پایگاه اطلاع رسانی « هیئت جنةالبقیع » شهرستان سرایان

::: باشد قرار و وعده ما جنةالبقیع :::

« وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ » و هرکس شعائر الهی را بزرگ دارد، بی تردید آن نشانه تقوای دل هاست. (سوره حج آیه 32)
سلام من به مدینه به آستان رفیعش * به مسجد نبوی و به لاله های بقیعش * سلام من به علی و به حلم و صبر عجیبش * سلام من به بقیع و چهار قبر غریبش...
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
ما اینجاییم؛
پای پرچم مقدس حضرت زهرا(س)
زیر خیمه نورانی اباعبدالله الحسین(ع).....
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
مراسم ویژه هفتگی هیئت:
دوشنبه شب ها، یک ساعت بعد از نماز مغرب و عشاء
(قرائت قرآن ـ زیارت عاشورا ـ سخنرانی ـ روضه و سینه زنی)
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
لطفاً با ارسال نظرات، پیشنهادات و انتقادات خود
ما را در بروزرسانی و بهبود فعالیتها یاری فرمایید.
با سپاس فراوان ـ التماس دعا ـ یاعلی مدد...

ماجرای یک رؤیای صادقه درباره آینده رهبری/ بین علمای اسلام کسی را به جامعیت آقا نداریم اکنون زیر آسمان نداریم انسانی را که مثل آقا در مسائل سیاسی به صورت ریز این مطالعات و این نظرات تصدیقی اعم از اثباتی و نفی ای را داشته باشد. آیت الله حاج آقا مرتضی تهرانی، به بررسی منزلت معنوی و علمی رهبر معظم انقلاب اسلامی پرداختند.

مشروح این گفتگو که در تازه ترین شماره ماهنامه "پاسدار اسلام" به چاپ رسیده، به شرح زیر است:


عالم عامل و عارف واصل، حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ مرتضی تهرانی همراه با برادر کوچک ترشان، مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی ازجمله برجسته ترین و قدیمی ترین شاگردان حضرت امام خمینی به شمار می آیند. ایشان دوران کودکی و نوجوانی را در دامان و مکتب پدر بزرگوارشان، مرحوم آیت الله میرزا عبدالعلی تهرانی تربیت یافتند. پدری که از اخیار روزگار خود و تربیت شده بزرگانی همچون مرحوم آیت الله سید علی قاضی(ره) بود.

آیت الله حاج آقا مرتضی تهرانی دوره سطح علوم حوزوی را در نوجوانی گذرانید و در سن 18 سالگی با مهاجرت به قم در زمره جوان ترین شاگردان درس خارج مرحوم آیت الله العظمی بروجردی و حضرت امام خمینی قرار گرفت. هنگام عزیمت ایشان به قم، باوجودآنکه پدر بزرگوارشان با عموم مراجع وقت، مراوده داشتند، اما به مرتضایش، پیوند خاص با حاج آقا روح الله را توصیه کرد.

حاج آقا مرتضی در طول سالیان اقامت در قم همپای دوست صمیمی اش مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی از مائده حکمت، معرفت و اخلاق امام خمینی بهره مستوفی می گیرد. اما انس و محبت متقابل بین حاج آقا مرتضی و حضرت امام خمینی فراتر از استاد و شاگردی بود. تا آنجا که حتی در برخی تابستان ها که امام در روستای امام زاده قاسم تهران مستقر می شدند، حاج آقا مرتضی از بیشترین انس و مجالست با مراد محبوب خود برخوردار بود و گاهی با اشاره امام به طور شبانه روز در محضر معظم له ماندگار می شد.

عشق و علاقه به امام، حاج آقا مرتضی را در نیمه دوم دهه 40 نیز به نجف اشرف کشاند و در همان فرصت راقم این سطور توفیق یافت تا 47 سال پیش به طور خصوصی بخشی از کفایه الاصول را در محضر ایشان به شاگردی بنشیند.

بِسمِ اللّه الرَّحمنِ الرَّحیم. اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمین. وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحمَّدٍ وَ آلهِ الطّاهِرین و لَعنةُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعین.

با آن که ضربان قلبم چهل تا چهل وپنج در دقیقه است اما صحبت درباره موضوع مورد نظرم را لازم می دانم بنده این طور فکر کرده ام که ابتدا اشاره ای داشته باشم به ذاتیات آیه الله خامنه ای «سلام الله علیه» که تقریباً از پانزده شانزده سالگیِ ایشان اطلاعِ نزدیک دارم و تصورم بر این است که ایشان اگر ازاین صحبت مطلع شوند یکی دو نکته را تعجب خواهند کرد که بر حسب ظاهر جز خودشان اطلاع نداشته اند و این در حافظه و اطلاعات من هست.

و بعد وارد تصمیم های ایشان می شوم و مأخذ حرکت ایشان را هم عرض می کنم که کدام یک از این ذاتیات است و بعد هم اشاره ای می کنم به آنچه که به عنوان نقیصه در جامعه دیده می شود و این را با استدلالی که در ذهنم هست بیان خواهم کرد.

اشاره حاج آقا مرتضی تهرانی به رؤیای صادقه آیت الله خامنه ای درباره آینده رهبری

البته این نقیصه ای که در جامعه وجود دارد منحصر به زمان ایشان نیست و از زمان امیرالمؤمنین«صلوات الله علیه» و بلکه از زمان رسول اکرم «صلوات الله علیه» بوده است و در زمان ما هم بوده و مواردش هم در ذهنم هست که اشاره می کنم. یعنی فاعل در فاعلیت خودش تام است، ولی قابل در قابلیت خودش تمامیت ندارد و قهراً این نقایص به چشم می خورند و کسانی که قدرت تحلیل مسئله را آن طوری که صحیح است، ندارند، به اشتباه در نسبت مبتلا می شوند.

بنده در حدود 62- 63 سال پیش به تبعیت از مرحوم والدم «رضوان الله تعالی علیه» از تهران به مشهد مقدس هجرت کردم. آن زمان در مدرسه مروی تهران حجره داشتم و در سطح مشغول تحصیل سطح بودم.

در مشهد یکی از علما و مدرسین رسمی بود که شنیدم در لمعه خیلی مسلط است. مرحوم حاج سید احمد مدرس یزدی. فرزندی هم داشت به نام آقا سید جلال که بعد از پدر بزرگوارش مرد فاضلی شد و در مشهد مدرس بود که هر دو را بزرگان می شناختند. من اخوی بزرگ آقا را در درس آقای مدرس یزدی دیدم. تقریباً مشخص بود که بنده در معیت مرحوم حاج آقا از تهران آمده ام و از طلبه های مشهد نیستم. ایشان اظهار لطف کردند و چیزی نگذشت که انس ما بیشتر شد. گاهی اوقات پنج شنبه ها ایشان به منزل ما تشریف می آوردند که در اواسط بازار سرشور مشهد، کوچه ای بود به نام کوچه بانک شاهی. در آنجا بودیم.

آقا هم به اتفاق اخوی بزرگشان آقای سید محمد یک پنج شنبه به منزل ما تشریف آوردند. آن موقع حدود شانزده سال داشتند. در همان جلسه اول توجهم به ایشان جلب شد. علتش هم این بود که شواهدی را در چهره مبارک ایشان دیدم. ایشان از نظر بیت هم متعلق به یک بیت باتقوا بود، به گونه ای که من هر وقت می خواستم نماز ظهر و عصر را به جماعت بخوانم، به مسجد گوهرشاد نمی رفتم؛ بلکه نماز مرحوم آسید جواد خامنه ای، ابوی بزرگوار ایشان می رفتم. در بازار سرشور، مسجد آذربایجانی ها. ایشان مرد بزرگواری بود و در منزل لمعه تدریس می کرد.

بنده لمعه را در تهران خوانده بودم، ولی درس مرحوم آسید احمد مدرس یزدی بسیار پخته بود و ایشان کمال تسلط را به فروع مسئله داشت و لذا به این درس رفتم. در تهران رسائل را هم خوانده بودم. یک مقدار از مکاسب مانده بود که درس مرحوم آمیرزا هاشم قزوینی رفتم و شش ماه هم بیشتر مشهد نبودم و بعد به قم آمدم.. ایشان هم بعد به قم مشرف شدند و خدمتشان ارادت داشتیم و زیارتشان می کردیم. خدای متعال این بزرگوار را در حوزه درس مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری سوق داد.

هرچند من از اول هم کم معاشرت می کردم و در سیزده سالی که در قم بودم، معاشرتم عمدتاً با مرحوم حاج آقا مصطفی [خمینی] بود اما سیادت، تقوا وپاکیزگی ایشان را هم شاهد بودم. بنده ایشان را از آن زمان صاحب ذاتیات مثبت یافتم.

 مسئله دیگری که عرض کردم شاید ایشان اطلاع ندارند که من در جریان هستم، خوابی بود که ایشان در مشهد دیدند و این خواب را به کسی که معروف بود خوب تعبیر می کند، عرضه کردند و جوابی که آن شخص داد ـ خدا رحمتش کند. آدم خوبی بود و در تهران هم به منزل ما هم می آمد ـ یک تعبیر اجمالی بود و به آقا عرض کرد که این رؤیای صادقه است و نشان می دهد آینده فوق العاده دارید. آن روزها مرجع داشتیم، ولی به نظر معبّر نیامده بود که بالاتر از مرجعیت هم هست.

پیدا بود که رؤیای صادقه است. ایشان خواب را گرفتند و اجمالاً کشف کردند که یکی از مقدرات حق تعالی این است که مسیر ایشان در زندگی یک مسیر استثنایی و غیرمشابه با دیگران شود.

یکی از ذاتیات ایشان که اشاره می کنم، بلندهمتی ایشان است. یعنی آن قدر این روح پاکیزه و لطیف و بزرگ است که وقتی ایشان این تعبیر را شنید، از آن موقع تدریجاً خودش را برای فعلیت این منزلت آماده کرد و از این حرکت اختصاصی و استثنایی هم هیچ غفلت نورزید.

آیت الله خامنه ای نسبت به والدین تأدب، تواضع، فروتنی و اطاعت بسیار زیادی داشتند

خصیصه دیگر ایشان این بود که نسبت به والدین تأدب، تواضع، فروتنی و اطاعت بسیار زیادی داشتند. خیلی زیاد که از عرفیت خارج است، به خصوص نسبت به پدر بزرگوارشان. عجیب بود. آنها هم حتماً اثر وضعی دارد و پیدا بود که حق تعالی تعبیر همان خواب را برای ایشان تقدیر کرده است و باید منتظر باشیم که خدا ایشان را به آن منزلت برساند.

ایشان قم هم که مشرف شد، ازجمله درس مرحوم آقای حائری که می رفتند، کمال دقت را داشتند و کار می کردند و دریافتی ایشان از درس خارج، به خصوص درس خارج مرحوم آقای حائری که خارج دقیقی بود و خارج مکاسب بود، اگر کسی مانند آقا «سلام الله علیه» شش ماه درس ایشان می رفت، کافی بود که روش استنباط و تلاش و کار و کوشش در فقه و مبادی فقه را کاملاً بیاموزد. من معتقدم که این گونه است و شاید سایر ارادتمندان ایشان اطلاع نداشته باشند و خود ایشان هم شاید اطلاع نداشته باشند که خدا این دریافت را به من لطف کرده است.

آنچه که من در ایشان ادراک کردم، تصمیم و همت ایشان بود که بر حسب فضایل انسانی، ایشان دو کار را شروع کردند. یکی زحمت کشیدن در فقه و اصول، و دیگری زحمت کشیدن برای تهذیب نفس و ایجاد اخلاص در اعمالشان. در این دو مسیر تا الان متحرک بوده اند. چرا می گویم تا الان؟ برای اینکه بنده فرمایشات ایشان را مرتب گوش می کنم. هر وقت به هر مناسبتی ایشان صحبت می کنند، من گوش می کنم. ایشان وقتی نماز مغرب را شروع می کنند، نگاه می کنم و می بینم روز به روز غلظت اخلاص ایشان در باطنشان بیشتر می شود.

در مراجع قطعاً چنین فردی با این جامعیت نداریم. یعنی وقتی به سراغ مسائل سیاسی می روند و مطالعه و جمع آوری و مقایسه می کنند، یک نفر غیر از ایشان نیست. در مسائل فقهی که وارد می شوند و جواب می دهند، کاملاً پیداست که سراپا اخلاص و تقواست. آن قدر احتیاط می کنند که یک سر سوزن بر خلاف تقوا و احتیاط حرکت نکرده باشند. این را من تا الان لمس کرده ام و معتقدم دیگران به این صورت به ایشان نگاه نمی کنند.

شب و روزی نیست که من از ایشان 20 مرتبه یاد و برای ایشان دعا نکنم

در این جامعیتی که خدا این بزرگوار را رشد داده است، هیچ در بین علمای شیعه واسلام نداریم.

کسانی که به نظر بنده خیلی جالب و استثنایی می آمدند، مرحوم آقا موسی[صدر] بود، مرحوم آقای بهشتی بود و مرحوم آسید محمدباقر صدر بود. اینها را از نزدیک دیده بودم. مرحوم آقای بهشتی با من مأنوس بود، ولی هیچ کدام در ذاتیات به این بزرگوار نمی رسند و نرسیدند.

من این جور فکر می کنم که حق تعالی اراده فرموده است که وجود ایشان را از دیگران متمایز کند و با این همت عالی در این مسیر قرار بگیرد.

امام «رضوان الله تعالی علیه» راست می گفت. همت ایشان عالی و غیرعادی بود. قبل از انقلاب بنده پای منبر امام نشسته بودم که فرمود: «والله من به عمرم نترسیده ام.» این از روحی عادی نیست. از روحی است که به قدری عظمت دارد که دیگر موجودات مادی را کوچک تر و ضعیف تر از خودش می داند.

این بزرگوار هم خدای متعال اراده فرموده است که مسئولیت سنگینی را به ایشان عطا کند که عطا کرده است. با ظرفیتِ فوق ادراک اشخاص عادی. این ذاتیات ایشان است. و ایشان کار کرد و من اطلاع داشتم که در فقه و اصول و رجال و لغت و... کار می کرد. و در کنار همه اینها کار روحی می کرد. حتماً الان هم دارد. من حتی چند شب پیش آثار حرکت در تهذیب نفس و تشدید اخلاص را وقتی ایشان داشت نماز می خواند در ایشان دیدم؛ می پرسید: چگونه دیدی؟ با همین چشم؟ می گویم خیر، با آن چشم دیگری که خدا به من عطا کرده است و یقین دارم. لااله الاالله.

شب و روزی نیست که من از ایشان 20 مرتبه یاد و برای ایشان دعا نکنم و به خدای متعال التماس نکنم که خدایا! این نعمت را برای شیعه مستدام بدار. معتقدم شکر و سپاسگزاری این نعمت الهی را شیعه اعم از علما و غیرعلما به جا نیاورده اند، چون درک نکرده اند، ولی خدای متعالی چنانچه بخواهد با عمل من و امثال من نعمت را بگیرد که دیگر چیزی برای ما باقی نمی ماند.

رویای صادقه آیت الله خامنه ای درباره آینده رهبری/ در جامعیت رهبر انقلاب بین علمای شیعه و اسلام نداریم/ خدا به این بزرگوار نعمت شناخت دشمن را عطا کرده است

اگر خدای متعال این بزرگوار را در این سمت قرار نداده بود، هیچ یک از علما تا سال های طولانی هم این همت و اراده را نداشت

ایشان در مقطعی که خودشان مستقیماً این مسئولیت الهی را به عهده داشتند، کارهای بزرگی انجام دادند، آن قدر بزرگ که نمی شود حجم آن را تعیین کرد.

اگر خدای متعال این بزرگوار را در این سمت قرار نداده بود، هیچ یک از علما تا سال های طولانی هم این همت و اراده را نداشت که آنچه را من خیال هم نمی کردم که در عمرم آن ابعاد معنوی، الهی، شرعی و انسانی را ببینم شاهد باشیم.

این عرایض من به بحث سوم منتهی می شود که باید برای مردم حل شود. مردمی که دین و شعور و ایمان دارند و تاریخ می دانند. در زمان ایشان وقتی کمبودهایی را احساس می کنیم، باید بفهمیم آنها را به چه کسانی باید نسبت بدهیم. عین این کمبودها در زمان امیرالمؤمنین «صلوات الله علیه» هم بود. آیا می توانیم نتیجه بگیریم که حضرت -نعوذ بالله- تقصیر کرده است؟ نمی توانیم. حضرت در فاعلیت، عصمت، علم و قدرت خودش بی نظیر بوده و انسان عادی نبوده است، پس چرا تا وقتی که ایشان زنده بود شریح را نتوانست از کوفه بیرون کند؟ این شریح بود که در قضیه کربلا فتوا داد. نبود؟

این را به چه کسی نسبت بدهیم؟ اصلاً ربطی به حجت الهی اعم از معصوم و غیر معصوم ندارد. غیر از کمال فاعلیت فاعل، قابلیت قابل هم باید به کمال برسد. که نرسیده بود. الان علت غیبت چیست؟ نعوذ بالله نقصی در وجود مقدس حضرت بقیه الله «ارواحنا له الفداه» هست؟ ایشان همین طوری نمی دانند دلیلش چیست و منتظر مانده اند که خدای متعال اراده بفرماید؟ این حرف غلط است. جامعه هنوز قابلیت ندارد.

مطلبی را عرض کنم که قصه است، ولی حکمت دارد. فردی نقل می کرد شب خواب دیدم حضرت تشریف آوردند و فرمودند: «خیلی منتظر ما بودی؟» عرض کردم: «بله.» فرمودند: «من آمدم و حکمم را بگویم. این زن تو با اینکه پنج بچه از او داری زن تو نیست. تمام این بچه ها ولد شبهه هستند. پول هایی که به دست آورده ای شرعاً مال تو نشده اند. کارهایی که کرده ای صحیح نبوده اند.» و حضرت یکی یکی موجودیت مادی این مرد را زیر سئوال برد. در این قصه نقل می کنند این شخصی که در این قصه این قدر منتظر قدوم ایشان بود، دید هیچ راهی ندارد، الا اینکه دستش را روی گوش هایش بگذارد و چند بار فریاد بزند: «آی دزد!» جوری فریاد زد که خودش از خواب بیدار شد.

آیت الله خامنه ای از طرف حق تعالی مأمور است که این مردمی که انتظار مصلح را می کشند، ببینند که با کوچکش چگونه برخورد می کنند

مرحوم حاج شیخ محمدتقی آملی مدتی شاگردی مرحوم آقای قاضی را کرده بود، از اصحاب نجف و علمایی است که هم خود و هم پسرش درس مرحوم میرزای نائینی می رفتند.

ایشان هم غیر از فقه و اصول چیزهایی داشت که از طریق مرحوم آقای قاضی«رضوان الله تعالی علیه» به دست آورده بود، یعنی چون لیاقت داشت، خدای متعال به ایشان عنایت کرده بود. از ایشان نقل شد که فرموده بود خیلی نسبت به زیارت حضرت بقیه الله «ارواحنا له الفداه» مشتاق بودم و دائماً در خواب و بیداری از خدای متعال می خواستم. یک شب خواب دیدم که به من گفتند آن نور را از دور می بینی؟ حضرت دارند به آنجا تشریف می آورند. می گوید که من آن قدر نگاه کردم تا آنجا که شبح یک اندام را در نور دیدم، ولی چهره شان را ندیدم. آن قدر به من فشار آمد که لرزه در بدنم افتاد. بیدار شدم و دیدم خیس عرق هستم و متوجه شدم من توان زیارت ایشان را ندارم. عوام آن طور که باید از مقام امامت و ولایت آگاهی ندارند.   

این آقای بزرگوار «سلام الله علیه» از طرف حق تعالی مأمور است که این مردمی که انتظار مصلح را می کشند، ببینند که با کوچکش چگونه برخورد می کنند. مثل حضرت مسلمی که حضرت سیدالشهدا«صلوات الله علیه» از مکه به کوفه فرستاد. حضرت مسلم که معصوم نبود. فاصله بین مقام عصمت و غیرعصمت خیلی زیاد است. بر حسب نوشته ها امام فرمود که اگر زمینه را مساعد دیدی، برای من نامه بنویس می آیم. حضرت مسلم«سلام الله علیه» همین کار را انجام داد و آن شد که همه بارها شنیده ایم.

انسان باید خیلی مواظب خودش باشد که فریب شیطان را نخورد. بنده یکی از کارهایی که بر دوش خودم می بینم، این است که با کسانی که در شک و شبهه هستند و پایشان می لنگد یک جلسه و چند جلسه بنشینم و آنها را روشن کنم که در تکلیف شرعی استقرار پیدا کنند. هر کسی این حوصله را ندارد ولی من برای افراد زیادی این کار را کرده ام.

آثاری که به عنوان برکات الهیه از آقا به جا مانده، خیلی بیش از زمان امام خمینی است. نه اینکه امام نمی توانستند. خدای متعال از آن بزرگوار آنچه خواسته ایشان عمل کرده، از این بزرگوار هم آنچه خواسته دارند عمل می کنند. ما الان زیر آسمان نداریم انسانی را که مثل آقا در مسائل سیاسی به صورت ریز، این مطالعات و این نظرات تصدیقی اعم از اثباتی و نفی را داشته باشد. این مقدار توفیق را که خدای متعال به ایشان داده به خاطر این است که شایستگی اش را داشته است. هر کسی که دلش بخواهد که به این نمی رسد.

خدا به این بزرگوار این نعمت – شناخت دشمن– را عطا کرده است

آنچه بنده در این عرایضم به عنوان محور دارم، مسئله اخلاص است. ایشان مرتب دارد زحمت می کشد که این اخلاص را بیشتر، پررنگ تر، لطیف تر و حساس تر کند. اگر شما بگویید فقط دارم حرفش را می زنم، عرض می کنم من همه بحث اخلاص «محجه البیضا»ی مرحوم فیض کاشانی را در کنار همه بحث های اخلاص مطالعه کرده ام وبه طور خصوصی برای60، 70فارغ التحصیل خارج یک سال تمام بحث اخلاص را تدریس کرده ام.

آن مقداری که شریعت، برای تبعیت از شخص شرط دانسته است، خدا بیش از آن به این بزرگوار عطا کرده است. فقه، اصول و سایر علومی که به آن ارتباط و بستگی دارد. آگاهی های جنبی ای که خدای متعال به ایشان داده است، بنده گمان ندارم که تا کنون کسی این مقدار آگاهی های ریز داشته باشد، به خصوص در دشمن شناسی.

 بنده 50 سال پیش، خیلی قبل از انقلاب بعد از فوت مرحوم حاج آقای والد دوازده شب محرم در منزل ایشان منبر می رفتم. یکی از حرف هایی که زدم این بود که همان گونه که انسان باید دوست شناس باشد و بعد ارتباط برقرار کند، باید دشمن شناس هم باشد. بعد تصریح می کردم که به خصوص مراجع و علما باید این گونه باشند و بدانند کجا چه مقدار باید فاصله بگیرند، چه مقدار بایستی صلابت به خرج بدهند و خودشان را به دشمن نزدیک نکنند.

این جمله دربسته ای است که به نظر من خیلی عمق دارد و خدا به این بزرگوار این نعمت – شناخت دشمن– را عطا کرده است. کسانی که خیال می کنند ایشان دارد تند می رود اشتباه می کنند. خدا این شناخت را به ایشان عطا کرده است و دارد جلوی پای خودش و جلوی پای ملت، چاه ها و چاله ها را می بیند.

به فرمایش های امیرالمؤمنین «صلوات الله علیه» به زبیر بعد از اینکه جدا شد، دقت بفرمایید. اینها در کلمات امیرالمؤمنین «صلوات الله علیه» هست.

این عالم بزرگوار را اگرچه می گوییم در مقام عصمت نیست، اما وقتی مؤید عندالله شد و آثار و علائم تأیید الهی را در ایشان دیدیم، آن هم نه یکی، نه دو تا، نه صد تا، می دانیم که آنقدر لطف خدای متعال شامل حال ایشان هست وظیفه ما این است که قدردان ایشان باشیم.

گاهی شایع می کنند که ایشان بیمار شده است، یا شیطنت های دیگر، اما ایشان کسی نیست که با این چیزها نقصان و ضعفی در او به وجود بیاید

وظیفه بنده این است که آنهایی را که در شبهه هستند و می خواهند احتیاط کنند، روشن کنم و به آنان بفهمانم در این جا احتیاط معنی ندارد. این شبهه واحتیاط را شیطان در کله شما کرده است.

مهم ترین وجهه همت بزرگ ایشان که فوق متعارف و فوق بیان است، توجه و باور و آماده کردن خود و روح خود برای آن منزلت است. در این صورت است که انسان دیگر خستگی را نمی فهمد.

گاهی شایع می کنند که ایشان بیمار شده است، یا شیطنت های دیگر، اما ایشان کسی نیست که با این چیزها نقصان و ضعفی در او به وجود بیاید. تا نفس داشته باشد کار می کند. علتش هم آن دید و رؤیتی است که از واقعه دارد و برحسب آن واقعه حرکت می کند. ما هم باید قدرش را بدانیم.

باقی میماند مسئله سوم که مسئله خلاءهایی است که به نظرمان می آید. عرض می کنیم در زمان امیرالمؤمنین «صلوات الله علیه» مشابه اینها بوده است. در زمان امام «رضوان الله تعالی علیه» این مسائل بوده است. هنوز گاهی رسانه ها فرمایشات امام را که پخش می کنند، ایشان می فرمایند سال گذشته این جور گفتم، اسفاً عمل نشده است. اسفاً یعنی با تأسف انجام نشده. اگر انجام شده بود که ایشان می فرمود بحمدالله. نمی فرمود اسفاً. آقا از امیرالمؤمنین«صلوات الله علیه»، جد مطهرش که بالاتر نیست. پایین تر هم هست. در عین حال تا آنجایی که قدرت عقلی دارد، ایشان دارد عمل می کند. آمادگی در قابل به صورت کامل وجود ندارد. ایشان دارد کار خودش را می کند، کسر هم نمی گذارد تا آن وقتی که ان شاءالله خدای متعال اراده بفرماید و حضرت بقیه الله «ارواحنا له الفداه» ظهور کنند یا برنامه هایی که ایشان تنظیم کرده اند قابلیت اجرا پیدا کند.

خدا را شاکرم قدری موفق شدم در باره این موضوع صحبت کنم، بنده در حق ایشان مبالغه نکردم. عین اعتقاد قطعی من است. ایشان همه شرایط شرعی را دارد و خصوصیاتی که ایشان دارد، در عالم بی نظیر و این نعمت بزرگی است که خدای متعال نه فقط به همه مسلمان ها و شیعیان بلکه به همه انسان ها عطا کرده است.

 من آن وقتی که کسی در این مسیر نمی آمد کار خودم را کردم و خودم را به خطر انداختم. حالا که الحمدلله نظام روی روال خودش هست و خدا دارد این نظام را پیش می برد. این پیشرفت ها الهی هستند و عادی نیستند. آنچه این ملت را پیش برده اعتقاد و ایمانش بوده است به اضافه رهبر شایسته الهی. بدون رهبر نمی شود. امکان ندارد. یک کشور 100 سال هم دائماً کشته بدهد، بی رهبر موفق نمی شود. در تاریخ دیده ایم. الجزایر 25 سال کشته داد. رئیس جمهور روی کار آمد، حداکثر چهار سال توانست رئیس جمهور مستقل داشته باشد. بعد از آن تمام شد. چرا؟ چون رهبر نداشت. این باور قطعی من است. و همواره در انتظار قسمت های آخر رؤیا هستم که فعلیت یابد.

*خود آن رؤیا را نفرمودید. (سؤال مجله پاسدار اسلام)

نه، نمی شود گفت. اما خوابی را مربوط به امام «رضوان الله تعالی علیه» نقل می کنم. خواب آقا را شاید راضی نباشند، لذا نمی گویم، اما امام چون مرحوم شده اند عرض می کنم. بزرگواری نزدیک به 80 سال سن داشت، در منزل یکی از منسوبین ما که خوزستانی بود، حضور داشت. روز چهل و یکم [رحلت] مرحوم آیت الله بروجردی بود. وارد شدم که آن منسوبمان را ببینم و بعد هم به قم مشرف شوم. صاحبخانه بنده را معرفی کرد که پسر فلانی و شاگرد فلانی است. این اولاد پیغمبر که از شاگردان مرحوم آیت الله حائری بود گفت من 30، 35 سال پیش خوابی دیدم. آن زمان این آقا-امام- در حوزه آیت الله حائری که می آمد، از نظر من خیلی تلخ و نچسب بود. می گفت می دانستیم فاضل است، ولی جوری بود که با او ارتباط برقرار نکردم. در همان ایام یک شب خواب دیدم که بیابانی است و جمعیت کثیری، مثلاً یک میلیون نفر دایره وار ایستاده اند و در مرکز این دایره هم کارهایی انجام می شود که من از دور نمی بینم. جمعیت را شکافتم و تا مرکز دایره پیش رفتم. در مراکز دایره دیدم به اندازه ده دوازده متر جا هست. در یک طرف رسول اکرم«ص» تشریف دارند و شمشیری در دستشان است. مقابل ایشان هم محمدرضا پهلوی ایستاده است. حضرت رسول«ص» چند بار فرمودند آیا کسی هست که بیاید و این شمشیر را از من بگیرد و حد خدا را بر این مجرم جاری کند؟ هیچ کسی نیامد. این کسی که داشت این حرف را می زد، خودش با امام «رحمه الله علیه» موافق نبود و با تعبیر تلخ و نچسب از ایشان یاد کرد. گفت حضرت دو سه مرتبه فرمودند و کسی نیامد. یک وقت دیدم جمعیت دارد شکافته می شود و کسی دارد جلو می آید. از دور نمی دیدم. نزدیک که آمد متوجه شدم حاج آقا روح الله است.

جلو آمد و به حضرت سلام و عرض کرد: «یا رسول الله! من آماده هستم.» بعد هم شمشیر را گرفت. گفت حاج آقا روح الله شمشیر را بلند کرد و با یک ضربت سر شاه را پراند، اما تن بی سر جلو آمد و یقه ضارب را گرفت و مقداری با هم دست به یقه بودند تا سرانجام حاج آقا روح الله که دید این تن بی سر نمی افتد، لذا دست راستش را انداخت و امحا و احشا ی او را بیرون کشید. از خواب بیدار شدم.

اطلاعیه ها، بیانیه ها و مطالبی که امام می نوشت با دست راست بود و به وسیله آنها امحا و احشای شاه را از داخل این مملکت بیرون کشید. این را چون امام مرحوم شده اند عرض کردم.

 ان شاءالله خدای متعال 120 سال و هر چه بیشتر به این بزرگوار عمر با برکت عطا بفرماید. هر چقدر خدا به ایشان عمر طولانی عطا فرماید، باز عرض می کنیم که خدایا! کم است. یا ما را ببر یا جامعه را خالی از ایشان نبینیم؛ و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

جنة البقیع ...

کرامت عبارت است از «انجام کار خارق العاده با قدرت غیر عادی و بدون ادعای نبوت و یا امامت.» (1)

به عقیده اکثریت علمای مذاهب اسلامی - جز گروه اندکی از معتزلی ها - صدور کرامت از اولیای خداوند و به دست آن ها ممکن است. به قول دانشمندان «ادل دلیل علی امکان الشیی وقوعه; بالاترین دلیل بر امکان چیزی، وقوع و انجام آن چیز است.»

در تاریخ نمونه های زیادی از کرامات اولیای خداوند نقل شده است. مثل: سرگذشت حضرت مریم علیها السلام و جریان ولادت فرزندش حضرت عیسی علیه السلام و نزول میوه های بهشتی در محراب عبادت برای او و نیز داستان عاصف بن برخیا و انتقال تخت ملکه صبا از یمن به فلسطین در یک چشم به هم زدن و داستان هایی که شیعه و سنی درباره کرامات حضرت علی علیه السلام نقل کرده اند (2) .


در این مقاله بر آنیم تا به مناسبت شهادت دخت پیامبر عظیم الشان اسلام، گوشه ای از کرامت های حضرت زهراعلیها السلام را بیان کنیم.

1 - سخن گفتن با مادر در دوران جنینی

در دوران بارداری خدیجه کبری، فاطمه علیها السلام از درون شکم مادر با وی سخن می گفت، به برخی روایات در این زمینه اشاره می کنیم:

الف) از خدیجه علیها السلام نقل شده است: در زمانی که به فاطمه حامله شدم، وی در شکمم با من صحبت می کرد.

«لما حملت بفاطمة کانت حملا خفیفا تکلمنی من باطنی; (3) زمانی که فاطمه را باردار بودم، حملی سبک بود و از باطنم با من سخن می گفت.»

ب) دهلوی نقل می کند: «آن زمان که خدیجه به فاطمه حامله گردید، وی در درون شکم مادر، با وی سخن می گفت و خدیجه این مطلب را از رسول خدا پنهان می کرد. روزی رسول خدا بر خدیجه وارد شد، دید با کسی سخن می گوید، بدون این که شخصی نزد او باشد. فرمود: با چه کسی سخن می گفتی؟ عرض کرد: با کسی که در شکم دارم. حضرت فرمود:«ابشری یا خدیجة هذه بنت جعلها الله ام احد عشر من خلفائی یخرجون بعدی وبعد ابیهم; بشارت تو را ای خدیجه، این [را که در شکم داری] دختری است که خداوند او را مادر یازده تن از جانشینان من قرار داده است; که ایشان پس از من و پدرشان [علی علیه السلام به عنوان امام] خارج می شوند.» (4)

2 - آمدن حور العین و زنان بهشتی هنگام ولادت حضرت زهرا علیها السلام

حضرت خدیجه علیها السلام به زنان قریش و بنی هاشم پیغام داد که زمان وضع حمل من نزدیک است، مرا در این امر یاری نمایید، ولی آنان پاسخ دادند: ای خدیجه! چون تو در ازدواجت از سخنان ما سرپیچی نمودی، و محمد یتیم را به همسری برگزیدی، ما نیز تو را یاری نمی کنیم. خدیجه از این جواب سخت غمگین و ناراحت شد، در این هنگام چهار زن، همانند زنان بنی هاشم وارد شدند، در حالی که خدیجه از دیدن آنان هراسان شده بود، یکی از آن چهار زن به خدیجه گفت: غمگین مباش، پروردگارت ما را برای یاری تو فرستاده است. ما خواهران و یاوران تو هستیم. من «ساره » هستم، این «آسیه دختر مزاحم » رفیق بهشتی تو است و این هم «مریم دختر عمران » است و این یکی «کلثوم خواهر موسی بن عمران » است، خدا ما را برای کمک به تو فرستاده است تا یاور و پرستار تو باشیم.

یک نفر از آن چهار زن در سمت راست خدیجه، دومی در طرف چپ او، سومی در پیش رویش، و چهارمی در پشت سر او نشستند و فاطمه پاک و پاکیزه تولد یافت.

پس از تولد آن حضرت، ده نفر حور العین، که در دست هر یک ظرفی بهشتی پر از آب کوثر و یک طشت بهشتی بود وارد شدند و حضرت فاطمه را با آب کوثر شستشو دادند و سپس در میان پارچه ای که از شیر سفیدتر، و از مشک و عنبر خوشبوتر بود پیچیدند. (5) »

حضرت فاطمه علیها السلام در هنگام ولادتش حور العین و بانوان عالی مقام یاد شده را کاملا شناخت و با ذکر نام به تک تک آن ها سلام کرد. این کرامت نشان می دهد که ملاقات و آشنایی آن حضرت با آنان بی سابقه نبوده، و آن وجود مقدس قبلا عوالمی را طی کرده و در مسیر ملکوتی خویش، آن فرستادگان آسمانی را دیده و شناخته است (6) .

3 - نورانی شدن مکه و جهان با نور ولادت فاطمه علیها السلام

کرامت دیگری که برای آن بانوی بزرگ اسلام ذکر شده، این است که چون آن مولود مقدس پا به دنیا نهاد، نوری از طلعت او ساطع شد که پرتو آن به تمام خانه های مکه وارد گردید، و در شرق و غرب زمین محلی نماند که از نور او بی بهره باشد، چنان که در روایتی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: «فلما سقطت الی الارض اشرق منها النور...; (7) زمانی که [فاطمه علیه السلام] به دنیا آمد، نور از او ساطع گشت.»

در قسمت دیگری از این روایت می خوانیم: «و بشر اهل السماء بعضهم بعضا بولادة فاطمة و حدث فی السماء نور زاهر لم تره الملائکة قبل ذلک (8) ; بعضی از اهالی آسمان به برخی دیگر ولادت حضرت زهرا را بشارت می دادند، و نور بسیار درخشانی در آسمان حادث شد که فرشتگان قبل از آن نظیرش را ندیده بودند.»

در روایت اهل سنت آمده است: «فلما تم امد حملها وانقضی وضعت فاطمة فاشرق بنور وجهها الفضاء (9) ; آن هنگام که مدت حمل فاطمه تمام شد، خدیجه او را به دنیا آورد، و به نور جمال او، فضا روشن و منور گردید.»

این نور در روز قیامت آشکارتر خواهد شد، چنانکه از ابن عباس نقل شده که «در روز قیامت، اهل بهشت ناگهان متوجه می شوند که بهشت همانند روشنی روز توسط خورشید، روشن شد، سؤال می کنند که خدایا فرمودی «در بهشت خورشیدی وجود ندارد (10) » پس این نور چیست؟ جبرئیل جواب می دهد، این نور خورشید نیست بلکه نور خنده فاطمه و علی علیهما السلام است. (11) »

4 - سجده هنگام ولادت

کرامت دیگر آن حضرت این است که به هنگام ولادت به سجده افتاد، چنانکه از خدیجه کبری نقل شده است: «فولدت فاطمة، فوقعت علی الارض ساجدة رافعة اصبعها (12) ; هنگامی که فاطمه به دنیا آمد، به روی زمین به حال سجده افتاد در حالی که نگشت خویش را بالا گرفته بود.»

5 - گفتن شهادتین هنگام ولادت

کرامت دیگر آن حضرت این است که هنگام ولادت، به توحید و رسالت و ولایت شهادت داد. امام صادق علیه السلام در این رابطه می فرماید: «فلما سقطت... فنطقت فاطمة بالشهادتین و قالت اشهد ان لا اله الا الله و ان ابی رسول الله سید الانبیاء و ان بعلی سید الاوصیاء و ولدی سادة الاسباط (13) ; بعد از اینکه پا به دنیا گذاشت ... سخن خود را با شهادتین آغاز نمود و گفت: شهادت می دهم که خدایی جز الله نیست، و پدرم فرستاده خدا و سید و سالار پیامبران است و همسرم سید اوصیاء، و فرزندانم سید و سالار نوادگان رسول خدا هستند.»

روایت فوق، اولا نشان می دهد که آن حضرت به هنگام تولد سخن گفته و دیگر این که از آینده و همسری خود با علی علیه السلام و امامت فرزندان خود خبر داده است.

6 - جامه بهشتی

از ابن جوزی نقل شده است: در هنگام زفاف فاطمه علیها السلام (بعد از دادن جامه عروسی خود به فقیر) جبرئیل به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده، عرض کرد: یا رسول الله! پروردگارت سلام می رساند، و مرا نیز فرمان داده که به فاطمه سلام برسانم و برای فاطمه جامه ای از دیبای سبز از جامه های بهشتی فرستاده است. فاطمه بعد از پوشیدن لباس نزد پدر آمد، حضرت با عبای خود، و جبرئیل با بال های خود آن جامه را پوشاندند تا نور آن باعث آزار دیدگان نشود (14) .

7 - هم صحبتی با ملائکه

دانشمندان شیعه و سنی معتقدند که بعد از پیامبر اکرم یقینا انسان هایی بوده اند که هم سخن ملائکه قرار می گرفتند، منتهی در مصداق آن اختلاف دارند.

از کرامت های مهم حضرت این بود که بعد از پدر، با ملائکه هم صحبت بود.

امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: «فاطمة بنت رسول الله کانت محدثة ولم تکن بنبیة انما سمیت فاطمة محدثة لان الملائکة کانت تهبط من السماء فتنادیها کما تنادی مریم بنت عمران (15) ; فاطمه دختر رسول خدا، محدثه بود، ولی پیامبر نبود. فاطمه از این جهت محدثه نامیده شده است که فرشتگان از آسمان نازل می شدند و با او همانند مریم دختر عمران گفت وگو داشتند.»

فاطمه بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله 75 روز بیشتر زنده نماند و غم جانسوز داغ پدر، قلب او را لبریز کرده بود، به این جهت جبرئیل پی در پی به حضورش می رسید و او را در عزای پدر تسلیت می گفت (16) و تسلی بخش خاطر غمین زهرا بود، و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن می گفت و گاه از حوادثی که بعد از رحلت او بر فرزندانش وارد می گردد، خبر می داد. امیر المؤمنین علیه السلام نیز آنچه جبرئیل املاء می کرد، همه را به رشته تحریر در می آورد و مجموعه این سخنان در کتاب ویژه ای جمع آوری شده، که به نام "مصحف فاطمه" یاد می شود. در زیارت نامه حضرت می خوانیم: «السلام علیک ایتها المحدثة العلیمة. (17) »

8 - گردش آسیاب

میمونه می گوید: پیامبرصلی الله علیه وآله مقداری گندم را توسط من نزد فاطمه فرستاد تا با دستاس آن را آرد نماید، گندم را نزد حضرت بردم، دیدم حضرت ایستاده (ظاهرا نماز می خواند) ولی آسیاب می چرخید و حرکت می کرد، این خبر را به پیامبرصلی الله علیه وآله عرض کردم، فرمود: خداوند، ناتوانی و ضعف جسمانی فاطمه را می داند، لذا به آسیاب و دستاس دستور می دهد که خود دور بزند، او هم می گردد. (18)

9 - حرکت گهواره

در روایتی می خوانیم: «ربما اشتغلت بصلاتها وعبادتها فربما بکی ولدها فرؤی المهد یتحرک وکان ملک یحرکه (19) ; گاهی حضرت مشغول خواندن نماز و عبادت بود، فرزندش گریه می کرد، گهواره به حرکت درمی آمد، و فرشته ای بود که آن را حرکت می داد.»

10 - غذای بهشتی

علی علیه السلام دیناری قرض گرفته بود که با آن چیزی تهیه کند تا شدت گرسنگی را از فاطمه علیها السلام و فرزندانش رفع کند. مقداد را دید که از گرسنگی شدید اهل و عیالش خبر می دهد، حضرت، دینار رابه او بخشید. بعد از خواندن نماز ظهر و عصر، پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: ای ابالحسن آیا شما چیزی در منزل دارید تا به منزل شما بیایم، علی علیه السلام بر اثر خجالت و حیاء از پیامبرصلی الله علیه وآله عرض کرد: تشریف بیاورید. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله دست علی را گرفته و با هم وارد خانه زهراعلیها السلام شدند، او در حال نماز بود و پشت سر وی ظرفی بود که از آن بخار برمی خاست.

وقتی صدای پیامبرصلی الله علیه وآله را شنید، از محراب نماز خارج شده و به پدر بزرگوار خویش سلام کردد. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بعد از جواب سلام فرمودند: برای ما غذایی بیاور، خداوند رحمتش را بر تو نازل کند.

فاطمه علیها السلام ظرف غذا را آورده، در مقابل پیامبرصلی الله علیه وآله و علی علیه السلام نهاد. علی علیه السلام سؤال کرد: ای فاطمه! این طعام از کجاست؟ من هرگز طعامی به این خوشرنگی ندیده و خوشبوتر از آن بوئی استشمام نکرده و خوش مزه تر از آن نخورده ام.

رسول اکرم صلی الله علیه وآله دست مبارک خود را بین دو کتف علی علیه السلام نهاد، مختصری فشرد و فرمود: این پاداش دیناری است که تو در راه خدا دادی.

آن گاه اشک رسول خداصلی الله علیه وآله جاری شد و فرمود: سپاس خدای را که ابا می کند که شما را بدون مزد و پاداش از دنیا ببرد. ای علی! پروردگارت می خواهد آنچه را که بر زکریا جاری فرموده، بر تو نیز جاری نماید.

آنگاه رو به حضرت زهرا کرد و فرمود: «ویجریک یا فاطمة فی المجری الذی اجری فیه مریم «کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انی لک هذا قال هو من عندالله; و تو را ای فاطمه در همان مسیری که مریم را حرکت داد، پیش برد. [چنان که قرآن می گوید:] «هر گاه زکریا وارد محراب او می شد، غذای مخصوصی در آن جا می دید، از او می پرسید: ای مریم، این را از کجا آورده ای؟! می گفت: این از سوی خداست.» (20)

قابل دقت است هرچند این غذا پاداش عطای علی علیه السلام است و کرامتی برای او به حساب می آید، ولی برای فاطمه علیها السلام نیز کرامت محسوب می شود; چرا که خداوند به احترام او چنین میوه ای را از بهشت فرستاده است.

11 - زیان نرساندن آتش به بدن فاطمه علیها السلام

انس می گوید: حجاج بن یوسف از این حدیث که عایشه دیده بود فاطمه علیها السلام با دست خود، غذای داغ دیگ را به هم می زند، پرسید. گفتم: بله، عایشه بر فاطمه زهراعلیها السلام وارد شد در حالی که غذا برای حسنین علیهما السلام آماده می کرد، ظرف غذا کاملا می جوشید، دید فاطمه با دست خود (بدون هیچ وسیله ای) دیگ جوشان را به هم زد، عائشه هراسان و فریاد زنان نزد پدر خود (ابوبکر) رفت، ماجرا را تعریف کرد، ابوبکر گفت: این صحنه را کتمان کن [و با کسی مطرح نکن] زیرا امر بسیار بزرگی است.

این خبر به پیامبرصلی الله علیه وآله رسید، حضرت بالای منبر رفت، بعد از حمد و ثنای الهی، فرمود: ماجرای دیگ و آتش فاطمه زهرا را خیلی بزرگ و عجیب تلقی می کنند ... .

«لقد حرم الله عزوجل النار علی لحم فاطمة ودمها وعصبها وشعرها وفطم من النار ذریتها وشیعتها... الویل ثم الویل، الویل، لمن شک فی فضل فاطمة (21) ; خداوند آتش را بر گوشت و خون و رگ و موی زهرا حرام نموده است (هرگز به او زیانی نمی رساند) و شیعیان و فرزندان او را از آتش [جهنم] به دور داشته است... . وای بر شما، خشم و عذاب خدا بر کسی که در فضیلت فاطمه شک کند.»

این نوع کرامت، ریشه قرآنی هم دارد، چرا که خداوند آتش را بر ابراهیم علیه السلام سرد و گلستان قرار داد، «یا نار کونی بردا وسلاما علی ابراهیم » (22) پس بعدی ندارد که بدن فاطمه را که انبیاء به او توسل جسته اند، بر آتش حرام گرداند.

12 - گریه هستی بر گریه زهراعلیها السلام

کرامت دیگر آن حضرت همراهی هستی، با رفتار او و از جمله گریه اوست. وقتی در لحظات آخر عمر پدر بزرگوارش اشک می ریخت، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «والذی بعثنی بالحق لقد بکی لبکائک عرش الله وما حوله من الملائکة والسموات والارضون وما فیهما; قسم به آن کسی که مرا به رسالت بر انگیخت همانا از گریه تو عرش خدا و ملائکه و آسمان ها و زمین و تمام موجودات گریستند. (23) »

کرامات بعد از شهادت

1 - بیرون آمدن دست های زهراعلیها السلام از کفن

هنگامی که امام علی علیه السلام بدن زهراعلیها السلام را کفن کرد، وقتی که خواست بندهای کفن را ببندد فرزندان خود را صدا زد و فرمود: «هلموا تزودوا من امکم; بیایید از دیدار مادرتان توشه بگیرید.» حسن و حسین علیهما السلام فریاد زنان مادر را صدا می زدند، و می گفتند: وقتی که به حضور جدمان رسیدی سلام ما را به او برسان و به او بگو: بعد از تو در دنیا یتیم ماندیم. آه! آه! چگونه شعله غم دل از فراق پیامبرصلی الله علیه وآله و مادرمان خاموش گردد؟!

امیر مؤمنان می فرماید: «انی اشهد الله انها قد حنت وانت ومدت یدیها وضمتهما الی صدرها ملیا; من خدا را گواه می گیرم که فاطمه ناله جان کاه کشید و دست های خود را باز کرد و فرزندانش را مدتی به سینه اش چسبانید.»

ناگاه شنیدم هاتفی در آسمان ندا داد: «یا ابالحسن ارفعهما عنها فلقد ابکیا والله ملائکة السماء ...; ای علی! حسنین را از روی سینه مادرشان بردار، سوگند به خداوند، که فرشتگان آسمان را به گریه انداختند. (24) »

2 - نام زهراعلیها السلام و نزول آب بهشتی

امام صادق علیه السلام فرمود: از ام ایمن نقل شده، که در راه مکه به جحفه به عطش شدیدی دچار شدم تا آنجا که جانم به خطر افتاد، پس رو به آسمان نموده عرض کردم: ای پروردگار من، مرا دچار تشنگی نموده ای در حالی که من خادمه دختر پیغمبرت می باشم؟ آن گاه دیدم که سطلی از آب بهشتی ظاهر شد، از آن نوشیدم. قسم به خانمم فاطمه زهراعلیها السلام که بعد از آن تا هفت سال گرسنگی و تشنگی بر من عارض نشد. (25)

برای حضرت زهراعلیه السلام کرامات بسیاری نقل شده است که به دلیل ضیق مقال، به همین مقدار بسنده می کنیم.



پی نوشت ها:

1) شیخ محمدرضا مظفر، بدایة المعارف، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، ج 1، ص 239.

2) ر.ک، علامه حلی، کشف المراد، (قم، مؤسسة النشر الاسلامی، پنجم، 1415 ه.ق)، ص 351.

3) عبدالرحمن شافعی، نزهة المجالس، ج 2، ص 227.

4) عیون المعجزات، ص 51.

5) بحار الانوار، (پیشین)، ج 16، ص 80 و ج 43، ص 2 - 4; امالی صدوق، ص 475 - 476. و ر.ک: مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 304.

6) بحار الانوار، (پیشین)، ج 26، ص 117 - 132.

7) بحار الانوار، ج 16، ص 80 - 81; ج 43، ص 2.

8) همان، (پیشین)، ج 43، ص 3.

9) شعیب بن سعد مصری، روض الفائق، ص 214.

10) انسان/13.

11) بحار، (پیشین)، ج 35، ص 241; امالی صدوق، ص 333، ح 11.

12) قندوزی، ینابیع المودة، ص 198; علی بن یونس عاملی، الصراط المستقیم، ص 170.

13) بحار الانوار، ج 43، ص 3.

14) قاضی نورالله حسینی، احقاق الحق، طهران، مکتبة الاسلامیة، ج 10، ص 401.

15) بحار الانوار (پیشین)، ج 26، ص 75.

16) اصول کافی، ج 1، ص 241; بحار الانوار، (پیشین)، ج 22، ص 546 و ج 26، ص 41.

17) بحار الانوار، ج 97، ص 195.

18) عسقلانی، لسان المیزان، چاپ حیدر آباد، ج 5، ص 65; میزان الاعتدال، ذهیس، بیروت، دارالمعرفة، ج 3، ص 468.

19) بحار الانوار، ج 43، ص 45.

20) ذخائر العقبی، چاپ قدس، ص 45 - 47.

21) فاطمة الزهراء، پیشین، ص 102.

22) انبیاء/69.

23) بحار الانوار، ج 22، ص 491 - 484.

24) بیت الاحزان، ص 154.

25) بحارالانوار، ج 62، ص 102; مستدرک الوسائل، ج 5، ص 135، ح 41.

جنة البقیع ...

شاه کجاست
تا ببیند
آرزوهایش
در حوزه سینما
محقق شده است

چرا نام جشنواره فجر را
جشنواره فرح نمی گذارند؟

جنة البقیع ...

قرار گذاشتیم دست‌گیر هم باشیم، نه پاگیر هم

طیبه راسخ محمدی‌پور متولد ۱۳۶۴ است، همسر شهید سیداسماعیل سیرت‌نیا که متولد سال ۱۳۵۷ بود. همسر شهید، بزرگترین خصوصیت شهید را در اولین روز دیدارشان در می‌یابد؛ روز خواستگاری، آقا سیداسماعیل به طیبه خانم می‌گوید: در زندگی ما بعد از رضایت خداوند متعال و اهل بیت، شهدا و اهتمام به دلجویی از خانواده شهدا باید اهمیت داشته باشد.


روز اول زندگی این دو زوج با قراری زیبا آغاز می‌شود؛ قراری که شاید این روزها کمتر بدان توجه می‌شود و متأسفانه فروپاشی کانون خانواده‌ها هم از بی‌توجهی به این‌گونه قرارها است، همسر شهید می‌گوید: قرار گذاشتیم دست‌گیر هم باشیم نه پاگیرهم! حتی دوستان آقا سید که خود هم متأهل شده بودند از ایشان گله می‌کردند که برادر، از حق  و وقت خانواده‌ات می‌زنی، کمتر به مردم برس. این روزها طیبه خانم از همان دوستانی گله می‌کند که بخاطر همین قرار عاشقانه و عارفانه با آقا سید رفت و آمد کمتری داشتند. همسر شهید می‌گوید: آنها این حق را نداشتند که به آقا سیداسماعیل خرده بگیرند، چرا که همراهی و هم‌نفسی همین خانواده شهدا بود که باعث می‌شد شهید در این مسیر باقی بماند و خدمت به آنها با اراده، توسل و توکل بالا ما را در این مسیر تربیت کند. عروس جوان اولویت همسرش را خانواده شهدا می‌داند، چرا که آقا سیداسماعیل خود را مدیون شهدا می‌دانست و درعمل به همسرش نشان داد که از وقت و مالش با جان و دل برای زنده نگاه داشتن یاد و خاطره شهدا استفاده می‌کند.

خانم محمدی‌پور می‌گوید: اهتمام آقا سیداسماعیل به شهدا‌ از شرایط مالی و زندگی ساده‌ای که دارد، نشان می‌دهد که‌ چقدر دلش برای شهدا می‌تپید، حتی آن وقتی که وام می‌گرفتند تا برای شهدا یادواره بگیرند، آن روز تبدیل به بهترین روز شهیداسماعیل می‌شد، چرا که توانسته بود یاد شهدای کربلای 5 و 2 و مرصاد را زنده نگاه دارد.

 ‌


 پدر چندین فرزند بی‌پناه بود

زندگی 9 ساله شهید اسماعیل و همسرش با شهادت آقا سیداسماعیل بدون داشتن فرزندی به پایان رسید، اما طیبه خانم می‌گوید:همسرم برای بچه‌های دیگر پدر بود و من و همسرم کمبود فرزند را احساس نکردیم، چرا که برای هم، پدر و مادر بودیم و فرزند و دوست، اما بچه‌های دیگری در زندگی شهید سیداسماعیل سیرت‌نیا بودند که ادامه تحصیل و اشتغالشان مرهون خدمات و حمایت‌های شهید جوان ما به آنها است، به گونه‌ای که همسر ایشان خدا را شکر می‌کند که این جوانان یا همان فرزندان آقا سیداسماعیل امروز مسیر زندگی خود را به درستی شناخته‌اند.

‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌  


 ‌گفت ساک شهادتم را ببند

خانم طیبه راسخ می‌گوید: یقیناً روز اولی که من با آقا سید هم‌پیمان شدم چنین صبر و تحمل و بینشی نداشتم، بلکه در کنار آقا سیداسماعیل و در این مسیر با هم بزرگ شدیم، راه رفتیم و دویدیم تا جایی که سیداسماعیل به مقصد رسید. او آه می‌کشد و می‌گوید: انشاءالله من هم به مقصدی که شهید رفت برسم.

روزی که سیداسماعیل عزم جهاد می‌کند همسرش همچنان به آن تعهد روز اول پایبند است که باید دست‌گیر هم باشیم نه پاگیر هم. او می‌گوید: من آقا سیداسماعیل را بهتر از خودم می‌شناختم، بنابراین در سفر آخر می‌دانستم این سفر، سفر آخر است. سید ما نرفت که برگردد، نه اینکه از زندگی و دنیا بریده باشد. هر دو هفته یک باری که با همسرش تماس می‌گرفت از زندگی و همسر و عشقش می‌گفت و ابراز علاقه به همسرش.اما همسر شهید می‌گوید: جاذبه زندگی در برابر جاذبه بهشت و بهشتی شدن، شوق بی‌قراری و رفتن را به آقا سید داده بود تا در این مسیر مبارک برود و راهی را که همیشه آرزویش بوده انتخاب کند. همسر شهید می‌گوید: دوست داشتن بالاتر از عاشق شدن است، من همسرم را دوست داشتم و می‌خواستم به آنچه که دوست دارد برسد. برای یک زن هیچ چیزی بالاتر از بودن مردش کنار خانواده‌اش نیست، به دلیل مشکلات مالی آقا سید اضافه کاری می‌کرد، اما من همیشه به ایشان می‌گفتم من مادیات و پول را به تو ترجیح نمی‌دهم، لطفاً به خاطر پول از من دور نشو. ‌ شهید سیرت‌نیا در آخرین سفر از همسرش می‌خواهد او ساکش را ببندد، شهیدی که به قول همسرش همه زندگی‌اش ساک‌هایش بود.

این بار قرار بود ساک شهادتش را همسرش ببندد وهمسرش می‌داند این ساک آخرین ساکی از تعلقات دنیوی همسر است.


‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

 منتش را می‌کشیدم که زنگ بزند

29 روز بعد از اعزام، شهادت شهید رقم می‌خورد. 17 آبان امسال شهید به آرزویش رسید، شهادت را با آن کوله‌بار کوچکش به دوش کشید و رفت. روزی که آقا سید خداحافظی می‌کند، همسرش گویی آمادگی رفتن ابدی او را دارد، زیرا به یاد می‌آورد زمانی که شهید گمنام را در محل تشییع می‌کردند نگاه آقا سیداسماعیل برق عجیبی داشت.

 همسرش می‌گوید: آن روز احساس کردم که یک روز من باید سنگینی تابوت همسرم را تاب بیاورم.

آخرین باری که شهید از سوریه تماس گرفت، خانم طیبه راسخ در مترو بود و صدا به صدا نمی‌رسید. همسرش می‌گوید: به معنای واقعی منت سید را می‌کشیدم که باز هم زنگ بزند و صدایش را بشنوم. دو روز گذشت بی‌آنکه لحظه‌ای خواب به چشمان همسر آقا سید بیاید. او می‌گوید: برایم این همه هوشیاری عجیب بود.  وقتی که همسر شهید قصد برگشتن از شهرستان را دارد، اقوام به او اجازه نمی‌دهند که بازگردد و همسر همچنان منتظر تماس آقا سیداسماعیل است. یکشنبه سیداسماعیل قصه ما به شهادت می‌رسد و آن لحظه همسر آقا سیداسماعیل به یاد روز خواستگاری می‌افتد که داماد جوان به او می‌گوید: من تنها نیامده‌ام، مادرم خانم فاطمه زهرا(س) همراه من است. وقتی جواب مثبت به ایشان داده می‌شود، عروس جوان می‌گوید جواب مثبت تنها برای شما نیست برای مادرتان است. آقا سیداسماعیل به دامان‌ مادرش فاطمه زهرا(س) مادر عقیله بنی‌هاشم برگشت.

جنة البقیع ...
ماجرای نخستین نامه‌‌نگاری رهبر انقلاب با جوان غربی در سال ۵۹
درخواست آیت الله خامنه ای از جوان انگلیسی چه بود؟

(جوان مسیحی انگلیسی در سال 59 به بهانه تسخیر لانه جاسوسی به ایرانی‌ها اعتراض کرده و از آقا خواسته بود که جواب نامه‌اش را بدهند. آقا هم جواب جالبی مرقوم کردند که شباهت‌هایی به نامه ایشان به جوانان اروپا و آمریکای شمالی دارد.)
  

درخواست آیت الله خامنه ای از جوان انگلیسی چه بود؟ به گزارش روضه نیوز ؛در ویرایش جدید کتاب «مسیح در شب قدر» که موسسه جهادی(صهبا) آن را منتشر کرده و در نمایشگاه کتاب به دست مخاطبان رسید، ضمیمه‌ای نیز به آن افزوده شده بود که آن هم نامه‌نگاری رهبر انقلاب با یک جوان مسیحی انگلیسی در سال‌های ابتدایی پیروزی انقلاب بود.

بعد از سقوط رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، و در دوران دولت موقت، آمریکا و استکبار جهانی، اگرچه منافع بسیاری را در ایران از دست داده بودند، اما هنوز امید داشتند که این انقلاب نوپا دربرابر قدرت آنها سر خم کند و حداقل، پرچم مقابله و ایستادن در برابر آنها را بلند نکند.

اما تسخیر لانۀ جاسوسی آمریکا در ایران، توسط دانشجویان پیرو خط امام و گروگان گرفتن کارکنان سفارت آمریکا در تهران، تیر خلاصی بود بر این تصور، و شروعی بود برای دشمنی‌های علنی و شدید آمریکا با نظام جمهوری اسلامی ایران.

یکی از مهمترین اقدامات آنها که تاکنون هیچ‌وقت متوقف نشده؛ ساختن ذهنیتی دروغین از اسلام و نظام اسلامی ایران، در بین مردم عادیِ دنیا و به‌خصوص مردم کشورهای غربی و استکباری است. آنها هر دروغی را با هر وسیله‌ای می‌گفتند و می‌گویند، تا به مردم بقبولانند که این دین و این نظام، ضد عقل و خرافی، خشن و بی‌رحم، جنگ‌طلب و به دنبال سلطه بر جهان است و در این راه، حاضر است تمام کشورها و ملت‌ها را به نابودی بکشاند.

چندی پس از تسخیر لانۀ جاسوسی، در بیست ایالت آمریکا، تابلوهای بزرگ با تصویری خشن از حضرت امام خمینی(ره) نصب شد.

تابلوهایی که روی آن نوشته شده بود: «برای مبارزه با این مرد، با سرعت کمتر از 55 مایل بر ساعت برانید» تا کمتر بنزین و نفت مصرف شود!

و این در کنار ده‌ها ساعت برنامۀ تلویزیونی، ده‌ها فیلم سینمایی و صدها روزنامه و مجله بود که در آن تاریخ منتشر می‌شد و مستقیماً به این موضوع می‌پرداخت، تا به مردم بقبولاند که باید با اسلام و انقلاب اسلامی دشمن باشند.

«یان برین» جوانی بیست‌ویک‌ساله، کارگر، مسیحی و اهل انگلستان است. بعد از تسخیر لانه جاسوسی در سال 59، او هم تحت تأثیر این تبلیغات قرار می‌گیرد؛ اما روحیۀ آزادگیِ ناشی از جوانی و انصاف و معنویت ناشی از التزام به مسیحیت، او را به این نتیجه می‌رساند که از سر دلسوزی، نامه‌ای انتقادی به مقامات ایرانی بنویسد.

آن روزها، نماز جمعه و امام جمعه، جایگاه خاصی داشت و انقلابی‌ترین مواضع نظام، از این جایگاه بیان می‌شد. به‌خصوص نماز جمعۀ تهران، که تبدیل شده بود به اُم‌القرای اسلام ناب. خطبه‌های نماز جمعۀ تهران، توسط رسانه‌های غربی رصد می‌شد و انعکاس داشت، البته با غرض‌ورزی و به‌شکلی که مطلوب خود آنها بود.

یان برین از میان مسئولان نظام اسلامی، امام جمعۀ تهران را مخاطب نامۀ خود قرار می‌دهد:

«آیت‌الله عزیز

اسم من «یان برین» است. بیست‌ویک‌ساله هستم، من از روی غضب و عصبانیت نمی‌نویسم؛ بلکه از روی امید و ایمان می‌نویسم، درست همان‌طور که شما درمقابل کشورتان احساس می‌کنید. 

آیا ممکن است من ملاقات و مذاکره‌ای با شما داشته باشم؟ من می‌دانم و داستان‌هایی از شما شنیده‌ام که چقدر شما بد هستید؛ اما من این‌طور از شما انتظار ندارم و همیشه نوعی بزرگ شده‌ام که به اعتقادات مذهبی دیگران احترام بگذارم. من یک مسیحی هستم و به‌عنوان یک مسیحی، درستی و خلوص نی�'ت من اجازه نمی‌دهد که از روی عصبانیت بنویسم. من، همانند سایرین، مسئلة گروگان‌گیری را خیلی مد�'نظر دارم و مشتاقم رابط و واسطة بین شما و دنیای غرب باشم. همچنین من انگلیسی هستم و این اواخر، ایران نظریات بدی دربارة انگلیس داشته و من متأسفم!

هرکسی که این نامه را برای شما می‌خواند، لطفاً بگوید که من هیچ‌گونه نظریات سیاسی ندارم. من فقط یک کارگر ساده و معمولیِ انگلیسی هستم؛ کسی که منطق و دلیل را قبول داشته و عشق را بهترین راه ممکن می‌داند. در صورت طولِ عمر بیشتر، امیدوارم که سریعاً جوابی از شما دریافت کنم. ارادتمند و امیدوار به شما، یان برین»

ترجمۀ نامه، بدون کم و کاست به امام جمعۀ تهران، آیت‌الله خامنه‌ای می‌رسد. ایشان با حسن نیت و اعتقاد به پاکی و آزادگی این جوان، نامه را می‌خوانند و جواب می‌دهند. این نامه و جواب آن، در میان انبوهِ اسناد ارزشمندِ به‌جا مانده از دفتر امام‌جمعۀ تهران بوده است.

جالب این است که حضرت آقا خودشان وقت گذاشته و با دستخط خود، جواب نامه را نوشته‌اند؛ با دست راستشان که در آن زمان، هنوز به دست منافقینِ بریده از وطن، مجروح نشده بود.

«بسمه‌تعالی

برادر مسیحی عزیزم

نامه‌ی شما که در آن احساسات پاکی موج می‌زند برای من دوست‌داشتنی و موجب سپاسگزاری است. کاش این احساسات پاک می‌توانست بسود ملت ستمدیده‌ ما ـ که اگر هم‌کیش شما نیست همنوع شما است ـ به کار بیفتد. یقیناً شما نمی‌دانید که دولت‌های ستمگر آمریکا و پیش از آن و همزمان با آن، دولت شما با ما چه کرده و بر سر ما چه آورده است. ما سال‌ها ـ بیش از پنجاه سال ـ هم از نظر اقتصادی و هم از نظر سیاسی و مهمتر از همه، از نظر فرهنگی و اخلاقی ضربات جبران‌ناپذیری از این دولت‌ها خورده‌ایم. آنها بیشترین ثروت مادی و معنوی ما را بر باد دادند و ده‌ها هزار از جوانان ما را کشتند و رژیمی را که همه‌ این فجایع را انجام می‌داد حمایت و تقویت کردند فقط باین دلیل که برای آنان سود اقتصادی داشت.

ملت ما سال‌ها مبارزه کرد و عاقبت با فداکاری خود توانست رژیم دست‌نشانده را ساقط و خود را از اسارت دولت‌های سودجو رها کند. یک‌سال‌ونیم است که دولت ایالات‌متحده و متحدانش، از همه‌ وسایل برای کوبیدن دولت جوان ما که نود درصد مردم ما صمیمانه از آن پشتیبانی می‌کنند، استفاده می‌کند. داستان‌هایی که شما در بدی ما شنیده‌اید گوشه‌ای از این تلاش‌ها است. ما با ملت انگلیس و آمریکا هیچ کینه‌ای نداریم. ما هر انسانی را در هر جای جهان و با هر عقیده‌ای محترم می‌شماریم. ما فقط مایل نیستیم بیش از این تجاوز و ظلم را تحمل کنیم. آیا به نظر شما این توقع بزرگی است؟

شما به‌عنوان یک انسان مسیحی صدای ما را تا هرجا می‌توانید برسانید. بگذارید روح مسیح در این کار شما ظاهر شود. پیشنهاد می‌کنم که نامۀ خود را با این چند سطر در یک روزنامه پرتیراژ انگلیس چاپ کنید. آیا می‌توانید؟ آیا می‌کنید؟

امیدوارم نامه‌ بعدی شما را همراه با آن برگ از روزنامه که پیشنهاد مرا تأمین کرده است دریافت کنم.

سیدعلی خامنه‌ای

امام‌جمعه‌ی تهران»

سی‌وچهار سال پس از این ماجرا، تخریب و تبلیغات ضداسلامی در غرب، به اوج می‌رسد. آنها خودشان به تشکیل گروه‌های افراطی و تکفیری در میان مسلمین، کمک کرده‌اند و به آنها پروبال داده‌اند؛ تا در نقاط مختلف جهان، و عمدتاً در میان خود مسلمانان دست به ترور و خونریزی بزنند؛ بعد، همین اعمالِ ضد اسلامی را بهانه‌ای کرده‌اند برای تخریب اصل دین و اهانت به آن. مدعیان تمدن و حقوق بشر، در رسانه‌ها به مقدس‌ترین ارزش بیش از یک‌ونیم‌میلیارد مسلمان، پیامبر رحمت و مهربانی، حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله، توهین می‌کنند و نام آن را آزادی بیان می‌گذارند.

در این فضای غبارآلود، کورسوی امیدی که در جامعۀ غرب دیده می‌شود، قلب حقیقت‌جوی جوانان است. این‌بار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در جایگاه رهبر مسلمین و به‌عنوان استادی اسلام‌شناس و مبدع، تمام «یان برین‌»های غرب را مخاطب قرار می‌دهند و یک مرتبه در زمستان سال 93 و بار دوم نیز همین چندی پیش نامه‌ای به آنها می‌نگارند و آنها را مخاطب قرار می‌دهند.

جنة البقیع ...

در دیدار با رزمندگان بسیج مردمی عراق/
آرزوی مرجع تقلید برای حمل پرچم اسلام در برابر تروریست‎ها

حضرت آیت الله شیخ بشیر نجفی از مراجع تقلید نجف اشرف در دفتر خود با تعدادی از رزمندگان بسیج مردمی دیدار و از دستاوردهای آنان در پیروزی برابر جریان تروریستی داعش در مناطق مختلف تقدیر و تشکر کرد.
  

آرزوی مرجع تقلید برای حمل پرچم اسلام در برابر تروریست‎ها به گزارش روضه نیوز ؛حضرت آیت الله شیخ بشیر نجفی از مراجع تقلید نجف اشرف در دفتر خود با تعدادی از رزمندگان بسیج مردمی دیدار و از دستاوردهای آنان در پیروزی برابر جریان تروریستی داعش در مناطق مختلف تقدیر و تشکر کرد.

حضرت آیت الله نجفی در این دیدار خاطرنشان کرد: رشادت‎های قهرمانان بسیج مردمی در نابودی و فراری دادن جریان تکفیری و تروریستی داعش جهانیان را مات و مبهوت کرده است.
وی افزود: شما به ندای امام حسین (ع) زمانی که ندا داد «هل من ناصر ینصرنی» و ندای نجف اشرف در دفاع از عراق و مقدسات اسلامی در مقابل تروریسم پاسخ مثبت دادید.
این مرجع تقلید از آرزوی همراهی با رزمندگان سخن گفت و تاکید کرد: من آرزوی پرچمداری شما را در مبارزه با تروریسم تا دستیابی به پیروزی کامل و آزادی اراضی این کشور از لوث آنان دارم. هر تیری که به سمت تروریست ها شلیک کنید مستحق هزاران بوسه است چرا که شما پرچمدار حقیقی اسلام هستید.

حضرت آیت الله شیخ نجفی همچنین روز گذشته در دفتر خود با سید صالح الحیدری، رییس سابق سازمان اوقاف شیعیان عراق دیدار و بر اهمیت حفظ وحدت برای تحقق پیروزی نهایی بر جبهه کفر و تروریسم تاکید کرد.
وی افزود: حمایت از نیروهای امنیتی برای مبارزه با تروریسم و مقابله با فساد موجود در عراق از مهمترین وظایف دولت در این کشور محسوب می شود.

جنة البقیع ...
استاد پناهیان؛
برای ظهور یک اسب مدرن بخرید!

می‌فرماید: «کسی که یک اسب برای ظهور آماده کند، خدا شرح صدر به او می‌دهد و بزرگش می‌کند» چون برای یک هدف بزرگ یک اقدام کوچک انجام داده‌. حالا می‌خواهم یک آدرس به شما بدهم...
  

حماسه‌های آخرالزمان را چه کسانی درست می‌کنند؟ کسانی که دارای روح باعظمتی شده باشند. ‌حالا ببین اهل‌بیت(ع) ما را چگونه بزرگ می‌کنند؟ به خدا این کارهای ذوقی اهل‌بیت(ع) مرا کشته است!


امام کاظم(ع) می‌فرماید: «مَنِ ارتَبَطَ دَابَةً مُتَوَقِعاً بِهِ أَمرَنَا وَ یَغِیظُ بِهِ عَدُوَنَا»(کافی/6/535) هر کسی که یک اسبی را تهیه کند و نگه دارد-که آن اسب رزمی باشد- و بگوید: «این مرکب من برای ظهور است، آقایم که بیاید، می‌خواهم از این استفاده کنم» و غیظ نسبت به عدو اهل‌بیت(ع) داشته باشد، «وَ هُوَ مَنسُوبٌ إِلَینَا» و او آدمی باشد که به ما منسوب باشد(شیعۀ ما باشد) «أَدَرَ اللَهُ رِزقَهُ» خدا رزق این آدم را فراوان می‌کند «وَ شَرَحَ صَدرَهُ!» و شرح صدر به او می‌دهد، بزرگش می‌کند! چرا؟ چون تو برای یک «هدفِ بزرگ» یک اقدام کوچک انجام داده‌ای! «وَ بَلَغَهُ أَمَلَهُ» خدا او را به آرزویش می‌رساند! مگر تو نمی‌خواستی مهدی ما را یاری کنی؟! اگر بمیری هم زنده‌ات می‌کند؛ «بلند شو ببینم! بلند شو بیا کار داریم، رفتی بهشت بین حوری‌ها برای خودت لَم داده‌ای؛ مگر نمی‌خواستی بیایی؟!»

«وَ کَانَ عَوناً عَلَى حَوَائِجِهِ» و خدا در حوائجش به او کمک می‌کند. خدا به ملائکه‌اش می‌فرماید: این دیگر انسان بزرگی شده، برای یک هدفِ بزرگ یک کار کوچک انجام داده. این دیگر برای خودم است، کارهایش را درست کنید و نگذارید درگیر شود «أَدَرَ اللَهُ رِزقَهُ» خدا رزق را برایش می‌باراند و بر سرش می‌‌ریزد؛ بگیر ببر! تو بزرگ شده‌ای، برای یک هدف بزرگ کار می‌کنی!

من امشب می‌خواهم به شما یک آدرس بدهم؛ بروید یک اسب بخرید و برای ظهور آماده شوید. آماده هستید یا نه؟ البته اسب از نوع این زمانی‌اش. آقا حاضر هستید یا نه؟ خُب: «می‌خواهیم کلاس مکالمۀ زبان عربی بگذاریم.»

- برای چه مکالمه یاد می‌گیری؟

- برای ظهور.

- واقعاً؟! حالا معلوم نیست که ظهور بشود!

- حالا ما خودمان می‌خواهیم یک کار کوچولو برای ظهور انجام دهیم. خُب می‌میریم دیگر؛ اما بعد زندۀمان می‌کنند، می‌گویند: تو زحمت کشیده‌ای.

آخر یک کاری بکن! یک اسبی، یک شمشیری، یک تیری، یک نیزه‌ای! در روایت هست: یک تیر نگه دار!(امام صادق(ع): لِیُعِدَنَ أَحَدُکُم لِخُرُوجِ القَائِمِ وَ لَو سَهماً فَإِنَ اللَهَ إِذَا عَلِمَ ذَلِکَ مِن نِیَتِهِ رَجَوتُ لِأَن یُنسِئَ فِی عُمُرِهِ حَتَى یُدرِکَهُ وَ یَکُونَ مِن أَعوَانِهِ وَ أَنصَارِهِ؛ غیبت نعمانی/320) یک کاری بکن! آخر تو هیچ کاری نمی‌کنی! اصلاً هیچ اثری، بویی، عطری، نسیمی!

امام کاظم(ع)-الهی دورش بگردم- می‌داند که زمان ظهور دیگر زمان ماشین و طیاره است-اما وقتی می‌گوید: اسب- می‌داند دارد چه می‌گوید؟ شما هم بفهمید که دارد چه می‌گوید؟ ایشان می‌داند که یک زمانی این روایت به دست کسانی می‌رسد که با اسب این‌طرف و آن‌طرف نمی‌روند، اما شعورش را دارند که وقتی می‌گوییم «اسب آماده کن»، یعنی یک کاری بکن.

یعنی واقعاً شما در اربعین می‌خواهید با این مردم خون‌گرم عراق صحبت نکنید؟! یعنی نفهمید احساسات آنها چیست؟ می‌خواهی بروی جلویشان و بگویی: «اَ بَ اَ بَ»! چه می‌خواهی بگویی؟ یک مکالمۀ عربی است دیگر! بگو: «آقا ما اسب گیرمان نیامد، ولی این مرکب زبان را خواستیم راه بیندازیم؛ به عشق شما»

اینها جهت‌های تربیتی دارد، تو را بزرگ می‌کند. چون ما می‌خواهیم حماسه‌های آخرالزمان را برقرار کنیم، حماسه‌های آخرالزمان اولین ویژگی‌شان این بود که «انسان باید جهانی باشد، باید جهان‌اندیش باشد.»

جنة البقیع ...
در درس اخلاق آیت الله قرهی؛
عاقبت یک لحظه غفلت از یاد خدا

(زیاد یاد خدا کنید و یاد مرگ باشید. گاهی دیدی که تشییع جنازه‌ای هست، به شرط اینکه قول به کسی نداده باشی و نخواهی خلف وعده کنی، با اینکه غریبه هستی، برو و شرکت کن، ذکر موت انسان را از ذکر نفس دون و هوی و هوس دور می‌کند.)
  

آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «خطورات و مراقبه» پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

*رابطه یاد و ذکر و خطورات

خطورات نفسانی و شیطانی که در مقابل خطورات ملکی و ربانی هستند، هر دو از یاد و ذکر برمی‌آیند. یا ذکر و یاد، یاد خدا خواهد بود که طبعاً خطورات ملکی و ربانی می‌شود. یا ذکر و یاد انسان، یاد شیطان و جلوات دنیا خواهد بود که این جلوات دنیا، خطورات را ملکی نخواهد کرد و خطورات نفسانی خواهد بود و نهایتاً انسان به دام شیطان می‌افتد و شیطان بر او غلبه کرده و خطوراتش، شیطانی می‌شود.

پس همه این‌ها از یاد و ذکر است. لذا در روایات شریفه خیلی راجع به این یاد، به نام ذکر صحبت شده است. نوع نگارش ذهنی انسان، از این ذکر و یاد رقم می‌خورد. خطورات می‌خواهد این را بگوید که اگر این‌طور شود، این‌طور می‌شود؛ اگر این شود، این می‌شود و ... . یعنی جلوتر می‌نویسد تا انسان را وادار به آن عمل کند.

نوع نگارش ذهنی که از نگرش ذهنی انسان به وجود می‌آید که آن، یاد است، عامل می‌شود که یا انسان، الهی شود و یا نعوذبالله شیطانی. یعنی ملکی هم نهایتاً انسان را به الهی می‌رساند و نفسانی هم انسان را شیطانی می‌کند. یعنی خودش ابزار شیطان و نعوذبالله شیطان می‌شود. پس هر دو در یک جا ختم می‌شوند، یکی الهی می‌شود و یکی، شیطانی. تقابل حق و باطل. تقابل شیطان با اله. این نکته بسیار مهمی است که باید انسان در آن، تأمل کند.

*عاقبت یک لحظه غفلت از یاد خدا!

لذا اولیاء خدا یاد داده‌اند که در این نوع مطالب، انسان اگر می‌خواهد غافل نشود، دائم به یاد خدا باشد. در این دنیا هم معلوم نمی‌کند، چون همان‌طور که در جلسه گذشته بیان کردیم، دنیا عنوان مزرعه است، «الدنیا مزرعة الأخرة». لذا در این‌جا خیلی نمود پیدا نمی‌کند، البته این‌طور هم نیست که اصلاً نمود پیدا نکند، إلا اهل تقوا که در مقام تقوا به أتقی رسیده‌اند که در جلسه گذشته هم بیان کردم: أتقی، حتی آخر دنیا را هم می‌دانند و این بلاشک است. وقتی در تقوا رشد کردند و بالا و بالا رفتند و تالی تلو معصوم و أتقی شدند، می‌دانند، «وَ ما أُوتیتُم مِنَ العِلمِ إِلاَ قَلیلاً». آن‌هایی می‌دانند که در مقام رضا قرار می‌گیرند و بعد از مقام رضا، شاکر می‌شوند، «وَ قَلیلٌ مِن عِبادِیَ الشَکُور».

اما قاعده این است که همان آن‌ها هم می‌دانند که همه چیز در آخرت است، لذا برای این که حسرت نخورند، بیشتر تلاش می‌کنند. این روایت شریفه را دقت بفرمایید، پیغمبر اکرم محمد مصطفی(ص) می‌فرمایند: «ما مِن ساعةٍ تَمُرُ بابنِ آدَمَ لَم یَذکُرِ الله َ فیها إلا حَسِرَ علَیها یَومَ القیامَةِ»، هر لحظه‌ای که بر فرزند آدم، بر این انسان می‌گذرد (وقتی با الفاظی مانند ابن آدم خطاب می‌کنند، همه را شامل شود، لذا اتفاقاً اولیاء خدا بیشتر مراقبت می‌کنند و این‌ها فقهای حقیقی هستند که روایتش را بیان خواهم کرد) و او به یاد خدا نباشد (مثلاً فکرش به سمت دنیا رفت و خدایی نبود)، فردای قیامت به واسطه آن لحظه، حسرت می‌خورد.

البته این را هم بدانید که اگر دنیا برای خدا باشد، آن هم خدایی می‌شود، «رَبَنا آتِنا فِی الدُنیا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَار»، یعنی حتی اگر اخذ همسر برای خدا باشد، این فکر، خدایی می‌شود. حب به فرزند اگر خدایی می‌شود، این عمل هم خدایی است. سرکار رفتن و درس خواندن اگر به این نیت باشد که خدایا! چون تو گفتی: از تو حرکت، از من برکت، یا چون خودت به لسان نبی خود فرمودی: «أبغض الناس عندالله بطال النهار و جیفة اللیل»، مبغوض‌ترین انسان‌ها نزد خدا، کسی است که روزش به بطالت بگذرد و شب هم مانند مردار بخوابد. پس من برای همین که جیفه نباشم، در دل شب قیام می‌کنم، نه برای اجر آن‌چنانی. برای همین است که سرکار می‌روم و درس می‌خوانم که بطال نباشم. امر توست که فرمودی: من بدم می‌آید، نه تنها بدم می‌آید، بغض دارم، نه تنها بغض دارم، بلکه مبغوض‌ترین فرد نزد من چنین کسی است.

اگر انسان با این دید به این روایات نگاه کند، بگوید: من دارم سرکار می‌روم، چون به این روایت برخورد کردم و اگر روزم به بطالت بگذرد، بیچاره هستم. یک مسأله از احکام یاد بگیرم، تا روزم به بطالت نگذرد. یک روایت جدید یاد بگیرم، تا روزم به بطالت نگذرد. در مباحث علمی بیشتر جلو بروم، تا روزم به بطالت نگذرد. این نگرش که می‌گوییم، همین است که انسان براساس این نگرش، در ذهنش نگارش می‌کند و حالا براساس آن تفکر جلو می‌رود و عمل می‌کند.

تمام اعمال ما، چه خوب و چه بد، براساس آن نگارش ذهنی که آن هم براساس آن نگرش است، می‌باشد. یعنی این‌طور نیست که ما عملی را انجام بدهیم و شما تصور کنید این عمل، همین‌طوری صورت گرفته است. ما هیچ عملی را نداریم، بگوییم: همین‌طوری اتفاق افتاد. همه این‌ها براساس آن نگرش ذهنی ماست، چه خوبش و چه نعوذبالله بدش. هر کدام از این‌ها رخ بدهد، همه این‌ها براساس آن نگرش ماست، یاد، ذکر.

وقتی انسان یک لحظه یاد خدا نبود، فردای قیامت به واسطه آن لحظه، حسرت می‌خورد. اگر کارها برای خدا باشد، ایرادی ندارد. افراد که خدایی هستند، به صورت ظاهر همان کارهایی را می‌کنند که ما هم می‌کنیم، آن‌ها صبح به سرکارشان می‌روند، یکی تدریس دارد، یکی بقالی دارد، یکی کار دیگری دارد و مشغول است. اما با این نگرش کار می‌کنند که برای خداست. اما طبق این روایت، اگر یک لحظه از دنیا را به یاد خدا نباشیم («ساعة» را لحظه هم تعبیر کردند)، در قیامت حسرت آن را خواهیم خورد، «ما مِن ساعةٍ تَمُرُ بابنِ آدَمَ لَم یَذکُرِ الله َ فیها إلا حَسِرَ علَیها یَومَ القیامَةِ».

پس اینکه جلسات متعددی است که در بحث خطورات توقف کردیم، به این خاطر است که همه اعمال ما از این ذهن و خطورات سرچشمه می‌گیرد، لذا اگر این‌جا را درست کنیم، حسرت نمی‌خوریم. اما اگر درست نشود، ولو یک لحظه، براساس آن در آنجا حسرت خواهیم خورد.

لذا ابن آدم بیان کرد که مؤمنین را هم شامل شود؛ یعنی مؤمن! تو هم تصور نکن که اگر فقط یک لحظه غافل باشی، چیزی نمی‌شود؛ آنجا می‌فهمی که برای همان یک لحظه چه حسرتی خواهی خورد که چرا غافل بودم و چرا حواسم نبود؟! چرا موقعی که گفتند: صلوات بر محمد و آل محمد، من فراموش کردم و حواسم نبود صلوات بفرستم. چرا به ختم هم رفتم، حتی یک فاتحه نخواندم. گاهی برخی این‌طور هستند، ختم می‌روند، اما یک فاتحه هم نمی‌خواند، فقط برای این که حالا همسایه است، رفیق است، دوست است، فامیل است، می‌رود؛ به تعبیری جبراً است. اما از این باب نمی‌رود که من باید عبرت بگیرم، «فاعتبروا یا أولی ألابصار». لذا یادش هم می‌رود که فاتحه بخواند.

پس همه براساس آن نگرش است، برای چه رفتی؟ وقتی انسان با آن نگرش برود، یادش هم می‌ماند. اما اگر به این خاطر می‌روم که دوستم است که خوب هم هست و یکی از مواردی حائز اهمیت تسلا دادن به دیگران است، اما باید گفت: چون خود خدا گفته که مؤمنان با هم برادر هستند «إنما المؤمنون إخوة»، می‌روم. چون برادر دینی‌ام است و می‌خواهم به او تسلا بدهم. لذا اگر با این نیت برود، مهم است. مثلاً در مجلس شادی کسی شرکت کند تا در شادی برادر دینی‌اش به شرط اینکه حرام نباشد، شریک باشد. در این صورت عروسی دارد می‌رود، اما این، عبادت است. نگرش‌ها این‌طور اثرگذار است.

*غفلت بنده و گله‌مندی خداوند!

اما باید مراقب باشیم تا در قیامت به خاطر این نگرشمان حسرت نخوریم. اگر نگرش، الهی نبود، فردای قیامت حسرت می‌خورد، «یوم الحسرة». در یک روایت داریم که این «یوم الحسرة» برای همه هست. چطور روز حسرت حتی برای مؤمنین هم هست؟ معلوم می‌شود همه چیز براساس آن یک لحظه است، اگر یک لحظه غفلت کند، در آن دنیا حسرت خواهد خورد.

شاید یکی از مطالبی که اولیاء خدا دائم در درون خودشان، این ذکر «إلهی لا تکلنی إلی نفسی طرفة عین أبداً» را دارند - که اقل در درون است و گاهی به لسان هم تبیین می‌کنند - به این علت است که اگر انسان یک لحظه به حال خودش واگذار شود، براساس همان یک لحظه، برخی مواقع سقوط می‌کند و دیگر نمی‌تواند برگردد. این، خیلی خطر است که با یک لحظه، دیگر امکان برگشت نباشد. مانند شیطان که او هم در یک لحظه بود که سقوط کرد. خیلی از افراد را در تاریخ داریم که با یک لحظه سقوط کرد. برای همین است که بارها بیان کردم: هر کس یک لحظه تصور کند کسی است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست.

در مقال مناقشه نیست، یک لحظه حواسش نبود و گاز را دقت نکرد، صبح بلند می‌شوند و می‌بینند که تمام شد و رفت. یک لحظه است، اگر در رانندگی همین یک لحظه را غفلت کند، مثلاً می‌خواهد به تلفن همراهش جواب بدهد، یک لحظه است، اما تصادف آن‌چنانی می‌کند، همه به یک لحظه است.

همین مثال‌های دنیوی برای حال اخروی انسان هم صدق می‌کند، اگر یک لحظه غفلت کند، تمام است، شاید دیگر برنگردد. اما اقلش، اگر هم سقوط نکند، فردای قیامت متوجه می‌شود که آن یک لحظه چقدر ارزش داشته، ولی او تصور کرده که یک لحظه است.

یک دلیلش هم این است - این را حاشیه بزنم و بعدها به فضل الهی اگر زنده بودیم و بحث پیش رفت، در باب حب به خدا بیان می‌کنیم - «هل الدین إلا الحب» آیا دین جز محبت است؟ پروردگار عالم می‌خواهد بندگانش فقط و فقط توجه به خودش داشته باشند و لا غیر. لذا آن‌ها که یک لحظه غفلت می‌کنند، به تعبیر عامیانه پروردگار عالم از آن‌ها گله‌مند می‌شود که تو بنده من بودی، نباید حواست غیر از من جای دیگری (دنیا، نفس دون، شیطان و ...) می‌رفت.

لذا شدت حب پروردگار عالم به انسان از حب انسان به پروردگار عالم بیشتر است. کما این که در باب حب، روایات می‌فرمایند: به قدری حب خداوند به بندگانش زیاد است که از حب پدر و مادر به فرزند هم بیشتر می‌باشد. حتی ذیل این آیه شریفه که فرمودند: «و نحن أقرب إلیه من حبل الورید»، بیان شده: من که دائم نزدیک شما هستم، من که این‌قدر شما را دوست دارم و از رگ گردن به شما نزدیک‌ترم، دیگر غفلت از من چرا؟! «الغفلة لماذا؟!».

*زندگی روزمره با رنگ و بوی خدایی

پس این خطورات از همین لحظه است و با یک لحظه شروع می‌شود که اگر انسان، غفلت کند، تمام است. لذا پروردگار عالم نگران است. پیغمبر اکرم، محمد مصطفی(ص) می‌فرماید: «یقولُ الله عزوجل»، خود پروردگار عالم می‌فرماید، یعنی یک نوع حدیث قدسی است. «إذا کانَ الغالِبُ على العَبدِ الاشتِغالَ بِی، جَعَلتُ بُغیَتَهُ و لَذَتَهُ فی ذِکرِی»، هرگاه یاد من بر بنده‌ام غالب شود، خواهش و خوشى او را در یاد خود قرار دهم.

یعنی خداوند می‌فرماید: من یاد خودم را بر بنده‌ام غلبه دادم که مشغول به من شود، فکرش جای دیگر نباشد و دائم یاد خدا باشد. همان‌طور که بیان کردیم این، حب است دیگر، اینکه می‌گویند: عاشق و معشوق دائم به یاد هم هستند، همین است. لذا در همان باب حب فرمودند: اگر کسی در خوشی‌ها یاد من بود، من در غم‌هایش بیشتر به یادش خواهم بود. چون ما معمولاً وقتی غم داریم، خدا را یاد می‌کنیم. یعنی پروردگار عالم می‌خواهد ما دائم یاد خدا باشیم و او را فراموش نکنیم.

آن دامادی که شب عروسی‌اش است و وقتی می‌بیند اذان مغرب را گفتند، نماز می‌خواند. آن عروس خانمی که در هنگام اذان مغرب، به نماز می‌ایستد، مراقبه و مواظبت می‌کند. پروردگار عالم وقتی می‌بیند این عشق و دوستی و محبت برقرار است، خوشحال شده و دوست دارد انسان فقط به یاد او باشد.

بعد پروردگار عالم می‌فرماید: وقتی یاد من بر بنده‌ام غالب شد، او دائم از یاد من لذت می‌برد. او دائم به یاد من هست و این برایش لذت‌بخش است، لذا او عاشق من می‌شود و من هم عاشق او.

آن عروس خانم که می‌گوید: الآن می‌خواهم نماز بخوانم، وقت نماز است، یعنی حتی در شب عروسی‌اش هم یاد خداست. اینکه بتواند این خواهش نفسانی را کنار بگذارد، خیلی سخت است. آن هم با آرایش‌هایی که عروس خانم‌ها دارند و ...، حالا چه اشکال دارد وضو گرفته باشد و یا وضو بگیرد. خدا برتر است. وصلتی که با این حالت شروع شود، مسلماً مبارک خواهد بود.

مگر ما نداریم که در شب زفاف نماز بخوانید و اعمالی که در باب شفاف زفاف تبیین شده است، این‌ها همه می‌خواهد یاد خدا را بگوید که یاد خدا بر انسان غلبه پیدا کند. شاید در همان لحظه اگر یاد خدا غلبه پیدا کند، همه مطالب درست شود.

من این را هم دیدم و هم از بزرگان شنیدم که بیان کردند: ما در شب عروسی، اول اذان، نمازمان را خواندیم و به فرزندانشان هم توصیه می‌کردند که شما هم اول اذان نمازتان را بخوانید. خیلی مهم است. حالا بعضی می‌گویند: صاحب جشن است، همه می‌روند و می‌آیند و ... . این‌ها مهم نیست، می‌تواند بگوید همه برویم نماز بخوانیم. الله اکبر را گفتند، بگوییم: وقت نماز است و برویم نماز بخوانیم. لذت دیگری دارد.

آن‌وقت است که در نسلشان اثر می‌گذارد و فرزندشان، طیب و طاهر می‌شود. وقتی انسان در آن لحظات بگوید (ولو به زبان هم نیاورد، ولی با اعمالش دارد می‌گوید): خدایا! من یاد تو هستم، این‌ها همه به خاطر توست، تو گفتی: ازدواج کنید «و أنکحوا الأیامی منکم و الصالحین من عبادکم و إمائکم». حتی فرمودی: «إن یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله و الله واسع علیم». امر رسولت را شنیدم که فرمود: «تَنَاکَحُوا تَنَاسَلُوا تَکثُرُوا فَإِنِی أُبَاهِی بِکُمُ الأُمَمَ یَومَ القِیَامَةِ وَ لَو بِالسِقط». پیامبرت فرمود: «النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منی»، امر بوده، اطاعت کردم.

می‌شود انسان همه چیز خود را الهی کند، ضمن اینکه دارد امور روزمره خودش را هم می‌گذراند؟ آره عزیزم، می‌شود همان کاری که دیگران در زندگی می‌کنند، انجام بدهی، کسی نمی‌گوید زندگی روزمره تعطیل شود، بزرگان و اولیاء و اعاظم و اکابر ما، عرفای ما، زندگی روزمره را تعطیل نکردند. آن‌ها رنگ و بوی خدایی به زندگی خود دادند «صبغة الله». همان مطلب و مسئله را الهی کردند. یک کس دیگری هم دارد همان کار را می‌کند، اما آن مسئله را الهی نکرده و تفاوت در این است. لذا اولیاء خدا همان کار را انجام می‌دهند که دیگران هم انجام می‌دهند، اما دیدشان، دید الهی است، نوع نگرشان، نگرش الهی است.

*زمانی که خدا، عاشق بنده‌اش می‌شود!

پروردگار عالم می‌فرماید: هر گاه یاد من بر بنده‌ام غالب شود (یعنی همه وجودش بشود: من)، خواهش و خوشی او را در یاد خودم قرار می‌دهم؛ یعنی لذت می‌برد از اینکه به یاد من است.

برخی از اولیاء خدا را دیده بودم که حتی در مجالس عروسی هم که شرکت می‌کردند - البته برخی از مجالس را که حرام بود، اصلاً شرکت نمی‌کردند -، با اینکه لبخند بر لب داشتند، اما گاهی آهی می‌کشیدند و یا الله، الحمدلله و ... می‌گفتند. این‌طور یاد خدا بودند. زندگی خود را دارند، در مجلس شادی هم نشستند، اما معلوم است که این‌ها غرق در خدا هستند. چقدر زیبا و عالی است. اگر انسان، این‌طور زندگی کند، تمام است.

پروردگار عالم می‌فرماید: «فإذا جَعَلتُ بُغیَتَهُ و لَذَتَهُ فی ذِکرِی عَشِقَنی و عَشِقتُهُ»، هر موقعی که این خواهش و خوشی او را در یاد خودم قرار دادم، عاشق من می‌شود. من هم عاشق او می‌شوم.

وقتی خطورات انسان، الهی شد و مدام به یاد او بود؛ خدا هم در یاد او است. مگر می‌شود انسان یاد کسی باشد و او به یاد انسان نباشد؟! «القلب یهدی الی القلب» که در بین ما هم معروف است و در فارسی خودمان می‌گوییم: دل به دل راه دارد، همین است. انسان یاد پروردگار عالم باشد و پروردگار عالم به یادش نباشد؟! خداوند متعال که خیلی به یاد ما است.

انسان یاد آقا جان، حضرت حجت(روحی له الفداء) باشد - که بیان کردم: حداقل هر ساعت، انسان یک دعای سلامتی بخواند - و حداقل در هر ساعت، یک دعای سلامتی برای آقا جان بخواند، بعد آقا جان به یاد آن انسان نباشد؟! محال است! محال است!

فرمود: «فإذا عَشِقَنی و عَشِقتُهُ رَفَعتُ الحِجابَ فیما بَینی و بَینَهُ»، موقعی که من عاشق او شدم و او هم عاشق من شد؛ حجاب بین خودم و او را برمی‌دارم.

یعنی وقتی عشق، دو طرفه شد؛ چون خدا که عاشق هست و ما را دوست دارد. حسب روایتی که در احادیث‌القدسیه است و یک موقعی مفصل آن را در شب‌های قدر بیان کردیم، ابراهیم خلیل هم که یک مرتبه بر روی آن قالی نشسته بود و هر جا رفت و دید که گناه می‌کنند، نفرینشان کرد، خدا برای سومین بار به او عتاب کرد: ابراهیم! چه می‌کنی؟! اگر جای من بودی که همه خلق را می‌کشتی! من دارم می‌بینم که روز و شب چه گناهانی می‌کنند، در بستر حرام می‌روند، چه غلط‌هایی می‌کنند، تو خلق نکردی، من خلق کردم.

خدا که ما را دوست دارد، این عشق یک‌طرفه درد است. اگر ما هم عاشق او شویم، آن‌وقت است که فرمود: «فإذا عَشِقَنی و عَشِقتُهُ رَفَعتُ الحِجابَ فیما بَینی و بَینَهُ»، حجاب‌ها از بین می‌رود و آنچه نادیدنی است، آن بینی. حجاب از گوش، چشم، ذهن و ... می‌‌رود.

این که بیان کردم: اولیاء خدا در مقام أتقی و تالی‌تلو معصوم حتی آخر دنیا را هم می‌دانند، به همین علت است که تمام حجب برایشان از بین رفته است. اولیاء خدا، عرفای عظیم‌الشأن، آن بندگان خالص خدا، آن مخلِصینی که مخلَص شدند، در دنیا هستند، با من و شما زندگی می‌کنند و اتفاقاً پروردگار عالم هم فرمود: من به واسطه این‌ها عذاب را برمی‌دارم. مردان خدا، مردان الهی که بدون ادعا هستند و گاهی اصلاً شناخته شده نیستند؛ این‌گونه هستند و حجابی برایشان نیست.

*قهرمان حقیقی کیست؟

بعد هم فرمودند: «و صَیَرتُ ذلِکَ تَغالُباً علَیهِ، لا یَسهُو إذا سَها الناسُ»، وقتی عاشق من شدند و من هم عاشق آن‌ها شدم و حجاب کنار رفت، کاری می‌کنم که اصلاً آن‌ها هیچ موقع دیگر من را فراموش نمی‌کنند و دچار سهو و غفلت نمی‌شوند. موقعی که مردم فراموش می‌کنند، این‌ها خدا را فراموش نمی‌کنند.

گاهی می‌شود در زلزله و مطالب سختی که پیش می‌آید، موقعی که انسان می‌خواهد جان خودش را نجات بدهد و تصور می‌کند جانش به دست خودش است، دیگر کسی به کسی نیست و انسان متوجه یاد خدا نیست، اما آن‌ها فقط به یاد خدا هستند.

در ادامه می‌فرماید: «اُولئکَ کلامُهُم کلامُ الأنبیاءِ، اُولئکَ الأبطالُ حقاً»، کلام این‌ها، کلام انبیاء است. این‌ها حقیقت هستند، جوانمرد و قهرمان هستند.

لذا قهرمان، آن کسی است که یاد خدا را فراموش نکند. قهرمان حقیقی آن کسی است که دائم ذکر خدا در وجودش غلبه پیدا کند، حالش، حال اولیاء خداست و وضعش، وضع دیگری است، این‌ها قهرمان هستند. چقدر زیبا و عالی می‌فرماید!

*توصیه‌های أباالمهدی(ع) به شیعیانشان

یاد خدا

پس این خطورات این‌طور است و وقتی الهی شود، دیگر تمام مطالب و اعمال او هم الهی می‌شود؛ چون همه براساس آن فکر اوست. به خاطر آن به این مطالب می‌رسد.

لذا امام حسن عسگری(ع) - که دیروز ولادت شریف آن حضرت بود - به شیعیان خود می‌فرمایند: «أَکثِرُوا ذِکرَ اللَهِ‏»، زیاد به یاد خدا باشید.

دستورالعملی از اولیاء خدا:

شرکت در تشییع جنازه‌ها

یکی از چیزهای دیگری هم که انسان را از ذکر غیرخدا دور می‌کند و خطورات نفسانی و شیطانی را سرکوب می‌کند، ذکر موت است. لذا بلافاصله فرمودند: «وَ ذِکرَ المَوتِ».

زیاد یاد خدا کنید و یاد مرگ باشید. گاهی دیدی که تشییع جنازه‌ای هست، به شرط اینکه قول به کسی نداده باشی و نخواهی خلف وعده کنی، با اینکه غریبه هستی، برو و شرکت کن.

یک موقعی یکی از اولیاء خدا همین‌طور بودند. ظهر منتظر بودیم بیایند، اما هر چه منتظر شدیم، نیامدند. گفتند: آقا! حتماً با دوستان خود برنامه‌ای داشتند و جایی رفتند. وقتی بعدازظهر یا غروب خسته به خانه می‌آمدند، می‌گفتند: به نماز که رفتم، دیدم تشییع جنازه است و من هم رفتم و نماز را در بهشت‌زهرا خواندم. می‌پرسیدیم: آقا! چه کسی بود فوت کرده بود؟ می‌گفتند: نمی‌شناختم. انسان می‌فهمید که چشم‌های مبارکشان سرخ شده و اشک ریختند. کأن خودش را برای دفن برده‌اند.

لذا خوب است که انسان برود و در غسالخانه ببیند. البته حالا امروز مع‌الأسف به واسطه بداخلاقی‌های ما که بعضی‌ها فیلم‌برداری می‌کنند و ...، غسالخانه بهشت‌زهرا را بسته‌اند و راه نمی‌دهند. اما آن زمان این‌طور نبود. چون اصلاً موبایل و ... وجود نداشت.

همین ولی خدا بدن آیت‌الله دزفولی را غسل داد، می‌دیدیم که آقا مرتب اشک می‌ریختند و می‌گفتند: آقا! شما دارید می‌روید، ما چه کنیم؟ ما چطور می‌رویم؟ ما چه زمانی می‌رویم؟ چه کسی بدن ما را غسل می‌دهد؟ ... .

ذکر موت، انسان را از ذکر نفس دون و هوی و هوس دور می‌کند. لذا فرمودند: «أَکثِرُوا ذِکرَ اللَهِ وَ ذِکرَ المَوتِ ‏». همین کار را تمرین کنیم. ما هم به تشییع جنازه برویم، چه اشکالی دارد؟! من این را هم چند بار بیان کردم که بعضی می‌گویند: انسان وقتی به تشییع جنازه و بهشت‌زهرا می‌رود، خسته می‌شود، زده می‌شود، روحیه‌اش خراب می‌شود و ... ، برای غیر متقین است. اولیاء خدا وقتی در تشییع جنازه می‌روند، وقتی می‌بینند که جنازه‌ای را غسل می‌دهند، وقتی آن حالات را می‌بینند و برمی‌گردند، اتفاقاً فعالیتشان بیشتر می‌شود. می‌گویند: خدا به ما یک مهلت دیگر داده است.

در روایت هم داریم که وقتی از تشییع جنازه برگشتید، بدانید که خدا به شما مهلت دیگری داده است. اتفاقاً تلاششان بیشتر می‌شود. اما شاید برخی بگویند: این‌ها چه چیزهایی است که یاد می‌دهید، طرف مریض می‌شود. کجا مریض می‌شود؟! اتفاقاً انسان باورش می‌شود که راستی راستی مثل اینکه مرگ هست، راستی راستی بناست که برویم. پس حالا که بناست برویم، با کدام عمل باید برویم؟ با کدام پرونده باید برویم؟! دستم، خالی است. خوب طبیعی است تلاشش بیشتر می‌شود.

اتفاقاً اولیاء خدا درست است که در قبرستان، گریه می‌کنند و اشک می‌ریزند، ناله و فغان می‌کنند، تا دم قبر می‌روند، وقتی سنگ‌های لحد را می‌گذارند، گریه می‌کنند، وقتی خاک می‌ریزند، گریه می‌کنند، اما بعد از آمدن از قبرستان، یک فرحی هم در درونشان به وجود می‌آید، این که می‌گویند: الحمدلله، خدایا! ممنونتیم، مثل این که ما را برگرداندی! لذا تلاششان مضاعف می‌شود.

*دستورالعملی برای انس بیشتر با قرآن:

حفظ روزی یک آیه

«وَ تِلَاوَةَ القُرآنِ»، انسان زیاد قرآن بخواند و با قرآن خواندن، به یاد خدا باشد.

یکی از مواردی که بارها بیان کردم و این‌قدر مهم است که باز در این‌جا هم بیان می‌کنم، شما هم چه در حوزه‌های علمیه، چه در دانشگاه‌ها، چه در جمع‌های فامیلی، آن را تبلیغ و ترویج کنید که هر کس می‌خواهد سرباز آقا جان، حضرت حجت شود، باید حافظ کل قرآن باشد و روزی یک آیه هم شده، قرآن را حفظ کند. به سمت حفظ قرآن حرکت کنیم، حتی شده یک آیه. این برای حوزوی‌ها و دانشگاهی‌ها هم فقط نیست، عموم مردم این‌گونه باشند. برای جوان نیست، درست است که امید جوان بیشتر است، اما این برای پیرمردها، پیرزن‌ها و همه و همه هم هست. کوچک و بزرگ برای حفظ قرآن برویم.

اصلاً خود این باعث می‌شود که ما برویم و قرآن بخوانیم. همین که روزی یک آیه حفظ کنیم، سبب می‌شود که ما با قرآن، مأنوس بشویم. ای بسا اصلاً یک مواقعی روز و شب‌ها بیاید و اصلاً قرآنی را باز نکنیم و نخوانیم، مگر نفرمودند: یکی از کسانی که فردای قیامت از ما سؤال می‌کند، کتاب الله است. در خانه قرآن دارد، نخواند، نبیند، این قرآن از او سؤال می‌کند.

بعضی از این بزرگان یک قرآن بیشتر در خانه‌شان نبود، آن را هم وقتی دیگر می‌دیدند دارد پوسیده می‌شود، عوض می‌کردند. دلیلشان هم این بود می‌گفتند: قرآنی که در خانه است، باید خوانده شود، اگر بیشتر باشد، از ما سؤال می‌کنند. این‌ها اعتقاد داشتند، یقین داشتند و چیزهایی را می‌دیدند. همان که فرمودند: «رَفَعتُ الحِجابَ فیما بَینی و بَینَهُ».

پس یکی از این مطالب هم قرآن زیاد خواندن است.

*صلوات بر رسول خدا(ص)

اگر می‌خواهیم خطوراتمان، خطورات ربانی باشد و از خطورات شیطانی دور شویم، یاد خدا و یاد مرگ، زیاد باشیم، تلاوت قرآن را هم زیاد انجام بدهیم. مورد بعدی هم که بسیار راحت است، این است: «وَ الصَلَاةَ عَلَى النَبِیِ». چقدر برای ما آسان گرفتند. این دیگر برای کسانی هم هست که شاید بگویند: ما سواد نداریم، پیرمرد هستیم، پیرزن هستیم، دیگر آن حوصله را نداریم و نمی‌توانیم. البته نمی‌خواهم بگویم که آن‌ها قرآن را حفظ نکنند، تا آن‌جا که می‌توانند، جلو بروند. اما این را هم دیگر همه می‌توانند انجام بدهند که صلوات بر رسول خداست.

فرمودند: «فَإِنَ الصَلَاةَ عَلَى رَسُولِ اللَهِ عَشرُ حَسَنَاتٍ»، بر پیامبر زیاد صلوات بفرستید، بی‌شک هر صلوات بر محمد و آل محمد(ص)، ده حسنه محسوب می‌شود.

لذا راه‌های میانبر و اسان هم برایمان قرار دادند. این‌ها لطف خدا و حضرات معصومین است. پس باید در این‌ها تأمل کرد. روایتی دیگری هم هست که بسیار عجیب است و آن این که یادهای اعضاء و جوارح چیست و چگونه آن‌ها، یاد دارند. إن‌شاءالله آن را در جلسات آینده بیان خواهم کرد.

*دنیای عاریتی!

روایتی هم هست که وجود مقدس امام محمد باقر(ع) بیان می‌فرمایند: «کأَنَ المُؤمِنِینَ‏ هُمُ‏ الفُقَهَاءُ أَهلُ فِکرَةٍ وَ عِبرَةٍ‏»، گویا مؤمنان همان فقهیان هستند. فقهیان چه کسانی هستند؟ آن‌هایی که اهل اندیشیدن و فکر و هم‌چنین اهل پند گرفتن هستند، «فاعتبروا یا اولی الابصار». می‌بینند دنیا گذراست، جلوات دنیا فریبشان نمی‌دهد. همان‌طور که در ابتدای جلسه بیان کردم، اولیاء خدا با ما در دنیا هستند، اما به تمام کارهای خود رنگ و بوی خدایی می‌دهند. خدایا! تو گفتی که روزت را به بطالت نگذران و شب هم عین مردار نخواب، به همین خاطر من روزم را به بطالت نمی‌گذرانم و کار می‌کنم. خودت فرمودی: باید تو خودت به دنبال رزق و روزی بروی، از تو حرکت، از من برکت، من می‌روم. یعنی همان کارهایی که مردم انجام می‌دهند، او هم انجام می‌دهد، اما رنگ الهی به آن می‌دهد و مدام می‌‌گوید: چون تو خواستی، انجام می‌دهم.

لذا فقیهان از مطالب دنیا پند می‌گیرند، از ریاست‌هایی که از بین رفت، پند می‌گیرند. از قدرتمندانی که از کرسی قدرت به زیر کشیده شده‌اند، پند می‌گیرند. از سخنورانی که - خدا نیاورد - آن لحظه مرگ نمی‌توانند لب به سخن بگشایند یا به تعبیر امروزی‌ها آلزایمر و فراموشی می‌گیرند، پند می‌گیرند. این‌ها فهمیدند که دنیا و مافیهای آن، همه، از بین می‌رود و عبرت گرفتند. در جوانی، رشید بودی، قدرت داشتی، اصلاً متوجه نمی‌شدی که مریضی یعنی چه، اما الآن دیگر نمی‌توانی تحمل کنی. خستگی متوجه نمی‌شدی، اما الآن دیگر آن‌طور نیستی و نمی‌توانی بگویی: من خسته نمی‌شوم. همه این‌ها گرفته می‌شود، این، عبرت است. لذا این‌ها از دنیا و مرگ عبرت می‌گیرند. می‌فهمند تمام مطالب دنیا، عاریه است. این‌ها نکات بسیار مهم است.

یک آقایی به نام مشهدی هدایت‌الله از بستگان ما بود که بچه نداشت و ما هم گاهی بر سر قبرشان می‌رویم. او یک دندان عاریه داشت و جمله‌ای را به بنده و یکی دو نفر دیگر هم بیان کرده بود و آن اینکه می‌گفت: این دندان‌های عاریه من را دم قبر بیاورید، روی کفنم بگذارید و بردارید.

آدم ساده‌ای بود، گاری داشت و دست‌فروشی می‌کرد، خیلی فقیر بود، اما معرفتش را ببینید. می‌گفت: دندان‌هایم را بیاورید، روی کفن بگذارید و بردارید. بعد نگاه کنید من که چیزی نداشتم، همین دندان عاریه را هم از من گرفتید. آن‌وقت ببیند که همه چیز در دنیا، عاریه است.

لذا انسان باید بداند که همه دنیا، عاریه است، ریاست‌ها عاریه است، خانه عاریه است، فرزند عاریه است، وسیله نقلیه، چه شاسی بلند و چه کوتاه و این تعابیری که ما می‌گوییم، همه عاریه است. این آجرهای قشنگ و ... همه عاریه است. لباسمان عاریه است. فقط یک کفن می‌بریم. آن هم چون خود خدا حیا دارد، می‌گوید: بندگانم را در کفن بپوشانید. لباس قیمتی‌ات عاریه است، دخترم! خواهران گرامی! مواظب باشید، حب به لباس، گرفتارتان نکند که حب به خدا از بین می‌رود، این‌ها عاریه است. عبرت بگیریم.

لذا این روایت می‌خواهد بگوید فقیه کیست، فقیه، کسی است که اهل فکر و عبرت باشد و در ادامه نیز می‌فرمایند: «لَم یُصِمَهُم عَن ذِکرِ اللَهِ جَلَ اسمُهُ مَا سَمِعُوا بِآذَانِهِم وَ لَم یُعمِهِم عَن ذِکرِ اللَهِ مَا رَأَوا مِنَ الزِینَةِ بِأَعیُنِهِم»، شنیده‌های دنیوی، گوش آن‌ها را از شنیده‌های اخروی، ناشنوا نمی‌کند. فقیه، آن کسی است که همه مطالب اخروی را می‌بیند و می‌شنود و چیزهای دنیوی او را فریب نمی‌دهد. اتفاقاً مراقب است.

من نمی‌خواهم بحث سیاسی کنم، هر چند که سیاست ما عین دیانت ماست. الآن ببینید امام‌المسلمین امروز چقدر قشنگ بیان فرمودند. فرمودند: اتفاق خاصی نیفتاده، باید مراقب باشید. من این را بارها در بحث شذرات بیان کردم که آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی هم فرمودند که اصل تجارت در اسلام، صادرات است، نه این که همه چیز وارداتی بشود تا کشاورزی و صنعت ما بخوابد. همه این‌ها مهم است.

لذا شنیدنی‌های دنیا این‌ها را از شنیدنی‌های آخرت باز نمی‌دارد. زینت‌های دنیا این‌ها را از ذکر و یاد خدا غافل نمی‌کند. زرق و برق دنیا، عناوین، ریاست و ... اصلاً برای آن‌ها تجلی ندارد. خدا گواه است این‌ها عند الاولیاء اصلاً زرق و برقی ندارد و اگر این مطالب را هم از ما بپذیرند، فقط از باب تکلیف است.

آیت‌الله خزعلی در جمعی که من و برخی از آقایان بودند، فرمودند: من به آقای جنتی بیان کردم که به خدا قسم اگر به خاطر آقا نبود، من تا حالا همه چیز را رها کرده بودم. هیچ چیزی برای ما ندارد.

برای اولیاء خدا و بزرگان، این‌گونه سات، همه مطالب دنیا را رها می‌کردند، عناوین و مسائل را رها می‌کردند، اما از طرفی هم اگر برای دفاع و برای خدا باشد، می‌پذیرند. لذا این‌گونه است، باید این زرق و برق‌ها و مطالب دنیا اصلاً برای انسان رنگی نداشته باشد. آن‌وقت چقدر یاد خدا زیبا می‌کند. این زرق و برق دنیا، زرق و برق جوانی و ... ما را فریب ندهد. این سیمای تو را چه کسی خلق کرده؟ تو را فریب ندهد. تو را گرفتار و بیچاره نکند. این که با یک آب جوش و کهیر و اسید و ... این صورت به ظاهر زیبا تبدیل به چیزی می‌شود که همه نمی‌تاون دید، فریبمان ندهد. مال و منال تو را فریب ندهد. اگر این‌طور شود، تمام است. آن‌ وقت این‌ها عقلا هستند.

*پرخوری، مانع از یاد خداست

حالا روایتی هم هست که ذکر زبان چیست، ذکر دل چیست، ذکر عقل چیست، ذکر معرفت چیست و ... را در جلسه بعد بیان می‌کنم. پس ببینید اگر خطورات، خطورات الهی شد؛ اعمال هم الهی می‌شود.

اولیاء ما هم همان کارهایی که دیگران انجام می‌دهند، انجام می‌دهند، اما همه را با دید خدایی و نگاه خدایی پیش می‌برند. می‌خورند، اما برای چه؟ این دائم در درونشان است که قو علی خدمتک جوارحی. استغفرالله من أکل لم یشغله ذکرک فیه، خدایا! استغار می‌کنم از آن چیزی که می‌خورم و من در آن به ذکر تو مشغول نشده باشم. یعنی خوردنشان هم برای خداست.

چرا می‌گویند: اول لقمه بسم الله و در آخر هم الحمدلله بگو؟ البته برخی از اولیاء که می‌گویند با هر لقمه‌ای که برمی‌داری، بسم الله بگو. دیگران هم می‌خورند، این آقا هم می‌خورد، اما این می‌خورد برای خدا می‌خورد. خدا گفته باید بخوری، خدا گفته باید نفس بکشی، چشم. خدا گفته نوع بدنت این‌طور است، تا زنده هستی، باید بخوری، چشم. اما نمی‌خورد برای این که بخورد، می‌خورد چون امر خداست. چیزهای دیگر را نمی‌توانم بگویم، چون برخی نمی‌فهمند و إن‌قلت می‌آورند، اما باور کنید اولیاء خدا نمی‌خورند که لذت ببرند. که بدانند آن خوردنی لذتش این است، آن یکی این‌طور است و ... . می‌خورند برای این که بتوانند قوت و قدرت داشته باشند. اتفاقاً کم هم می‌خورند؛ چون روایت داریم: اگر می‌خواهید یاد خدا فراموش نشود، یکی از راه‌هایش کم خوردن است که یاد خدا همیشه در قلبتان باشد. فرمودند: آن شکمی که پر باشد، بخارات در ذهن به وجود می‌آید و یاد خدا را فراموش می‌کند. انسان دیگر یاد خدا نیست. کم بخور، اگر کم بخوری، صحیح و سالم هم می‌مانی، مریض نمی‌شوی. کسی از کم‌خوری مریض نشده، اما خیلی‌ها از پرخوری مریض شدند. کم بخور، به اندازه بخور که قدرت داشته باشی، قوت داشته باشی تا برای خدا کار کنی. لذت حقیقی را در ذکر خدا می‌بینند.

آجرک الله یا بقیة الله!

یاد حضرت هر ساعت چقدر قشنگ است. الآن در این ساعت هم یاد کنیم که بیان کردم اگر بتوانید قبل از دعای سلامتی، این دعا را هم بخوانید، عالی است: «اللَهُمَ‏ عَرِفنِی‏ نَفسَکَ‏ فَإِنَکَ إِن لَم تُعَرِفنِی نَفسَکَ لَم أَعرِف نَبِیَکَ اللَهُمَ عَرِفنِی رَسُولَکَ فَإِنَکَ إِن لَم تُعَرِفنِی رَسُولَکَ لَم أَعرِف حُجَتَکَ اللَهُمَ عَرِفنِی حُجَتَکَ فَإِنَکَ إِن لَم تُعَرِفنِی حُجَتَکَ ضَلَلتُ عَن دِینِی‏»، «اللَهُمَ‏ کُن‏ لِوَلِیِکَ‏ فُلَانِ بنِ فُلَانٍ فِی هَذِهِ السَاعَةِ وَ فِی کُلِ سَاعَةٍ وَلِیاً وَ حَافِظاً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ قَائِداً وَ عَوناً وَ عَیناً حَتَى تُسکِنَهُ أَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتِعَهُ فِیهَا طَوِیلاً». اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر، السلام علیک یا مولای یا بقیة الله.

جنة البقیع ...

آیت الله جوادی آملی:
دست آل سعود از قرآن کریم خالی است

آیت الله جوادی آملی با بیان اینکه خط نستعلیق، عروس خط‌هاست، گفت: در مسابقات بین المللی بهتر است این نکته جا بیفتد که اگر خطاطان هر کشوری خواستند برابر خط خوانا و زیبای خود، قرآن را بنویسند مانعی نباشد.
  

دست آل سعود از قرآن کریم خالی است به گزارش روضه نیوز ؛آیت الله جوادی آملی در دیدار مهدی قره شیخ‌لو رئیس دارالقرآن الکریم کشور، حجت‌الاسلام عباس اسکندری مدیرکل تبلیغات اسلامی استان قم و تعدادی از فعالان برجسته قرآنی اظهار داشت: خواندن و نوشتن قرآن کریم با خط عثمان طه برای بسیاری از افرادی که می‌خواهند قرآن را آموزش ببینند دشوار است.

این مرجع تقلید با بیان اینکه خط نستعلیق، عروس خط‌هاست، گفت: در مسابقات بین المللی بهتر است این نکته جا بیفتد که اگر خطاطان هر کشوری خواستند برابر خط خوانا و زیبای خود، قرآن را بنویسند مانعی نباشد.

آیت الله جوادی آملی در بیان صفات ثبوتیه قرآن کریم گفت: خواندن قرآن کریم، آسان است ولی فهمیدن آن بسیار سخت است. قرآن، وزین و نفس‌گیر و دلپذیر است، به گونه‌ای که وقتی بر پیامبر نازل می‎شد آن حضرت احساس خستگی می‌کردند.

او به بیان آثار سلبی قرآن کریم پرداخت و تاکید کرد: قرآن کریم، سبک و بی‌مغز و خفیف و دشوار نیست. قرآن سنگین است ولی دشوار نیست و آسان است ولی سبک نیست. بنابراین چنین کتاب دلپذیر را بچه‌ها می‌فهمند و می‌پذیرند، اما با خط عثمان طه به زحمت می‌فهمند و می‌خوانند.

این مرجع تقلید با اشاره به ادعای سعودی‌ها که در چاپ قرآن کریم، خود را برتر می‌دانند، اظهار داشت: آنها چون به حرمین شریفین نزدیک هستند و قرآن چاپ می‌کنند، خود را به آنها وابسته می‌دانند، در حالی که دستشان خالی است.

او تصریح کرد: قرآن ترجمه شده با زبان فارسی در کتابخانه مدینه موجود است و باید این را جا انداخت که هر ملتی می‌تواند قرآن کریم را طبق زبان و فرهنگ خود نگارش کند، به گونه‌ای که خواندن آن یکی باشد.

در ابتدای این دیدار مهدی قره شیخ‌لو رئیس سازمان دارالقرآن الکریم کشور، گزارشی از سه دهه فعالیت این دفتر ارائه کرد و اظهار داشت: دفتر نظارت بر چاپ و نشر قرآن از سال ۱۳۶۴ رسما فعالیت خود را آغاز کرده و تاکنون خدمات گسترده‌ای ارائه کرده است.

او با بیان اینکه در طول سه دهه گذشته ۴۰۱ هزار و ۶۶۶ جزء قرآن تصحیح شده است، گفت: ۶۰ مصحح قرآن در این دفتر مشغول فعالیت هستند که این افراد از بین قاریان و حافظان قرآن و افرادی که در رشته‌های علوم قرآن تحصیل کرده‌اند، انتخاب شده‌اند.

رئیس سازمان دارالقرآن الکریم گفت: برای تصحیح یک جلد قرآن، یک میلیون حرف و حرکت را باید با چشم کنترل کرد تا اشکالی در چاپ به وجود نیاید.

قره شیخ‌لو با اشاره به اینکه یک میلیون و ۳۷۸ هزار و ۳۰۰ اشکال قبل از چاپ در ۳۰ سال گذشته گرفته شد، تصریح کرد: در سه دهه گذشته ۸ هزار و ۷۴۹ مجوز چاپ و نشر قرآن کریم با تیراژ ۱۶۰ میلیون جلد صادر شده است.

به گفته او، برای افرادی که در بخش تصحیح قرآن کریم فعالیت می‌کنند دوره‌های مختلف آموزشی در نظر گرفته شده است.

رئیس سازمان دارالقرآن الکریم از انجام تحقیقات گسترده بر روی علامت گذاری و کتابت قرآن کریم خبر داد و افزود که بخشی از این تحقیقات منتشر شده و بقیه آنها امسال در قالب کتاب منتشر می‌شود.

او گفت: خدمات خوبی در ۳۰ سال گذشته توسط دفتر دفتر نظارت بر چاپ و نشر قرآن انجام شده و مصححان بدون اسم و با مظلومیت خاصی این فعالیت‌ها را انجام می‌دهند.

جنة البقیع ...
در گفت و گو با حاج محمد نوروزی مطرح شد؛
حاج محمد نوروزی با تأکید بر اینکه انقلاب ایران از مساجد، منابر و هیئت‌ها شروع شد، به بیان خاطره‌ای زمان انقلاب پرداخت.
حاج محمد نوروزی در گفت‌وگویی در ارتباط با تأثیر منابر و برگزاری مجالس مذهبی در پیروزی انقلاب اسلامی ایران بیان داشت: منبر و مداحی از اصلی ترین عوامل پیروزی انقلاب بودند زیرا کسانی زحمت کشیدند که از گویندگان و سخنرانان قوی بودند که از این دسته می‌توان به مرحوم فلسفی اشاره کرد.

پیشکسوت ستایشگری اهل بیت (ع) ادامه داد: آقای مروارید در مشهد، آقای سعیدی در تهران و سایر ذاکران انقلابی از کسانی بودند که منبرهایشان قبل از انقلاب تعطیل، نیمه تعطیل و یا از نظر دولت وقت غیرمجاز بود. انقلاب ایران از مساجد، منابر و هیئت‌ها پا گرفت و شروع شد.

وی در ادامه با بیان این نکته که در دوران انقلاب هیچ محدودیتی برای برگزاری هیئات وجود نداشت یادآور شد: در آن زمان برای برگزاری مجالس محدودیتی وجود نداشت بلکه مراقبت وجود داشت. مراقبت‌های شدیدی برای برگزاری هیئت وجود داشت. به عنوان مثال، به ماه محرم که نزدیک می‌شدیم، برای مسئولان هیئات جلسه می‌گذاشتند و تأکید می‌کردند که برای اعلی حضرت دعا کنید و نام سخنران‌ها را هم می‌پرسیدند تا واعظ دعوت شده از انقلابیون نباشد.

نوروزی در پاسخ به اینکه در زمان انقلاب، مداحان و سخرانان مطالب خود را بیشتر به چه موضوعی اختصاص می‌دادند گفت: ما دو نوع مداح داشتیم. مداحان گروه اول مداحانی بودند که انقلابی می‌خواندند و بعد از انقلاب هم تا حدودی به آن‌ها جفا شد مانند آقا سید عباس زری باف.

این استاد مداحی اضافه کرد: از جمله کسانی که حتی کارش به ساواک هم کشید حاج علی انسانی بود. از جمله کسانی که شعر انقلابی می‌سرود حاج غلامرضا سازگار بود و حمید سبزواری هم نیز بسیاری از سروده‌های خود را به انقلاب اختصاص می‌داد.

وی در ادامه سایر مداحان انقلابی را نام برد و افزود: در قم یک یا دو نفر مداح انقلابی‌خوان داشتیم که به رحمت خدا رفتند. در تهران هم شخصی به نام حاج منتظر بود که دم‌های انقلابی می‌داد و هم‌چنین مرحوم خوشدل هم از شعرای انقلابی بود. در مشهد هم آقای مؤید حضور داشتند.

حاج محمد نوروزی با اشاره به این نکته که منبع مداحان شعر است، اظهار داشت: شعرا باید شعرهای قوی بسرایند تا مداحان را تأمین کنند. اشتباهی که داریم این است که نباید شخصیت‌ها را در نظر بگیریم مثلا بگوییم شعر در ارتباط با شیخ زکزاکی، شیخ نمر و ...؛ بلکه ما باید راه ایشان را ادامه دهیم و مسیر و طریق آن‌ها برای مردم تبیین شود. شعرا باید درباره راه و روش شخصیت‌‌های بزرگ شعر بگویند و دشمنان اصلی را به مردم بشناسانند.

این پیرغلام سیدالشهدا (ع) بر نقش مهم سخنرانان در هیئات و مجالس مذهبی تأکید و عنوان کرد: متولیان هیئات باید در انتخاب سخنران لباس شخصی دقت زیادی داشته باشند و بررسی کنند که آن فرد ریشه حوزوی دارد یا خیر؛ چرا که گاهی اوقات نداشتن ریشه حوزوی باعث ارائه سخنان غیرمستند و غیرروایی می‌شود.

تنها دعای ندبه‌ای که در 20 دقیقه خواندم

حاج محمد نوروزی در پایان به نقل خاطره‌ای از زمان انقلاب پرداخت و ابراز داشت: شام 16 شهریور مصادف با شب جمعه بود. چند روز قبل در رسانه ملی دیدم که می‌گفت: 13 شهریور روز عید فطر بوده است. در آن زمان ما به نماز علامه نوری رفته بودیم که بعد از آن به تپه‌های قیطریه و سپس به میدان آزادی رفتیم و شعار می‌دادیم که «وعده ما فردا ساعت 7 صبح در میدان شهدا». من جمعه صبح در قلهک برای خواندن دعای ندبه دعوت بودم. آن جا که رسیدم دیدم مقابل کلانتری قلهک ماشین‌های نظامی ایستاده‌اند و برای اولین بار می‌دیدیم که کلاه جنگی بر سر دارند و مسلسل و تجهیزات نظامی کاملی دارند.

وی ادامه داد: سوال کردم و گفتند که ساعت 7 صبح اعلام حکومت نظامی شده است. تنها دعای ندبه‌ای که در 20 دقیقه خواندم آن روز بود. اولین شهید را در خیابان دکتر اقبال آن زمان دیدم که تیر به گلویش اصابت کرده بود و مردم در حال تشییع وی بودند. من به اتفاق پدرم به همراه وانت بودم که پیاده شدم و تا حدود ساعت دو و نیم ظهر زیر پل میدان شهدای پمپ بنزین گیر افتاده بودیم و بالاخره توانستیم از معرکه فرار کنیم.

جنة البقیع ...

حضرت ابوالحسن علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) فرمود:

در خراسان قطعه زمینی است که زمانی محل آمد و شد فرشتگان و نزول ملائکه می‌شود

و همواره گروهی از ملائکه پایین می‌آیند و گروهی بالا می‌روند تا وقتی که در صور دمیده شود.

پرسیدند: ای فرزند رسول خدا! این کدام قطعه زمین است؟

حضرت فرمود: این قطعه در سرزمین طوس است.

به خدا سوگند این قطعه «باغی از باغ‌های بهشت است»

هرکس مرا در این منطقه زیارت کند، چنان است که رسول خدا(ص) را زیارت کرده باشد،

و به پاداش این زیارت، خداوند ثواب هزار حج واجب پذیرفته شده،

و هزار حج عمره مقبول برای او می‌نویسد،

و من و پدران بزرگوارم در روز قیامت از او شفاعت می‌کنیم.

(عیون اخبار الرضا(ع)، ج2،ص255)

جنة البقیع ...
گزارش‌های معتبر تاریخی حاکی از این است که بقعه امام‌رضا(ع) از همان زمان خاکسپاری دارای گنبد و بارگاه بوده و در طول تاریخ ایران و در زمان‌های مختلف، هرچند تکمیل و تعمیر و بازسازی آن فراز و فرودهایی را به خود دیده است، اما همواره توسط شیعیان و حکومت‌های گوناگون، اعم از شیعه و سنی، مورد توجه قرار گرفته و به مرور زمان کامل شده است و به سبب علاقه و عشق ایرانیان به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام، بارگاه امام‌رضا(ع) همواره ملجأ عاشقان خداوند و دلدادگان پیامبر و خاندان او بوده است.در مقاله حاضر به بررسی روند ساخت حرم و بارگاه امام‌رضا(ع) در طول تاریخ و صحت و سقم این ادعا که صفویان برای اولین بار به ساختن بقعه و بارگاه و رواج زیارت امام هشتم همت گماشتند پرداخته شده است.

یکی از شبهاتی که مطرح می‌شود این است که اولین بار صفویان بودند که مشهد را برای ایرانیان، به عنوان یک مکان مقدس زیارتی ساختند. جایی که امروزه قبر و  بارگاه امام‌رضا در آن قرار دارد، ابتدا محل قبر هارون الرشید و نام آن به «مشهد امیرالمومنین هارون‌الرشید عباسی» مشهور بود؛ چون امام‌رضا(علیه‌السلام) از دنیا رفت، به دستور «مامون» او را در کنار هارون‌الرشید به خاک سپردند و به تدریج نام آن به «مشهد امام رضا» تغییر یافت؛ قبر امام‌رضا تا پیش از صفویان، مکان زیارتی و البته با این وسعت خیره‌کننده نبود؛ صفویان برای مشغول کردن شیعیان به اموری که برای دولتشان خطرساز نباشد، آن را به زیارتگاه بزرگی تبدیل کردند(1)

بدون شک صفویان نقش برجسته و پررنگی در توسعه و گسترش مذهب تشیع در ایران داشته‌اند؛ مذهب تشیع برای اولین بار در دولت صفویان، به جایگاه مذهب رسمی کشور پهناور ایران ارتقا یافت؛ تفکر شیعی در پیوند با قدرت سیاسی صفویه، همچنانکه از زمینه‌های سیاسی آن بهره گرفت و ایران‌گیر شد، به تقویت و تحکیم پایه‌های قدرت سیاسی صفویان یاری رساند؛ صفویان در کنار خطاها و اشتباهات و احیانا جنایت‌هایی که مرتکب شدند، خدمات زیادی را به کشور ایران کردند؛ مهم‌ترین خدمت صفویه این بود که ایران را به صورت کشوری مقتدر و یکپارچه آباد ساخت و از تجزیه آن به دست رقیبان جدی‌اش، جلوگیری کرد؛ کسانی که غیرمنصفانه به این قطعه از تاریخ ایران نگریسته‌اند، هم در بیان اشتباهات و احیانا جنایات صفویان اغراق کرده‌اند و هم در نسبت آنان با مذهب شیعه، به افراط و دروغ‌ روی آورده‌اند؛ در حالی که اخلاق تحقیق حکم می‌کند که همه مسائل را بدون پیش‌‌داوری مورد توجه قرار داده و از گرفتن نتایج بی‌اساس و متاثر از تعصب و دشمنی پرهیز کنیم!

تاریخچه بنای حرم امام‌رضا(ع)
مرقد مطهر حضرت علی‌بن موسی‌الرضا(ع) (۱۴۸-۲۰۳) هشتمین پیشوای شیعیان، در شهر مشهد واقع است؛ پیکر پاک امام‌رضا(ع) پس از شهادت، در کنار قبر هارون‌الرشید، که در خانه حمیدبن قحطبه و در دهی به نام سناباد نزدیک نوغان، از توابع طوس قرار داشت، به خاک سپرده شد.

مشهور است که مأمون عباسی پیش از شهادت امام‌رضا(ع)  قبه‌ای بر فراز گور هارون ساخته بود و امام(ع) نیز در زیر همان قبه به خاک سپرده شد؛ بنابراین نخستین بنای حرم مطهر رضوی را می‌توان همان بقعه هارونی به شمار آورد؛ پس از آن تا روزگار دیلمیان، نشانه‌ای حاکی از تجدید بنا یا مرمت حرم مطهر در دست نیست، ولی مسلم است که زیارت حرم در میان شیعیان رواج داشته است! چنانکه مردم قم و آوه، برای زیارت مرقد مطهر امام‌رضا(ع) به مشهدالرضا مسافرت می‌کردند و امام هادی(ع) به همین سبب آنها را «مغفور لهم» وصف کرده‌اند.»(2)

همچنین مشهور است دیلمیان بقعه نخستین را به پاره‌ای تزئینات آراستند و در روزگار آنان، که امیرانی شیعی مذهب بودند، زیارت حرم رضوی رواج یافت! (3)

مشهد الرضا در دوره غزنویان
در قرن 4 (ه‍-ق) سبکتکین غزنوی، حرم مطهر را ویران کرد و زیارت آن را ممنوع ساخت(4) اما پسر او یمین‌الدوله محمود، حرم را مرمت کرد و «بارگاهی نیک بپرداخت»؛(5) پس از وی عمیدالدوله فایق، که بیهقی او را «خادم خاصه» نامیده، به تکمیل بقعه رضوی و آبادانی مشهد دست زد؛ آنگاه سوری‌بن معتز یا معز، مشهور به صاحب دیوان که از سوی سلطان محمود بر خراسان حکومت داشت «و مردی نیکو صدقه و نماز بودو آثارهای خوش، وی را به طوس هست»،‌(6) چیزهای دیگری بر حرم افزود و مناره‌ای برای آن بساخت «و دیهی خرید، فاخر و بر آن وقف کرد» (7) و اولین حصار را به دور شهر برافراشت؛ بنابراین می‌بینیم که تا قرن ششم و دوره حکومت سلجوقیان حرم امام‌رضا(ع) چندین بار تجدید بنا شده است و گروه‌های مختلفی از مردم به زیارت آن می رفتند و آنجا را مقدس می‌داشتند!

مشهدالرضا در دوره سلجوقیان
در روزگار سلجوقیان در اثر درگیری بین فرق مسلمین، حرم تخریب شد؛ در سال 515 (ه.ق) فرامرز بن علی، حصاری پیرامون مشهد مقدس کشید و آن حصار بلند موجب شد مشهد از گزند حوادث محفوظ بماند و کسی نتواند به آنجا صدمه‌ای وارد کند؛ (8) وی پس از مرمت بنای حرم، گنبدی نیز بر آن ساخت؛‌کاشی‌های هشت‌ضلعی بسیار نفیسی، معروف به «کاشی‌های سنجری» که در ازاره حرم به کار رفته و اکنون در زیر قاب‌های بزرگ شیشه‌ای محافظت می‌شوند، از آثار ترکان زمرد ملک، دختر محمود سلجوقی است که پس از (557ق) نصب شده است.

مشهد‌الرضا در دوره خوارزمشاهیان

در روزگار خوارزمشاهیان نیز روضه رضوی مورد توجه بود و تزئینات نوینی بر آن افزوده شد؛ از جمله دو محراب کاشی چینی‌نما و کاشی‌های نفیس برجسته اطراف سردر پیش روی مبارک، از تزیینات علی‌بن محمد مقری و کتیبه‌ای حاوی دو بیت شعر فارسی از عبدالله بن محمود بن عبدالله، در دیوار حرم مطهر، که «سنه 612» بر آن کتابت شده، از آثار همین دوره است. (9)

مشهدالرضا در دوره مغولان
در 618 ق با حمله تولی پسر چنگیز به روضه مقدس، بقعه رضوی دچار ویرانی شد، ولی به انهدام کامل نینجامید؛‌زیرا کاشی‌های سنجری ازاره حرم که پس از (557ق) نصب شده است، هنوز در حرم وجود دارد.(10)
ابن بطوطه در این دوره حرم رضوی را چنین توصیف می‌کند: مشهد مکرم امام رضا(ع) قبه‌ای بزرگ دارد؛ قبر در داخل زاویه‌ای است با مدرسه‌ای و مسجدی در کنار آن و این عمارت‌ها همه با سبکی بسیار زیبا ساخته شده و دیوارهای آن کاشی است؛‌روی قبر، ضریحی چوبی قرار دارد که سطح آن را با صفحات نقره پوشانده‌اند؛ از سقف مقبره، قندیل‌های نقره آویزان است؛ آستان در قبه هم از نقره است و پرده ابریشم زردوزی بر در آویخته؛ داخل بقعه با فرش‌های گوناگون مفروش گردیده و قبر هارون هم کنار آن واقع شده است ولی شیعیان موقع زیارت قبر امام، آن را لگد می‌زنند و به امام رضا سلام می‌کنند! (11)

مشهدالرضا در دوره تیموریان
در روزگار شاهرخ تیموری همسر او گوهرشاد، آثار ارزنده‌ای در حرم مطهر و اطراف آن پدید آورد؛ از جمله دو رواق «دارالحفاظ» و «دار‌السیاده» را بنا کرد و مسجد جامع معروف «گوهرشاد» را در (821ق) زیرنظر معمار بزرگ، قوام‌الدین شیرازی ساخت؛ شاهرخ دومین حصار شهر مشهد را بنا کرد؛ سلطان حسین بایقرا، که نامش در کتیبه سردر ایوان طلای «صحن عتیق» آمده است، به پایمردی وزیرش امیرعلیشیر نوایی، نیمی از صحن عتیق فعلی را که بعدها به وسیله شاه‌عباس صفوی توسعه یافت، بنا گذارد؛ صفویان نیز در توسعه و تکمیل آستان قدس رضوی آثار ارزنده‌ای برجای گذاشتند؛ طلاکاری گنبد توسط سلطان محمد خدابنده و ترمیم و طلاکاری مناره روزگار غزنویان، در زمان حکومت شاه طهماسب اول به انجام رسید و آخرین حصار شهر هم در روزگار او ساخته شد؛ شاه عباس اول علاوه بر توسعه صحن عتیق، طلاکاری گنبد حرم را نیز که محتاج مرمت شده بود، طی سالهای (1010) تا (1016 ق) تجدید کرد؛ کتیبه گنبد به خط علیرضا عباسی بر این معنی تصریح دارد؛ شاه‌عباس همچنین تعدادی قرآن خطی منسوب به ائمه اطهار (علیهم‌السلام) تقدیم آستان قدس کرد و الماس درشتی را که ازبک‌ها از آستانه قدس به غارت برده بودند و او آن را بازپس گرفته بود، به فتوای علما فروخت و با بهای آن املاک زیادی خرید و وقف حرم کرد؛ شاه‌عباس دوم صحن عتیق را تعمیر و کاشیکاری کرد و شاه‌سلیمان گنبد مطهر را که بر اثر زلزله (1084ق) شکاف برداشته بود (به تصریح کتیبه‌ای که بر آن نصب شده) مرمت کرد و چندین مدرسه ساخت؛ دو بنای مهم آستان قدس، یکی رواق الله وردی‌خان و دیگری رواق حاتم‌خانی نیز از ساخته‌های الله‌وردی‌خان و حاتم‌بیک اردوبادی از امیران بزرگ دولت صفوی است؛ ایوانی هم که در ضلع غربی «دارالضیافه» قرار دارد، از بناهای الله‌وردی‌خان است.(12)

چکیده سخن
بنابراین حرم مقدس رضوی در طول تاریخ، همواره محل تردد و مرکز عالمان و عارفان و عاشقان حقیقت و جایگاه عباد و زهاد بوده است؛ شیخ صدوق که در سال (352ه.ق) این مکان مقدس را زیارت کرده است می‌نویسد: زائرانی را دیدم که از مصر آمده بودند و به اصرار از متولیان حرم اجازه می‌خواستند شب را در جوار علی‌بن‌موسی (ع) به راز و نیاز و دعا بپردازند و نیز زائری را دیدم که از مناطق ترک‌نشین آمده بود و به زبان ترکی دعا می‌کرد!(13) نه‌تنها این مکان برای شیعیان مقدس بود؛‌ بلکه برای بزرگان و عالمان اهل سنت نیز مقدس بوده و هست؛ بسیاری از اهل سنت با خضوع تمام به زیارت آن می‌رفته و می‌روند؛ ابوبکر محمدبن مؤمل می‌گوید: روزی با پیشوای اهل حدیث ابوبکر بن خزیمه و ابوعلی ثقفی و دیگر مشایخ خود به زیارت قبر علی‌بن موسی‌الرضا(ع) در طوس رفتیم؛ در حالی که آنها بسیار به زیارت قبر ایشان می‌رفتند! وی می‌گوید: احترام، بزرگداشت و تواضع ابن خزیمه نزد قبر و بقعه علی‌بن موسی‌الرضا(ع) همگی را شگفت‌زده کرد (14) اکنون بیش از هزار و دویست‌سال از تاریخ مشهد مقدس می‌گذرد و دراین مدت طولانی، حوادث و وقایع بسیاری را تجربه کرده است ولی همچنان محل آمد و شد محبان و شیعیان اهل‌بیت علیهم‌السلام است.

پی نوشت ها:
1- مقاله صفویان و تغییر ماهیت مذهبی ایرانیان
2- شیخ صدوق؛ عیون اخبار الرضا ج 2، ص260
3- برگرفته از سایت آستان قدس.
4- اسماعیل انصاری؛ الموسوعه الکبری؛ ج 7؛ ص 307.
5- مقدسی، محمدبن احمد، احسن التقاسیم، ترجمه علینقی منزوی، 50/2
6- بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش قاسم‌غنی و علی‌اکبر فیاض، تهران ص 413.
7- همان؛ ص 413.
8- ابن اثیر عزالدین، الکامل، ج 10 ص 522.
9 و 10- عزیزالله عطاردی، تاریخ آستان قدس رضوی، ج 1، ص 112-113.
11- ابن بطوطه، رحله ابن بطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، ج 1 ص 471.
12- ر.ک عطاردی، پیشین، ص 114-116.
13- صدوق، پیشین، ج 2، ص 280 و 260.
14- عزیزالله عطاردی، مسند امام رضا، ج 1، ص 118.
جنة البقیع ...

ضرورت مطالعه تاریخ تحلیلی اسلام و جریان شناسی فرهنگی سیاسی عصر ائمه اطهار(ع) / حب اهل بیت، بهترین راه تعمیق ولایت

به گزارش روابط عمومی اداره کل تبلیغات اسلامی خراسان جنوبی، حسن نجف زاده، رئیس کانون مداحان خراسان جنوبی در گفتگو با مسئول روابط عمومی این اداره کل گفت: حقیقت مداحی و هیئت داری اساساً یک حرکت بزرگ فرهنگی محسوب می‌شود که برخاسته از عمق ایمان و باور دینی است و از آنجا که رسالت و هدف اصلی هر حرکت فرهنگی در جامعه اسلامی، باید ولایت باشد، لذا مهمترین رسالت محوری هیئات مذهبی و جامعه مداحان کشور، تحکیم پایه های ولایت در میان مردم بویژه نسل جوان است.

وی ادامه داد: طبق آنچه از روایات ائمه اطهار(ع) و فرمایشات بزرگان دین  استفاده می‌شود، بهترین راه برای تعمیق و تقویت ولایت؛ حب اهل بیت است که توجه به این مهم می تواند به پذیرش ولایت و ولایت مداری بینجامد.

این کارشناس فرهنگی و مداح اهل بیت(ع)، با بیان اینکه دشمنان اسلام ناب محمدی(ص) در جهان از تکفیری ها گرفته تا تشیع لندنی، امروز بیش از پیش پایگاه ولایت را مورد هجمه قرار می دهند و برای رسیدن به اهداف شومشان دست به هر کاری می زنند، اظهار کرد: جریان سکولاریسم در فضای هیئات، یک مسئله خطرناک است که مداحان و هیئات مذهبی ما باید ضمن بیداری و هوشیاری نسبت به آن، در برنامه ها و مجالس خود به آگاهی بخشی و روشنگری پیرامون این موضوع بپردازند.

حسن نجف زاده، فلسفه وجودی برپایی مجالس عزاداری و ذکر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را حفظ دین و احیای ارزشهای اسلامی، زنده نگه داشتن نهضت انسان ساز حسینی و ترویج مقابله با ظلم در جهان دانست و یادآور شد: آنچه از ذاکرین اهل بیت(ع) مورد انتظار می باشد توجه دائمی به فرمایشات مقام معظم رهبری و نقش اثرگذار خود به‌عنوان افسر جنگ نرم در مقابله با تهاجمات فکری و فرهنگی دشمنان اسلام است.

رئیس کانون مداحان خراسان جنوبی در پایان تصریح کرد: مطالعه دقیق و عمیق تاریخ تحلیلی اسلام و جریان شناسی فرهنگی سیاسی زندگانی ائمه اطهار علیهم السلام، برای جامعه مداحان یک ضرورت غیرقابل انکار است که مداحان ما باید همواره در جهت افزایش معرفت و بصیرت خود به این نکته مهم توجه ویژه ای داشته باشند.

جنة البقیع ...
آنچه در پی می‌آید توصیه‌ها و رهنمودهای حضرت آیت‌الله محمدتقی بهجت‌(ره) پیرامون آداب زیارت امام رضا(ع) وکرامات آن حضرت است  که در ملاقات حضوری جمعی از ارادتمندان در آستان قدس رضوی با ایشان بیان شده و ما آن را در آستانه میلاد گرامی حضرت ثامن‌الحجج(ع) به نقل از خبرگزاری فارس و کتاب «برگی از دفتر آفتاب» تقدیم عاشقان آن حضرت می‌کنیم؛
***
زیارت شما قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامی که از حضرت رضا(ع) اذن دخول می‌طلبید و می‌گوئید: «أ أدخل یا حجت‌الله: ‌ای حجت خدا، آیا وارد شوم»؟ به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت به شما اجازه داده است. اذن دخول حضرت سیدالشهداء(ع)گریه است، اگر اشک آمد امام حسین(ع) اذن دخول داده‌اند و وارد شوید.
اگر حال داشتید به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییری در دل شما به وجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست، بهتر است به کار مستحبی دیگری بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید.
زیارت امام رضا(ع)از زیارت امام حسین(ع) بالاتر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین(ع)می‌روند ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا(ع) می‌آیند.
بسیاری از حضرت رضا(ع) سؤال کردند و خواستند و جواب شنیدند، در نجف، در کربلا، در مشهد مقدس - هم همین طور – کسی مادرش را به کول می‌گرفت و به حرم می‌برد. چیزهای عجیبی را می‌دید.
ملتفت باشید! معتقد باشید! شفا دادن الی ماشاءالله به تحقق پیوسته. یکی از معاودین عراقی غده‌ای داشت و می‌بایستی مورد عمل جراحی قرار می‌گرفت. خطرناک بود، از آقا امام رضا(ع) خواست او را شفا بدهد، شب، حضرت معصومه(س) را در خواب دید که به وی فرمود: «غده خوب می‌شود. احتیاج به عمل ندارد!» ارتباط خواهر و برادر را ببینید که از برادر خواسته، خواهر جوابش را داده است.
همه زیارتنامه‌ها مورد تأیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین‌الله مهم است.  قلب شما (این زیارات را) بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوائج خود را در محضر امام(ع) بشمرید. حضرت می‌دانند! مبالغه در دعاها نکنید! زیارت قلبی باشد. امام رضا (ع)به کسی فرمودند: «از بعضی گریه‌ها ناراحت هستم».
یکی از بزرگان می‌ گفت: من به دو چیز امیدوارم؛ نخست آنکه قرآن را با کسالت نخوانده‌ام. بر خلاف بعضی که قرآن را آنچنان می‌خوانند که گویی شاهنامه می‌خوانند. قرآن کریم موجودی است شبیه عترت. دوم، در مجلس عزاداری حضرت سیدالشهداء گریه کرده‌ام.
حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی‌(ره) مبتلا به درد چشم شدند، فرمودند: «در روز عاشورا مقداری از  گل عزاداری امام حسین‌(ع)را بر چشمان خود مالیدم، دیگر در عمرم مبتلا به درد چشم نشدم و از عینک هم استفاده نکردم!»
پس از حادثه بمب‌گذاری در حرم مطهر حضرت رضا‌(ع) حضرت به خواب کسی آمدند، سؤال شد: در آن زمان شما کجا بودید؟ فرمودند: کربلا بودم. این جمله دو معنی دارد: معنی اول اینکه حضرت رضا(ع) آن روز به کربلا رفته بودند. معنی دوم یعنی این حادثه در کربلا هم تکرار شده است. دشمنان به صحن امام حسین(ع) ریختند و ضریح را خراب کردند و در آنجا آتش روشن کردند!
کسی وارد حرم حضرت رضا(ع) شد، متوجه شد سیدی نورانی در جلوی او مشغول خواندن زیارتنامه می‌باشد، نزدیک او شد و متوجه شد که ایشان اسامی معصومین – سلام الله علیهم – را یک یک با سلام ذکر می‌فرمایند. هنگامی که به نام مبارک امام زمان ـ( عج )  رسیدند سکوت کردند! آن کس متوجه شد که آن سید بزرگوار خود مولایمان امام زمان‌(عج) است.
در همین حرم حضرت رضا(ع) چه کراماتی مشاهده شده است. کسی در رؤیا دید که به حرم حضرت رضا(ع) مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از آنجا وارد حرم شدند. تختی گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضا(عج) را زیارت کردند.
روز بعد آن کس در بیداری به حرم مشرف شد. ناگهان متوجه شد حرم کاملا خلوت است! حضرت عیسی و حضرت مریم(ع) از گنبد وارد حرم شدند و بر تختی نشستند و حضرت رضا(ع) را زیارت کردند. زیارتنامه می‌خواندند. همین زیارتنامه معمولی را می‌خواندند! پس از خواندن زیارتنامه از همان بالای گنبد برگشتند. دوباره وضع عادی شد و قیل و قال شروع شد.حال آیا حضرت رضا(ع) وفات کرده است؟
حرف آخر اینکه: عمل کنیم به هر آنچه که می‌دانیم. احتیاط کنیم در آنچه خوب نمی‌دانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم.
جنة البقیع ...

محضر مبارک رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای

سلام علیکم
پس از 29 سال فراق فرزند 14 ساله‌ام، امروز او را در آغوش گرفته و آرامش یافتم ولی آنچه مرا آرامش حقیقی داد پیام معظم له بود که نشان از سربلندی و افتخارآفرینی پاره تنم بود که در برهه‌ حساس کنونی بار دیگر به یاری مولا و سرور و ولی امر خویش شتافت.
رهبر عزیزم خبر بازگشت منوچهرم مرا ناراحت نکرد بلکه مرا عزت و افتخار دیگر داد. آنچه قلب مرا ناراحت و رنجور می‌کند تنهایی ولی امر مسلمین جهان است که حاضرم در راه شما و اعتلای اسلام ناب محمدی خود و فرزندان دیگرم را فدا کنم. آقا و سرور ما، ما هیچ وقت نخواهیم گذاشت خواب بازگشت آمریکای جنایتکار و مستکبرین عالم برای بزدلان و دنیا‌پرستان تحقق یابد و نخواهیم گذاشت حوادث تلخ 68 و جام زهر دیگر، دیگربار تکرار گردد.
همیشه این صحبت فرزندم در گوشم طنین است که در مقابل مستکبرین عالم باید همانند اباعبدالله الحسین(ع) و فرزندان شهیدش جان‌فشانی کرد و در راه اعتلای انقلاب اسلامی و دفاع از انقلاب قیام کرد. برای عزت و سربلندی شما و ذلت و خواری بدخواهان شما دعا می‌کنم و از شما می‌خواهم ما را از دعای خیر خود بی‌نصیب نفرمایید.
                                                            فاطمه کارساز، مادر غواص شهید منوچهر تنگسیری

جنة البقیع ...

حضرت امام خمینی(ره):

من به همه کسانی که در این کشور الآن مشغول یک خدمت هستند،

عرض می‌کنم که توجه داشته باشید که آبروی جمهوری اسلامی که آبروی اسلام است، حفظ کنید.

جمهوری اسلامی امروز آبرویش بسته است به آبروی متصدیان امر، [...]

توجه کنید که مبادا - خدای نخواسته - کارهایی از شما،

از گروه‌هایی که در این کشور خدمت می‌کنند،

سر بزند که با جمهوری اسلامی سازش نداشته باشد.

باید کارها را تطبیق بدهید با اسلام و با جمهوری اسلامی.

صحیفه امام؛ ج۱۶؛ ص۴۱۰ | جماران؛ ۱۷ مرداد ۱۳۶۱

جنة البقیع ...

در روایتی امام‌صادق(ع) می‌فرماید:

دین ندارد کسی که سلطه ی امیر جائری که از ناحیه خدا نیست را بپذیرد.

(بحارالانوار، ج 23، ص 322)


در روایت دیگری از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده است که فرمودند:

دین ندارد کسی که با سر نهادن به فرمان یک ظالم، خدا را اطاعت کند.

(همان، ص 66، ص 402)


همچنین در روایتی پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید:

کسی که حاکم جائری را به روشی که مورد خشم الهی است خشنود کند، از دین خدا خارج است.

(وسائل الشیعه، ج 16ص 154).


خشنود کردن حاکم جائر که موجب خشم الهی می‌شود، روش‌های مختلفی دارد،

یک روش کمک‌کردن است، یک روش هم سکوت کردن است که از آن انتزاع رضا شود،

این هم کمک به ظالم است و چنین کسی از دین خارج است.

(سلوک عاشورایی، منزل چهارم، آیت‌الله شیخ مجتبی تهرانی، ص92)

جنة البقیع ...

 می‌توان گفت که دین الهی و حتی ادیان غیرالهی و ایدئولوژی‌های بشری، از سه لایه‌ جهان‌بینی، اخلاقیات و شریعت تشکیل می‌شوند. جهان‌بینی سیستمی از نظام‌ باورهاست که نگرش دین یا ایدئولوژی را نسبت به کل هستی و جایگاه کلان انسان در هستی مشخص می‌کند. اخلاقیات، نظامی از ارزش‌هاست که بر محور جهان‌بینی می‌گردد و از آن سرچشمه می‌گیرد و سبک زندگی پیروان را تعیین می‌کند و معنا می‌بخشد. لایه‌ سوم، یعنی شریعت، سلسله‌ای از بایدها و نبایدهای رفتاری است که در راستای تحقق و حفظ ارزش‌ها و مبتنی بر جهان‌بینی خاص آن دین یا ایدوئولوژی سامان می‌گیرد و فرد را برای عینیت‌بخشیدن به باورهایش آماده می‌کند. به صورت منطقی، اگر بتوان دین یا ایدئولوژی فاقد شریعتی را تصور کرد، اما هرگز نمی‌توان به موفقیت و کامیابی آن فتوا داد. باورها و ارزش‌ها تا زمانی که به مرحله‌ عمل درنیایند، قدرت و نفوذی در شخصیت فرد ندارند و در زندگی او تحولی نمی‌آفرینند. اعمال شرعی در حقیقت، تجسد باورها و ارزش‌های دین است و دین بدون شریعت، صورت خارجی خود را از دست می‌دهد. باور ما این است که دین اسلام کامل‌ترین وآخرین دین فروفرستاده‌شده از جانب خدا برای هدایت انسان‌ها تا روز قیامت است. بایدها و نبایدهای شرعی اسلام ریشه در وحی الهی دارد و برای تنظیم امور فردی و اجتماعی، مادی و معنوی و دنیایی و اخروی مسلمانان تنظیمی الهی یافته است. احکام شرعی بر پایه‌ مصالح و مفاسد واقعی انسان‌ها و جوامع انسانی وضع شده و صورت باطنی توحید را ظاهر کرده و در زندگی بشر متجلی می‌کند. بنابر این اگر هم نتوانیم به همه‌ حکمت‌های نهفته در احکام عبادی، آگاه شویم، کلان‌آموزه‌ حکیم‌بودن خدای شارع، ما را از تردید و دودلی می‌رهاند؛ هرچند در آیات قرآن، سخنان معصومان و تأملات حکیمان مطالب بسیاری در تبیین حکمت‌های احکام و عبادات اسلامی وجود دارد که بر آگاهی و اطمینان قلبی ما می‌افزاید. در مطلب حاضر به برخی حکمتهای مربوط به وضع کفارات برای اعمال عبادی و غیرعبادی اشاره شده است.


سؤالی که مطرح است اینکه اساسا حکمت وضع کفاره‌ها چیست؟ مثلا چرا کفاره ترک عمدی روزه، شصت روز روزه یا .... مقرر شده است و این حکم برای همه و از جمله برای کسی که در خانواده‌ای غیرمذهبی، بی‌سواد، ناآگاه و.... پرورش یافته با کسی که چنین نیست، یکسان است؟! وانگهی! این کفاره آنقدر سنگین است که چنین کسی وقتی خودش بیدار شده و اطاعت خداوند را آغاز می‌کند، توان انجام آن را نه از نظر مالی، نه از نظر بدنی و نه از نظر زمانی ندارد!


در پاسخ باید گفت تأمل در فلسفه عبادات و احکام شرع ،ما را به این نکته رهنمون می‌کند که خداوند حکیم از وضع این احکام، غرضی جز هدایت و کمال انسان‌ها در نظر نداشته است. خدای بزرگ از رعایت احکام شرع توسط انسان‌ها، سودی نخواهد برد؛ همچنانکه بی‌اعتنایی به پاره‌ای از احکام دینی از سوی برخی انسان‌ها، زیانی را متوجه خداوند نخواهد کرد: «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله ‌هو الغنی الحمید»(فاطر/15)‌ای مردم! شما نیازمندان به سوی خدائید و خدا همان بی‌نیاز ستوده است. عقل و علم بشر در بسیاری از موارد ناتوان از فهم همه ملاک‌ها و مصالح موجود در احکام دینی است و مواردی که بر اثر پیشرفت علم و تجربه بشر کشف می‌شود، تنها برخی از حکمت‌های موجود در این احکام را بیان می‌کند و نه همه آنها را!


حکمت قراردادن کفاره‌ها؛


مهم‌ترین حکمت وضع عبادات و به دنبال آن، وضع کفاره‌ها، تربیت معنوی و اخلاقی نفس انسانی است. نفس انسان، به خودی خود، میل به فرورفتن در شهوات و سرگرم شدن به لذت‌های مادی و حیوانی دارد.(1) توجه افراطی نفس به شهوت‌ها و غافل‌شدن از اهداف بلند انسانی، از شکوفایی استعداد‌های شگرف انسانی جلوگیری می‌کند و آدمی را در همان مراتب ضعیف حیوانی نگاه می‌دارد(2) عبادت‌های واجب و مستحب، که با تفاوت‌هایی در شکل و مقدار، در همه‌ ادیان وجود داشته است، مهم‌ترین عامل تربیت و تهذیب نفس و تقویت جنیه‌های عقلانی و ملکوتی در وجود انسان است. عبادت، موجب اعتلای روح و پیراسته‌شدن از خودخواهی و توجه بیش از حد به خود حیوانی و خواسته‌های آن است. عبادت، مؤثرترین عامل برای تقویت اخلاق در وجود آدمی است. فاطمه‌زهرا(س) در بیان پاره‌ای از حکمت‌های عبادات می‌فرماید: و خداوند نماز را موجب پاکی از خودبرتربینی، زکات را مایه‌ پیراستگی نفس و فراخی روزی، روزه‌ را عامل ریشه‌دار شدن اخلاص و حج را برای محکم کردن پایه‌های دین قرار داد.(3)


خدای سبحان علاوه بر وضع عبادات واجب و مستحب، برای ترک برخی از واجبات و انجام برخی از محرمات، کفاره‌های سنگینی قرار داده است: مانند کفاره روزه‌خواری در ماه رمضان، کفاره‌ قتل خطایی، کفاره ظهار، کفاره‌ قسم...؛ وضع چنین کفاره‌هایی علاوه بر حکمت‌هایی که در خود عبادت یا ترک حرام نهفته است، حکمت‌های فراوانی دارد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

1- کفارات، قوانین بازدارنده‌ای هستند که بنده را در مواجهه با میل به انجام گناه یا میل به ترک واجب، مردد کرده و انگیزه نافرمانی را در او تضعیف می‌کند. انسان‌ها، به سبب اینکه موجوداتی عاقل و حسابگر هستند، در کارهایی که می‌خواهند انجام دهند، ابتدا حساب سود و زیان آن را کرده و در صورتی انگیزه لازم را برای انجام کاری پیدا می‌کنند که  سود کار را بر زیان آن چیره ببینند. بنابر این، اغلب، در صورتی که زیان، درد و تنبیه ناشی از انجام هرکار، بیش از سود و لذتی باشد که به دست می‌آورند، از ارتکاب آن خودداری می‌کنند. کفاره‌های بزرگی مانند آنچه برای روزه‌خواری مقرر شده است، در واقع حکم بازدارنده‌ها و منابع کنترل بیرونی را دارند که فرد آماده قانون‌شکنی را از زیر پا گذاردن قانون منصرف می‌کند.


2- شارع حکیم به خوبی می‌داند که بنده نافرمان، با شکستن حریم بندگی و اطاعت از نفس در انجام گناه یا ترک واجب، چه خیر بزرگ و درجه معنوی ارزشمندی را از دست داده است؛ از آنجا که خداوند، کریم، رحیم و با بندگان خود مهربان است و بخلی در ساحت قدس او وجود ندارد، دوست دارد که فرصت دیگری به بنده نافرمان بدهد تا پاداش از دست رفته را جبران کند. کفارات، بمثابه امتحاناتی هستند که مدرسه برای دانش‌آموزان مردود در برخی درس‌ها، قرار می‌دهد تا با بهره‌جستن از فرصت تازه‌ای، نمره لازم را کسب کرده و به کلاس بالاتر راه یابند.


3- اگر به موارد واجب شده در کفارات توجه کنیم به خوبی روشن است که خداوند مهربان و حکیم، ضمن توجه به جبران فرصت معنوی از دست رفته برای بندگان عاصی، خواسته است که خیری هم به دیگر افراد جامعه، که نیازمند مهربانی هستند و غالبا در غوغای زندگی فراموش می‌شوند، برسد. اطعام فقیران و آزادکردن بردگان (در کفاره روزه)، اطعام یا پوشاندن فقیران (در کفاره عهد و قسم) و... برای رسیدگی اجباری به وضعیت مردمی است که بی‌عدالتی‌ها و بی‌رحمی‌های زمانه آنان را از حداقل‌های زندگی شرافتمندانه هم محروم نگه‌داشته است.


قدرت، شرط حتمیت تکلیف...


فقیهان گفته‌اند: تکلیف چهار شرط عام دارد: بلوغ، عقل، علم و قدرت. بلوغ و عقل شرایط اصلی تکلیف است. یعنی افراد غیربالغ یا غیرعاقل هیچگونه تکلیفی ندارند و از این رو نه بر انجام گناه، مجازات می‌شوند و نه بر انجام عمل خوب پاداش می‌گیرند. علم، شرط فعلیت تکلیف و قدرت، شرط حتمیت آن است. بنابر این تامادامی که فرد به تکلیفی که متوجه اوست، آگاهی ندارد، در همان زمان، تکلیفی از او خواسته نشده است و وقتی آگاه شد، باید تکلیف خود را انجام دهد. قدرت، شرط تنجز و حتمیت تکلیف است؛ یعنی اگر فرد، بالغ، عاقل و عالم به تکلیف بود، در صورتی باید حتما آن را انجام دهد که بر انجام آن توانا باشد.(4) خداوند در قرآن می‌فرماید: « لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»(5).خداوند هیچ کسی را جز به اندازة توانش تکلیف نمی‌کند. از این همه‌ واجبات و محرماتی که در شریعت مقدس اسلام وارد شده است، از جمله کفاره‌ها، در صورتی رعایتش بر فرد مسلمان واجب است که از تکلیف خود آگاه باشد و بتواند آن را انجام دهد. آنچه که در انجام واجبات و ترک محرمات موردتوجه است، آگاهی از عمل، واجب بودن آن و توانایی انجام آن است. از این رو واردکردن مسائلی که جنبه‌ کیفی باطنی برای عمل دارد، مثل باسوادی یا بی‌سوادی، خانواده‌ مذهبی یا غیرمذهبی، ... که در پایه‌ انگیزشی عمل دخالت دارد، به حیطه‌ عمل، منطقی نیست؛ زیرا تنوع و تکثر مکلفان، بر پایه‌ این تفاوت‌های کیفی غیرقابل اندازه‌گیری، عملا نظام تکلیف را فرومی‌پاشد؛ چون نه می‌توان به تعداد افراد انسانی تکلیف معین کرد و نه افراد انسانی به روشنی می‌توانند بفهمند که کدام تکلیف متوجه آنهاست. آری! ممکن است خداوند متعال در قیامت با کسانی که عوامل انگیزشی کمتری برای انجام واجبات و ترک محرمات داشته‌اند، نسبت به کسانی که به علل گوناگون، زمینه‌های انگیزشی بیشتری داشته‌اند، محاسبه‌ و مؤاخذه‌ آسانتری داشته باشد. اما موکول کردن عمل در دنیا به این زمینه‌های انگیزشی، انجام تکلیف را با چالش‌های زیادی مواجه می‌کند.

 
بنابراین اگر فردی که روزه‌اش را عمدا خورده است توان مالی و بدنی انجام کفاره را نداشته باشد، باید آن مقدار که در توان اوست را انجام دهد و باقی آن از عهده‌اش برداشته می‌شود‌.(6)


البته در این مسئله میان کافر تازه‌مسلمان و مسلمانی که به سبب ندانستن احکام دین یا تنبلی، تکالیف خود را رها کرده است، تفاوت وجود دارد. کافری که تازه اسلام را اختیار می‌کند، باید برنامه‌ واجبات و محرمات را از همان آغاز پذیرش اسلام رعایت کند و همه گناهان گذشته‌ او بخشوده می‌شود و واجباتی که انجام نداده است، از او خواسته نمی‌شود.(7) البته حقوق‌الناس قابل بخشش نیست و فرد باید هرحقی که از مردم به عهده دارد، ادا کند. اما مسلمانی که به سبب آموزش‌ندیدن یا تنبلی و بی‌خیالی وبی مبالاتی اعمالش را ترک کرده است، باید آن مقدار را که در توان دارد، جبران کند. اساسا توبه‌ چنین مسلمانی با جبران واجبات مالی و بدنی ترک‌شده، در حد توان، تحقق می‌یابد.


نتیجه‌ سخن؛


احکام شرعی، اعم از فردی و اجتماعی، عبادی و غیرعبادی، واجبات و محرمات و نیز کفاره‌ها، دارای مصالح واقعی و برای تربیت و تهذیب نفوس انسانی و آماده‌شدن برای تحقق توحید در وجود انسان است. درباره‌ حکمت‌های نهفته در کفارات می‌توان به بازدارندگی، فرصت تمرین دوباره برای قبولی و سود رساندن به مردم نیازمند اشاره کرد. هرچند در تعلق احکام شرعی به مکلف میان کافر و مسلمان تفاوت وجود دارد، اما کسانی که شروط عامه (بلوغ، عقل، علم و قدرت) تکلیف را دارا هستند، در تعلق تکلیف یکسانند و تنظیم احکام براساس تفاوت‌های فردی بی‌نهایت متکثر و متنوع انسان‌ها، نه تنها ممکن نیست، بلکه اگر هم ممکن بود، سودمند نبود و به فروپاشی نظام تکلیف منتهی می‌شد!



1. یوسف/53
2. اعراف/179
3.رک:خطبه‌ فدکیه.
4. رک: کتاب‌های اصول الفقه، ذیل مبحث شرایط تکلیف.
5. بقره، 286.
6. برای مطالعه مفصل این مسائل به توضیح المسائل مراجع معظم تقلید مراجعه شود.
7. الاسلام یجب ما قبله؛ پذیرش اسلام موجب جبران گذشته است.

جنة البقیع ...

نقل شده است که پیامبراکرم(ص) در مسجدی معتکف بودند.

زنی آمد و مدتی با او سخن گفت و بعد برخاست که برود، پیامبر(ص) هم با او به راه افتاد.

در این هنگام دو نفر از انصار که از کنار آن حضرت عبور می‌کردند، سلام کردند و گذشتند.

رسول خدا(ص) آنها را صدا زد و فرمود: این زن صفیه همسر من است.

آن دو گفتند: ای رسول خدا! مگر ما شک داشتیم؟!

حضرت فرمود: شیطان مثل خون وارد وجود انسان می‌شود،

ترسیدم شیطان بر شما وارد شود شما بدگمان شوید.


(هزار و یک حکایت اخلاقی، ص 486)


جنة البقیع ...

دروغ از گناهان کبیره‌ای است که خداوند وعده آتش دوزخ داده است. بسیاری از مردم دروغ را کوچک و کم‌اهمیت می‌دانند و برای هر چیز جزیی قسم دروغ می‌خورند. دروغگویی آفت انسان و جامعه است و دروغ بستر بسیاری از گناهان و خطاهای دیگر بشر بشمار می‌رود. نویسنده در این مطب به خاستگاه و آثار دروغ براساس آموزه‌های اسلامی پرداخته است.


 ریشه و خاستگاه دروغ؛


دروغ، بیان چیزی است که واقعیت و حقیقت ندارد، ولی آدمی آن را به گونه‌ای مطرح می‌کند که واقعیت و حقیقت است. شخص می‌داند آن‌چه می‌گوید حقیقت ندارد و دست‌کم خودش به حقانیت آن ایمان ندارد، ولی به گونه‌ای مطرح می‌کند که گویی حقانیت داشته و خودش نیز بدان اعتقاد دارد.


اینکه در تعریف دروغ به «عدم ایمان به حقانیت گفته» تاکید شده از آن روست که گاه ممکن است مطلبی که بیان می‌شود حق بوده و واقعیت داشته باشد، اما شخص آن را حق و واقع نمی‌‌داند، ولی با این همه بگونه‌ای بیان می‌کند که گویی حقانیت و واقعیت آن را پذیرفته و گزارشی از حق و واقع می‌دهد. چنین شخصی با آنکه مطلب حق و واقعی را بیان می‌کند، ولی چون خودش به حقانیت و واقعیت آن اعتقادی ندارد و به گمان خودش گزارش و خبری که می‌دهد خلاف واقع و حق است، دروغ می‌گوید و دروغگو است.


خداوند در قرآن به این مسئله توجه داده و درباره منافقان می‌گوید: اذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله و الله یعلم انک لرسوله والله یشهد ان المنافقین لکاذبون؛ چون منافقان نزد تو آیند گویند: «گواهی می‌دهیم که تو واقعا پیامبر خدایی.» و خدا هم می‌داند که تو واقعا پیامبر او هستی، و خدا گواهی می‌دهد که مردم دوچهره سخت دروغگویند. (منافقون، آیه 1)


منافقان دروغ می‌گویند؛ زیرا آنان با آنکه شهادت به رسالت می‌دهند، ولی باور و اعتقادی به رسالت ندارند. پس آنچه می‌گویند خلاف باور و اعتقاد خودشان است و دروغ می‌گویند، در حالی که مطلبی که بیان می‌کنند حقیقت و واقعیتی انکارناپذیر است.
بر این اساس، کسی که خبری می‌دهد و مفاد و محتوای خبر با آنکه حق و واقع است، ولی چون شخص گوینده خبر خلاف آن را معتقد است و آنچه بر زبان می‌راند به اعتقاد خودش خلاف واقع و حق است، چنین شخصی دروغ می‌گوید.


اما اگر کسی براساس اعتقاد خودش مطلب حق و واقعی را یافته و از آن گزارش می‌دهد، با آنکه با تحقیق معلوم می‌شود که مطلب بیان شده حق و واقع نیست، چنین شخصی دروغگو نیست؛ زیرا یافته‌های خودش را حق و واقع دانسته و گمان می‌کند از واقعیت و حقیقتی خبر می‌دهد و گزارش وی راست و صدق است.
با این بیان معلوم می‌شود که دروغ خبری است که به اعتقاد گوینده خلاف واقع است هرچند که مفاد خبری آن حق و واقع باشد. از اینجا دانسته می‌شود که اعتقاد گوینده در صدق و کذب خبر نقش دارد و این گونه نیست که هر کس را بتوان دروغگو دانست. البته ممکن است مطلب، دروغ و خلاف واقع و حقیقت باشد، ولی شخص متهم به دروغگویی نمی‌شود، بلکه گفته می‌شود خبری که بیان کرده دروغ و خلاف واقع بوده است.


به سخن دیگر، باید میان خبر دروغ و اتهام دروغگو بودن تفکیک کرد؛ زیرا دروغ، خبری خلاف واقع و حق است، اما دروغگو کسی است که خبری را به اعتقاد خلاف واقع و حق بودن بیان می‌کند، هرچند که درواقع و حق، مفاد و محتوای خبر، راست و صادق باشد. بر همین اساس خداوند منافقان را دروغگو معرفی می‌کند، در حالی که مفاد خبری آنان راست و صادق است؛ زیرا آنان به زعم و اعتقاد خودشان خبری را می‌دهند که خلاف واقع و حق است، هرچند که مطابق حق و واقع است.
خداوند در آیه 105 سوره نحل به نقش اعتقاد در مسئله دروغگو بودن توجه می‌دهد و می‌فرماید که این اعتقاد است که در اتصاف شخص به دروغگو بودن نقش دارد در این آیه همچنین خاستگاه و ریشه دروغگویی انسان‌ها نیز بیان می‌شود؛ زیرا خداوند می‌فرماید: انما یفتری الذین لایؤمنون بآیات الله و اولئک هم الکاذبون؛ تنها کسانی دروغ می‌گویند که ایمان به آیات خدا ندارند، و دروغگویان واقعی آنها هستند.


از نظر قرآن، فقدان ایمان به آیات الهی موجب می‌شود شخص گرفتار افترا و دروغ شود؛ زیرا اگر مردم به آیات الهی ایمان داشتند، حقایق هستی را از منظر آن می‌نگریستند و در اموری که نمی‌دانند سخن نمی‌گفتند و از دروغ در امان می‌ماندند و همچنین برای رسیدن به اهداف خویش سخن خلاف حق و واقع بر زبان نمی‌راندند، اما فقدان ایمان به آیات الهی موجب می‌شود تا انسان‌ها  گرفتار افترا و دروغ شوند و به افترا مطالبی را بیان کنند که از نظر آنان خلاف حق و واقع است و این‌گونه دروغگو می‌شوند.


بزرگ‌ترین گناه زبان؛


در میان گناهان زبان همچون تهمت، غیبت، دشنام و ناسزا و مانند آنها، دروغ بزرگ‌ترین گناه شمرده می‌شود؛‌ زیرا کلید بسیاری از گناهان دیگر است. از همین رو، رسول خدا(ص) در خطبه‌اش فرموده است:‌ و من اعظم خطایا اللسان الکذب؛ از بزرگ‌ترین گناهان زبان، دروغگویی است. (بحار‌الانوار ج 21 ص 211)


اینکه گفته می‌شود کلید بسیاری از گناهان دیگر همین گناه زبانی دروغ است؛ مطلبی است که می‌توان از احادیث گوناگون به دست آورد. از جمله در روایت است: مردی خدمت پیامبر رسید و عرض کرد نماز نمی‌خوانم و عمل منافی عفت انجام می‌دهم، دروغ می‌گویم! کدام را اول ترک گویم؟! پیامبر فرمود: دروغ را و در محضر ایشان تعهد کرد که هرگز دروغ نگوید:‌ هنگامی که خارج شد، وسوسه‌های شیطانی برای عمل منافی عفت در دل او پیدا شد، اما بلافاصله فکر کرد که اگر فردا پیامبر از او در این باره سؤال کند، اگر بگوید چنین عملی را مرتکب نشده دروغ است و اگر راست بگوید حد بر او جاری می‌شود و همین‌گونه در رابطه با سایر کارهای خلاف، این فکر و ترک دروغ، سرچشمه ترک همه گناهان او شد. (تفسیر نمونه ج 11 ص 413)


همچنین دروغ از مصادیق بدترین بیماری‌های روحی و روانی است که انسان بدان دچار می‌شود.
امام‌ امیرالمومنین(ع) فرمود: علهًْ الکذب اقبح علهًْ؛ بیماری دروغگویی، زشت‌ترین بیماری است.  (میزان الحکمه ج 3 ص 2676 ح 17428)


نشانه‌های دروغگویان؛


چنانکه گفته شد، دروغگویی گفتن سخن برخلاف اعتقاد و واقع و حقیقت است. بنابراین ممکن است با تحقیق، حقیقت و واقعیت را به دست آورد، اما نمی‌توان به سادگی دانست که این شخص سخنی بر خلاف اعتقادش گفته است تا او را متهم به دروغگویی کرد؛ چرا که ممکن است اعتقادش به واقع و حق بودن مطلب باشد. اسماء بنت عمیس می‌گوید: به پیامبر گفتم: اگر یکی از ما در مورد چیزی که میل دارد بگوید میل ندارم، این دروغ شمرده می‌شود یا نه؟ پیامبراکرم(ص) فرمود: دروغ، نوشته می‌شود حتی دروغ کوچک هم نوشته خواهد شد. (بحارالانوار ج 72 ص 258)


پیامبر عظیم‌الشأن در جایی دیگر فرمود: خیانتی بزرگ است که به برادرت سخنی بگویی که تو را راستگو می‌شمارد و تصدیقت می‌کند، ولی تو به او دروغ بگویی. (نهج‌الفصاحه ص 450 ح 2120)


پس مطلب و مفادی را برخلاف اعتقاد گفتن از مصادیق دروغگویی است. همین مسئله موجب می‌شود که تشخیص راستگو از دروغگو سخت شود. بنابراین شناخت دروغگو از راستگو خود هنری است که باید آن را به دست آورد. در روایات راه‌هایی برای شناخت دروغگویان بیان شده است.
راوی می‌گوید از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: نشانه دروغگو اینست که از آسمان و زمین و مشرق و مغرب خبر می‌دهد و سخن می‌گوید، اما وقتی از حرام و حلال خدا می‌پرسی چیزی ندارد که بگوید. (کافی ج 2 ص 340 ح 8)


امام علی(ع) نیز می‌فرماید: درغگو و مرده هر دو یکسانند، زیرا برتری زنده بر مرده این است که به او اعتماد می‌شود، پس وقتی در اثر دروغگویی به سخن او اطمینان نشود، زنده بودن او بی‌فایده گشته، همانند مرده می‌شود. (غررالحکم ج 2 ص 139 ح 2104)


آثار دروغ؛


برای دروغ و اخبار کذب و خلاف واقع و دروغگویی و بیان اخباری به اعتقاد خلاف واقع بودن، آثاری در آیات و روایات بیان شده که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

1. رسوایی: دروغگو به هدف نهان کردن حق و واقع دروغ می‌گوید و این‌گونه به هدف خود می‌رسد، ولی از آنجا که معمولا دروغ بودن هر امری در نهایت بعد از مدتی آشکار می‌شود، دروغگو در بین مردم رسوا می‌گردد؛ چنانکه امیرمومنان(ع) فرموده است: الکذب عیب فاضح؛ دروغ عیبی رسوا‌ کننده است. (بحارالانوار، ج 66، ص 313، ح 7) با توجه به اینکه شخص عاقل می‌داند که روزی دروغ آشکار می‌شود، به تدبیر عقلانی خویش می‌داند باید دروغ نگوید تا روزی رسوا نشود و وضعیت خود را در میان مردم بدتر نکند. از این رو خردمندان دروغ نمی‌گویند. حضرت علی(ع) بر همین اساس می‌فرماید: ما کذب عاقل و لا زنی مومن؛ هیچ عاقلی دروغ نمی‌گوید؛ و هیچ مومنی زنا نمی‌کند. (بحارالانوار ج 66 ص 313 ح 7) به سخن دیگر، انسان عاقل می‌داند که عاقبت دروغگویی رسوایی و بی‌اعتمادی و خواری است، چنانکه انسان با ایمان هم می‌داند که زنا عواقب وخیم و غیرقابل بخششی دارد. پس عاقل و مومن چنین اعمالی را مرتکب نمی‌شوند که عاقبت بدی را بدنبال دارد.


2. بدترین خصلت: دروغ از مصادیق سیئات است و بر اساس روایات، بدترین نوع از بدی‌ها دروغ می‌باشد. چنانکه امیرمومنان(ع) فرموده است: لا سوء اسوء من الکذب؛ هیچ بدی و زشتی بدتر از دروغگویی نیست. (بحارالانوار ج 72 ص 259 ح 23) پس برای اینکه انسان گرفتار بدترین خصلت‌ها نشود از دروغ حتی به شوخی پرهیز کند تا به این زشتی دچار نشود.


3. ویل دوزخ: کسی که دروغ می‌گوید گرفتار چاه ویل دوزخ خواهدشد. پیامبر اکرم(ص) فرمود: وای بر کسی که دروغ می‌گوید تا دیگران را با آن بخنداند، وای بر او، وای بر او! (کنزالعمال، ج 3 ص 621 ح 8215) ناگفته نماند که ویل یکی از چاه‌های ژرف در دوزخ است و اینکه گفته می‌شود ویل بر او یعنی آن مکان ژرف، جایگاه او باد!


4. هلاکت: برخلاف تصور باطل که دروغ را راه برونرفت از مشکلات و راه نجات ورهایی می‌دانند باید گفت که دروغ چاه مشکلات و بلایا و عامل هلاکت انسان است. پیامبر اکرم(ص) فرموده: در پی راستی باشید، اگر چه فکر کنید که مایه هلاکت است، چرا که راستگویی موجب نجات است؛ و از دروغگویی پرهیز کنید اگرچه پندارید عامل نجات است، زیرا آن مایه هلاکت و نابودی است. (نهج‌الفصاحه ص 226 ح 1127)


5. محرومیت از بهشت: پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: سه نفر بوی بهشت را نمی‌چشند: 1- فردی که خود را به غیر پدرش نسبت دهد؛ 2- کسی که بر من دروغ ببندد؛ 3- کسی که برخلاف آنچه به چشم دیده سخن بگوید. (نهج‌الفصاحه، ص 251، ح 1231)


6. در جهنم: صدق، در بهشت و دروغ، در دوزخ است. پیامبر بزرگوار اسلام(ص) فرمود: راستی پیشه کنید که آن دری از درهای بهشت است و از دروغ بپرهیزید، که آن دری از درهای جهنم است (کنزالعمال، ج 3، ص 346، ح 6862)


7. کلید پلیدیها: چنانکه گفته شد برخی از گناهان، خاستگاه و ریشه گناهان دیگر هستند. دروغ از جمله گناهانی است که موجب می‌شود تا گناهان دیگری را انسان مرتکب شود. بیان شد که چگونه پیامبر(ص) برای رهایی شخص از گناهان دیگر، او را به ترک دروغ فرمان می‌دهد؛ زیرا با دروغگویی، در گناهان و بلکه همه پلیدی‌ها به روی ا نسان باز و زمینه انجام آنها فراهم می‌شود.
امام حسن عسکری(ع) فرمود: جعلت الخبائث کلها فی بیت و جعل مفتاحها الکذب؛ تمام پلیدیها و زشتیها در خانه‌ای نهاده شده که کلید آنها دروغگویی است. (نزههًْ الناظر و تنبیه الخاطر ص 145 ح 13).


8- عامل فجور و دریدگی: دروغ موجب می‌شود که انسان دریده شود و خود را در چنان آزادی عمل و رفتار ببیند که جز بی‌بند و باری پیامدی ندارد. پیامبر‌اکرم(ص) می‌فرماید: کار بهشت راستگویی است، چون بنده راست بگوید نیکی کند و چون نیکی کند در امان خواهد بود و وقتی در امان باشد وارد بهشت شود و کار جهنم دروغگویی است، چون بنده دروغ بگوید کار بد کرده است وقتی کار بد کرد به کفر گراید و چون به کفر گراید به جنهم برود (نهج‌الفصاحه ص 421 ح 1988) آن حضرت همچنین فرمود: از دروغ بپرهیزید، زیرا دروغ انسان را به فسق و فجور می‌کشاند و فسق و فجور هم انسان را روانه آتش جهنم می‌کند. (جامع‌الاخبار ص 417 ح 1157)


9- دستاوردهای سه‌گانه دروغ: امام علی(ع) می‌فرماید: یکتسب الکاذب بکذبه ثلاثا: سخط الله علیه و استهانه الناس به، و مقت الملائکه له؛ دروغگو با دروغ خودش سه چیز به دست می‌آورد: 1- خشم الهی بر او؛ 2- اهانت مردم نسبت به او؛ 3- سرزنش فرشتگان نسبت به او. (میزان‌الحکمه ج 3 ص 2678 ج 1746)
۱۰- فراموشی: دروغگو فراموشکار می‌شود و چون دچار فراموشی نسبت به دروغش می‌شود رسوا می‌گردد. پس دروغگو بی‌حافظه هم است؛ چنانکه عبید بن زراره گوید از امام صادق(ع) شنیدم که می‌فرمود: از چیزهایی که خدا آن را مایه رسوایی و زیان دروغگویان قرار داده است، فراموشی است. (کافی ج 2 ص 341 ح 15)


11- تباهی دین و سنگینی بار گناه: امام علی(ع) فرمود: کثره الکذب تفسد الدین و تعظم الوزر؛ دروغ زیاد، دین انسان را تباه می‌سازد و بار گناه او را سنگین می‌کند. (غرر الحکم ج 4، ص 597، ح 7123)


12- ننگ دنیا، عذاب آخرت: امام علی(ع) فرمود: دروغ‌‌گویی مایه ننگ و عار در دنیا و موجب عذاب آتش در آخرت است. (غرر‌الحکم ج 2 ص 31 ح 1708)


13- روسیاهی و شومی دروغگو: در پندهای پیامبر(ص) آمده است که فرمود: ای علی!‌ بپرهیز از دروغ زیرا دروغ چهره را سیاه می‌کند و پیش خدا از دروغگویان نوشته می‌شود. راستگویی چهره را سفید می‌کند و پیش خدا راستگو نامیده می‌شود و بدان که صدق، مبارک و دروغ شوم است. (بحار‌الانوار، 77، ص 69)


14- کاهش روزی: اموری موجب افزایش و کاهش رزق و روزی است؛ دروغ موجب کاهش روزی است؛‌ بنابراین اگر روزی ما کاهش یافته باید بدانیم که یکی از عوامل ممکن است دروغ باشد. پیامبر اکرم(ص) فرمود: الکذب ینقص الرزق؛‌ دروغگویی رزق و روزی انسان را کاهش می‌دهد. (کنز‌العمال ج 3 ص 623 ح 8220)


15- محرومیت از نماز شب:‌ امام صادق(ع) فرمود: انسان دروغی می‌گوید در نتیجه از نماز شب محروم می‌شود وقتی از نماز شب محروم شد از رزق و روزی هم محروم می‌شود. (بحارالانوار ج 72 ص 259 ح 26)


16- از دست دادن نور: هر انسانی نوری دارد که با دروغ از میان می‌رود. پیامبر اکرم(ص) فرمود: شوخی نکن که وقار تو از بین می رود و دروغ نگو که نور تو نابود می‌شود. (نهج‌الفصاحه ص 521 ح 2486) البته ممکن است مراد از نور همان نور ایمان باشد. بنابراین انسان مؤمن باید بداند که با دروغگویی ممکن است نور ایمان از دست برود.


17- متهم دائمی: دروغگو همواره متهم خواهد بود هرچند که راست بگوید. حضرت علی(ع) فرمود: دروغگو در آنچه بگوید متهم است، اگرچه دلیل و برهان قوی داشته باشد و گفتارش هم راست باشد. (غرر‌الحکم ج 2 ص 64 ح 1849) پس دروغگو، هرچند راست بگوید، سخنش را دروغ می‌پندارند.


18- خواری و ذلت: ‌امام علی(ع) فرمود: الکاذب مهان ذلیل؛ انسان دروغگو خوار و ذلیل است. (غرر‌الحکم ج 1 ص 93 ح 339) یعنی خواری و ذلت او را به دروغگویی می‌کشاند، یا دروغ موجب خواری او می‌شود.


19- از دست رفتن ایمان: امام علی(ع) فرمود: هیچ بنده‌ای حقیقت ایمان را نمی‌یابد، مگر اینکه دروغ را چه جدی باشد یا شوخی رها کند. (محاسن برقی ص 118 ح 126) حسن بن محبوب گوید: به امام صادق(ع) گفتم: آیا مؤمن بخیل می‌شود؟ فرمود: بله. گفتم: مؤمن ترسو می‌شود؟ فرمود: آری. گفتم: دروغگو می‌شود؟ فرمود: نه دروغگو و نه جفاکار می‌شود. سپس فرمود: انسان مؤمن ممکن است هر سرشت و طبیعتی پیدا می‌کند بجز خیانت و دروغ. (اختصاص مفید ص 231) حلبی گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که می‌فرمود: انسان مؤمن خوی و خلقش دروغگویی و بخل‌ورزی و فسق و فجور نیست، ولی چه بسا گناهانی صغیره را گاهی انجام دهد ولی ادامه نمی‌دهد. (بحار‌الانوار ج 6 ص 20 ح 11)


20- نفاق: دروغ نشانه نفاق و دروغگو، منافق است. پیامبر خدا(ص) فرمود: سه چیز است که در هر کس باشد منافق است اگرچه روزه بگیرد و نماز بخواند و حج و عمره هم انجام بدهد و بگوید من مسلمان هستم: 1- کسی که وقتی سخن می‌گوید دروغ بگوید، 2- هنگامی که وعده‌ای بدهد تخلف ورزد، 3- وقتی امین شمرده شود خیانت کند. (نهج‌الفصاحه ص 268 ح 1280)

جنة البقیع ...

تاریخ گویاى این حقیقت تلخ است که حکومت بنى امیه و بنى‌عباس، هر دو از دشمنان قسم خورده نبوت و ولایت بودند و این کینه توزى با اسلام ناب را با جنایات مختلفى نشان مى‎دادند؛ با این تفاوت که این نظام جبار بنى‎امیه به شکلى علنى، شمشیر برهنه‎اى شده بود و قلوب خاندان ولایت را مى‎شکافت و در نشان دادن این جنایات، آنچنان اصرار مى‎ورزید که دیگر حتى پدر، جرأت نداشت به فرزند خود بگوید که از نسل اولاد على (ع) است.


اما شیوه حکومت بنى عباس، ظاهرى آرام و باطنى کینه توز و خصمانه داشت و بعضى اوقات مردم نیز تحت تأثیر این گونه رفتارهاى منافقانه قرار مى‎گرفتند.
مردم ایران در آن روزگار علاقه وافرى به خاندان ولایت و اهل‎بیت داشتند و حتى با وجود حاکمیت استبداد عباسى در قلمرو اسلامى، از ابراز علاقه خود به آنان خوددارى نمى‎کردند. در این میان عده‎اى بر این باورند که این علاقه به دلیل ازدواج امام حسین (ع) با دختر یزدگرد سوم است، اما شواهد تاریخى نشان مى‎دهند که این علاقه ریشه الهى دارد.


نقل شده است زمانى که آیه: «ان یشاء یذهبکم ایها الناس و یات باخرین و کان الله على ذالک قدیرأ»(نساء /133)؛  اى مردم اگر خداوند بخواهد مى‎تواند شما را از این دنیا ببرد و قومى دیگر را جانشین شما سازد و خداوند بر این کار قادر است.» بر پیامبر نازل شد، آن حضرت دست بر شانه سلمان فارسى گذاشت و فرمود: «آنان هموطنان سلمان هستند». در حقیقت پیامبر اسلام با این سخن، آینده ملت ایران را پیش‎بینى نمود و وظیفه خطیر آنان را گوشزد کرد.


ترفند عباسیان
دلیل دیگر علاقه ایرانیان به اهل‎بیت، عدالت خواهى فطرى ایرانى‎ها و بى‎عدالتى پادشاهان فاسد و خودسر این کشور بوده است؛ همان حکام جبارى که قرآن از آنان به نام مترف و مستکبر یاد مى‎کند. بطور کلى علت اصلى علاقه ایرانیان به خاندان امامت، فطرت عدالت‎خواهى آنان و عادل بودن ائمه اطهار بوده است.
البته علاقه‎اى که ریشه هزار ساله دارد، به دور از عوامل سطحى و زودگذر است. حکومت بنى عباس نیز از وجود این علاقه با خبر بود و مى‎دانست که خبر اسارت امام موسى بن جعفر(ع) خشم مردم ایران را علیه حاکمان جبار بنى‎امیه و بنى عباس برمی انگیزد و امکان دارد که ایرانیان دست به قیامى همه جانبه بزنند و حکومت بنى‎عباس را سرنگون کنند. از این رو، در پى چاره‎جویى برآمدند و از آنجا که با رشادت‎هاى ملت ایران آشنا بودند، شمشیر را چاره کار ندانستند و نقشه ولایتعهدى (اجبارى) امام على بن موسى الرضا (ع) را مطرح کردند.


با این ترفند موذیانه، هم خطر قیام مردم ایران را از میان بردند و هم امام هشتم را تحت نظر گرفته و رابطه مردم با ایشان را قطع کردند. به این ترتیب دسترسى به امام هشتم (ع) بسیار مشکل و حتى غیرممکن شد و مردم مجبور بودند از طریق عوامل حکومتى خبرهاى مربوط به ائمه را دریافت کنند.


 نقش حضرت معصومه (س) در مبارزه با حکومت بنى‎عباس
امامان معصوم داراى خواهران متعددی بودند، اما چه دلیلى دارد که حضرت معصومه (س) دخت گرانقدر امام موسى بن جعفر(ع) در آن مرحله از تاریخ، همان رسالتى را به عهده می‌گیرد که حضرت زینب(س) بعد از ماجراى خونین کربلا عهده‎دار آن شده بود. زیرا در آن روزگار، ظلم و خفقان دستگاه بنى‎عباس در همه جا سایه افکنده بود. و حضرت معصومه و برادرش احمد بن موسى و چند تن از خواص دیگر، تنها شخصیت‎هایى بودند که از توطئه نظام بنى‎عباس آگاهى داشتند و عواقب چنین توطئه‎اى را هم پیش‎بینى مى‎کردند.
بدین جهت، حضرت معصومه (س) براى افشاى چنین خیانتى عازم شهرهاى ایران شد و به افشاگرى علیه آنان پرداخت.


در سال 201 هـ ق. یعنی یک سال پس از سفر تبعیدگونه حضرت رضا (ع) به «مرو» حضرت فاطمه معصومه همراه عده‎اى از برادران خود براى دیدار برادر و انجام رسالتى که بر عهده داشتند و تجدید عهد با امام زمان خویش راهى دیار غربت شد. در طول راه به شهر ساوه رسیدند، ولى از آنجا که در آن زمان عده‎اى از اهالى از مخالفان اهل‎بیت بودند، با مأموران حکومتى همراهى کرده و با همراهان حضرت وارد درگیری شدند و عده‎اى از همراهان حضرت در این حادثه غم‌انگیز به شهادت رسیدند. حضرت در حالى که از غم و حزن بسیار، بیمار شده بود، با احساس ناامنى در شهر ساوه فرمود: مرا به شهر قم ببرید، زیرا از پدرم شنیدم که فرمود: «شهر قم مرکز شیعیان ماست.» سپس حضرت به طرف قم حرکت کرد.


بزرگان قم وقتى از این خبر مسرت بخش مطلع شدند، به استقبال آن حضرت شتافتند و در حالى که «موسى بن خزرج » بزرگ خاندان «اشعرى» زمام شتر آن مکرمه را به دوش مى‎کشید؛ ایشان در میان شور و احساسات مردم قم وارد آن شهر شد و در منزل شخصى «موسى بن خزرج» نزول اجلال فرمود. آن بزرگوار هفده روز در شهر قم به سر برد و در این مدت مشغول عبادت و راز و نیاز با پروردگار متعال بود و واپسین روزهاى عمر پر برکت خویش را با خضوع و خشوع در برابر ذات پاک الهى به پایان رساند.


در خصوص علت بیمارى نابهنگام حضرت و مرگ زودرس آن بزرگوار، گفته شده است که زنى در شهر ساوه ایشان را مسموم کرد. این مطلب با توجه به درگیرى دشمنان اهل‎بیت با همراهان حضرت و شهادت عده‎اى از آنها در «ساوه» و جو نامساعد آن شهر و حرکت نابهنگام آن بزرگوار در حال بیمارى به سوى شهر قم، بعید به نظر نمى‎رسد.


آرى، آن حضرت که مى‎رفت زینب‎وار با سفر پر برکتش به خراسان سند گویایى بر حقانیت امامت رهبران راستین و افشاگر چهره نفاق و تزویر مأمونى باشد و همانند قهرمان کربلا پیام‎آور خون سرخ برادرى باشد که این بار مزورانه به قتلگاه «بنى‎عباس» برده مى‎شد، ناگاه تقدیر الهى بر این قرار گرفت که مرقد آن بزرگوار حامى خط ولایت و امامت قرار گیرد و براى همیشه تاریخ فریادگر مبارزه با ظلم و بى‎عدالتى ستم‎پیشگان دوران و الهام بخش پیروان راستین تشیع علوى در طول قرون و اعصار باشد.

جنة البقیع ...

قال الصادق(ع) :

لاینبغی للمومن أن یجلس مجلساً یعصی الله فیه و لایقدر علی تغییره.

امام صادق(ع) فرمود:

برای مومن سزاوار نیست در مجلسی بنشیند که خداوند در آن نافرمانی می‌شود

و آن مومن قدرت تغییر و دگرگونی آن مجلس را هم ندارد.

(اصول کافی، ج 4، ص 82)

جنة البقیع ...

حضرت موسی‌بن عمران مریض شد. بنی‌اسرائیل به عیادتش آمدند،

بیماری او را تشخیص داده و گفتند: اگر به وسیله فلان گیاه خود را معالجه کنی،

بهبودی خواهی یافت. موسی(ع) گفت:

دارو استعمال نخواهم کرد تا خداوند بدون دوا مرا شفا عنایت کند.

مدتی مریضی او ادامه یافت تا اینکه به او وحی شد که به عزت و جلالم سوگند شفایت نمی‌دهم،

مگر اینکه خود را به وسیله همان دارویی که بنی‌اسرائیل گفتند مداوا کنی.

بعد از این موسی(ع) آنان را خواست و گفت: همان دارو را بیاورید تا استفاده کنم.

طولی نکشید که حضرت بهبودی یافت. اما از اینکه ابتدا به خداوند چنین گفته بود در دل بیمناک بود.

خطاب رسید: موسی خیال داری با توکل خود حکمت و اسرار خلقت من را از بین ببری،

بجز من چه کسی در ریشه گیاهان این فواید باارزش را قرار داده است؟ (1)


1- جامع‌السعادات، محمدمهدی نراقی، ج 3، ص 277

جنة البقیع ...

امام جعفر صادق(ع) می‌فرمایند:

«هر کس به دنبال دنیا باشد، و مادیات را طلب کند، دچار عُجب می‌شود.»

عُجب به معنای به خود بالیدن است. به خود بالیدن غیر از کبر است

که معمولا در عبادات به وجود می‌آید.

حال اگر کسی به دنبال دنیایی که مورد احتیاج نیست برود و به آن وابستگی پیدا کند،

برایش حالت عجب پیدا می‌شود و به خود می‌بالد.

«و هرکس به دنیا رکون کند، غفلت بر او سوار می‌شود»

به تعبیر دیگر این شخص مرکبِ غفلت می‌گردد، یعنی غفلت بر او احاطه پیدا خواهد کرد.

این مطلب ریشه قرآنی دارد که در سوره یونس آیه 7 آمده است:

کسانی که لقای ما را نمی‌خواهند و به زندگی دنیا راضی شدند، یعنی کسانی که

خدا را نپسندیدند و دلشان به دنیا خوش شد و به دنیا رکون پیدا کردند، اینها از آیات ما غافلند. (1)

1- رسائل بندگی، آیت‌الله شیخ‌ مجتبی تهرانی، ص 204

جنة البقیع ...

چه عواملی موجب می‌شود قساوت قلب برای انسان به وجود نیاید،

به بیان دیگر چه راهکارهایی برای مقابله با قساوت قلب وجود دارد؟؟


قبلاً به عواملی که موجبات قساوت قلب انسان را فراهم می‌آورد از جمله:

دوستی شهوات، کثرت کلام و زیاد سخن گفتن به غیر ذکر خدا، آرزوهای بلند دنیایی،

گناه و رفت و آمد با افراد بی‌بندوبار، خندیدن زیاد، شنیدن لهو و لعب، دنبال شکار رفتن برای تفریح

و گرفتن جان حیوانات زنده، افزایش مال و ثروت و پرخوری اشاره کردیم،

اینک در بخش پایانی دنباله مطلب را پی‌ می‌گیریم.


راهکارهای مبارزه با قساوت قلب:


1 - توبه:

امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: برای قلوب زنگار است مانند زنگاری که بر مس است

پس آن را با استغفار جلا دهید. (آداب راز و نیاز به درگاه بی‌نیاز (ترجمه عده الداعی) ج 1، ص 217)


2 - کم کردن آرزوهای دنیایی


3 - عبادت خداوند:

در زندگی جایی برای عبادت باز کنیم. «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم (بقره ـ 152)


4- صدقه دادن و با فقرا رفت و آمد کردن و دیدن محیط زندگی آنان نیز در رفع قساوت و زنگار دل مفید است.


5- معاشرت با انسان‌های مؤمن


6- ترک مخاصمه و جدل و دعوا


7- ترک جدی گناهان


8- شنیدن موعظه‌ها؛

پیامبر اکرم(ص) فرمود: این قلوب را زنگار می‌گیرد هم‌چنان که آهن را زنگار می‌گیرد وقتی آب به آن رسد.

گفته شد جلاء آن چیست؟ حضرت فرمود: زیادی یاد مرگ و تلاوت قرآن (میزان الحکمهًْ، ح 17049)

امام علی علیه‌السلام می‌فرماید: قلبت را با موعظه زنده کن ... و او را با یاد مرگ ذلیل گردان[ و خاشع کن].....

و اخبار گذشتگان را بر او عرضه نما (نهج‌البلاغه، نامه 31)


9 - رفتن به مجالس علم؛

زیرا خداوند قلب‌ها را با نور حکمت زنده می‌گرداند هم‌چنان که زمین مرده را به باران زنده می‌کند.

(میزان الحکمهًْ، ح 17032)

«قال رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم:

یا علِیّ إِذا أَتی عَلَی المؤمِنِ اَربَعینَ صَباحاً وَ لَم یَجلِسِ العُلَماءَ قَسَی قَلبُهُ وَ جَرَءَ عَلَی الکَبائِرِ».

«رسول خدا فرمود: یا علی هر گاه چهل روز بر مؤمن بگذرد و در مجلس علما حاضر نشود

قلب او قساوت می‌گیرد و بر گناهان کبیره جرأت نماید.»


10-  اطعام به فقرا و یتیمان: اطعام به مساکین و رسیدگی به یتیمان، قلب انسان را نرم می‌کند.

(میزان الحکمهًْ، ح 17043)


11- تلاوت قرآن: برای قلب جلائی غیر قرآن نیست. (نهج‌البلاغه، خطبه 176)


12- اندیشیدن زیاد: تفکر، حیات و زندگی قلب است. (میزان الحکمه،17030)


13- روزه گرفتن: روزه گرفتن نیز انسان را به خود آورده و در رفع زنگار قلب مفید است.


14- خواندن دعا:

خواندن ادعیه‌ای که از معصومین (علیهم‌السلام) رسیده و توجه به معانی بلند آنها بسیار مؤثر است.

مناجات خمسة عشر که در مفاتیح‌الجنان آمده، بسیار زیباست. (این مناجات مشتمل بر پانزده دعاست

با نام‌های مناجات التائبین، مناجات الشاکرین، مناجات الخائفین، مناجات المفتقرین و ...

که مناسب حال هر انسانی در این دعاها، مضامین زیادی آمده است).


15- عبادت با توجه:

به عنوان مثال وقتی می‌خواهیم نماز بخوانیم فکر کنیم آخرین نمازمان است.

جنة البقیع ...
کسانی که در مجالس ذکر امام حسین(ع) و اهل بیت شرکت می‌‌کنند، به خوبی حال و هوای آنجا را درک کرده و ارتباط معنوی عمیقی با حضرتش برقرار می‌‌سازند، اما بر طبق احادیث و روایات متعدد، مجالس آن حضرت دارای ویژگی‌‌هایی است:

1ـ هر کس بنشیند، در مجالسی که در آن به امر ائمه(ع) پرداخته شده و ذکر مصائب آنان است، دل او نمی‌‌میرد در آن روزی که دل‌‌ها می‌‌میرند.
(بحارالانوار /278/44، امالی شیخ صدوق، مجلس17 ص68)


2- این گونه مجالس محبوب خدا، رسول او و ائمه(ع) است.
(بحارالانوار /282/42، قرب الاسناد ص 18)

3- نَفَس کشیدن شخص عزادار در آن مجلس تسبیح خداوند است.
(بحارالانوار /278/44، امالی شیخ صدوق، مجلس17، ص68)

4- این مجالس مورد توجه و نظر حضرت امام حسین(ع) است، زیرا وجود مقدس آن حضرت از عرش به سوی سرزمین کربلا و زوّار و گریه‌‌کنندگان خود نظاره می‌‌کنند.
(بحارالانوار /292/44، کامل الزیارات؛ باب32 ص103)

5- ملائکه و فرشتگان مقرب خداوند در آن مجلس حضور می‌یابند.


6- مجلس ذکر مصیبت امام حسین(ع) هر جا برپا شود، آنجا قبه و بارگاه ایشان است.


7- معراج گریه‌ کنندگان است و موجب نزول رحمت و برکات الهی و غفران و آمرزش گناهان بزرگ است.


8- اشرف و افضل مجالس، مجلس ذکر امام حسین(ع) و اهل بیت است.
(خصائص الحسینیه، ص 256)
جنة البقیع ...
کریسمس عید میلاد حضرت مسیح است. روز بیست‌وپنج دسامبر؛ روزی که رادیو و تلویزیون‌ و روزنامه‌های ایران، از ولادت حضرت مسیح می‌گویند و می‌نویسند، و کریسمس را تبریک می‌گویند. اما نکته‌ی ظریف اینجاست که در روز بیست‌وپنج دسامبر، در خانه‌ی هموطنان ارمنی‌مان، هیچ خبری از عید و کریسمس و بابانوئل و درخت کاج و چراغانی و این حرف‌ها نیست. چون کریسمسِ ارمنی‌ها، یازده روز بعد از کریسمس معروف شروع می‌شود، یعنی روز ششم ژانویه. دلیل این تفاوت هم، چیزی‌ست مثل تفاوت روایت شیعه و سنی بر سر تاریخ تولد پیغمبر اسلام.
میلاد مسیح که پیامبر امید و محبت بود، برای مسلمانان نیز مبارک است. (بریده‌ای از کتاب مسیح در شب قدر)
*

در روزهای انتهایی سال میلادی، و در ایام ولادت حضرت مسیح، کتابی خاص به‌دستم می‌رسد که حلاوت و شیرینی و گرمایش، سوز و سرمای زمستان را از یادم می‌برد: «مسیح در شب قدر».

در نگاه اول، عنوان کتاب خیلی برایم جذاب و گیراست. مسیح در شب قدر یعنی چه؟ مسیح علیه‌السلام چه ارتباطی می‌تواند به شب قدر داشته باشد؟ بی‌آنکه زیرتیتر کتاب را بخوانم، دقایقی به این اسم فکر می‌کنم. راهی به جائی نمی‌بَرَم و چیزی دستگیرم نمی‌شود. می‌روم سراغ زیرتیتر؛ نوشته است: «روایت حضور مقام معظم رهبری در منازل شهدای ارمنی و آشوری از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۸۹». با خودم می‌گویم عجب کتابی! اصلاً نشنیده بودم که حضرت آقا به خانه‌ی مسیحی‌ها هم رفته، و میهمان آنها شده باشند! تازه آن‌هم نه یک‌بار، نه دوبار، نه ده‌بار؛ آن‌هم نه یک‌سال، نه دوسال، نه ده‌سال؛ بلکه از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۸۹! در امتداد این سال‌ها، یعنی از اواسط جنگ تحمیلی تا بیست‌وچند سال پس از اتمام آن، سرزدن به منازل شهدای مسیحی، جزو برنامه‌های حضرت آقا بوده است و همه از آن بی‌خبر بوده‌ایم!
شروع می‌کنم به تورق کردن این کتاب۵۰۰ صفحه‌ای. کتاب تمام‌رنگی است و در اکثر صفحاتش ـ اگر نگویم در تمام صفحات ـ تصاویر جذاب و تماشایی و دیده‌نشده، از دیدار حضرت آقا با خانواده‌ی شهدای مسیحی دارد. بدون توجه به متن کتاب، می‌نشینم به تماشای تصاویر کتاب؛ انگار دیدنی‌ترین آلبومِ عکس تاریخ به دستم رسیده است! به انتهای کتاب که می‌رسم، ذوق و شوق و ولعم برای مطالعه‌ی کتاب، ده برابر شده است. همه‌ی کارهایم را تعطیل می‌کنم و می‌نشینم به مطالعه‌ی کتاب. به دوستِ شفیقی که کتاب را به دستم رسانده بود، پیامک می‌زنم: نمی‌دانم دعایت کنم یا نفرین! با این کتاب، مرا از کار و زندگی انداختی…نام کتاب، نامِ یکی از فصل‌های کتاب است. فصلی که در آن، دیدار حضرت آقا با دو خانواده‌ی مسیحی روایت شده است، دیداری که در شبِ بیست‌وسوم ماه رمضان اتفاق افتاده!
*


از دیدار حضرت آقا با خانواده‌ی شهدا، قبلاً کتابِ «میزبانی از بهشت» را خوانده بودم.
جنة البقیع ...

ویژه برنامه جشن بزرگ میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(ع)

سخنرانی: حجت الاسلام والمسلمین استاد سلطانی

مدیحه سرایی: کربلایی حسن نجف زاده

چهارشنبه 10 تیرماه 94 ، از ساعت 21

سرایان ـ پارک جنگلی پامچال
جنة البقیع ...

روزه را میتوان یکی از ارکان اصلی ادیان به شمار آورد. در تمام ادیان الهی و بشری روزه به روش های مختلف وجود دارد.

خداوند متعال در قرآن مجید می فرماید:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ؛ اى کسانى که ایمان آورده ‏اید روزه بر شما مقرر شده است همان گونه که بر کسانى که پیش از شما [بودند] مقرر شده بود باشد که پرهیزگارى کنید». (سوره بقره/آیه ۱۸۳)


«صوم» در فرهنگ عرب به‏ معناى امساک و خوددارى است؛ به همین جهت واژه «صمت» را که به‏ مفهوم سکوت و خوددارى از گفتار است، به «روزه سکوت» معنا کرده ‏اند. امّا در اصطلاح دین، روزه عبارت است از پرهیز از ده چیز در زمان معیّن که به آنها مفطرات روزه مى‏ گویند.


علامه طباطبائی در بیانی شیوا درباره تفسیر آیه فوق چنین می فرمایند:

خطاب به مؤمنین «یا ایها الذین امنوا» برای توجه دادن آنان به صفت ایمان است تا به هر حکمی که از ناحیه پروردگار واجب می شود، روی آورند و بپذیرند... و در آیه آمده است که امم قبل هم روزه واجب داشته اند اما نمی خواهد بفرماید، روزه آنها مانند روزه مسلمانان است و نه می فرماید که همه آنها روزه داشته اند، بلکه بطور کلی بعضی از آنها حکم روزه را داشته اند و منظور از آنها هم امتهای دارای ملت و شریعت است ودر جمله (لعلکم تتقون) هم به علت تشریع حکم روزه تصریح شده است که هماناروزه برای کسانی است که اراده وصول به عالم طهارت و رفعت و کمال را دارند، پس باید نفس خود را از لذائذ جسمانی باز دارند و از وابستگی به مادیات خود را منزه کنند.»


ایشان در ادامه شرح آیه می فرماید:

از تورات و انجیل موجود در دست یهود و نصارا هیچ دلیلى که دلالت کند بر وجوب روزه بر این دو ملت دیده نمى‏ شود، تنها در این دو کتاب فرازهایى است که روزه را مدح مى‏ کند، و آن را عظیم مى ‏شمارد. و اما خود یهود و نصارا را مى ‏بینیم که تا عصر حاضر در سال چند روز به اشکالى مختلف روزه مى‏ گیرند، یا از خوردن گوشت و یا از شیر و یا از مطلق خوردن و نوشیدن خوددارى مى‏ کنند.
و نیز در قرآن کریم داستان روزه زکریا(ع) و قصه روزه مریم(س) از سخن گفتن آمده است.
و در غیر قرآن مساله روزه از اقوام بى دین نیز نقل شده، هم چنان که از مصریان قدیم و یونانیان و رومیان قدیم و حتى وثنی‏هاى هندى تا به امروز نقل شده، که هر یک براى خود روزه‏اى داشته و دارند، بلکه مى‏ توان گفت عبادت و وسیله تقرب بودن روزه از امورى است که فطرت آدمى به آن حکم میکند.

جنة البقیع ...

انسان موجودی با چند بعد مختلف است، و به تبع همین ابعاد مختلف، دارای نیازهای گوناگونی است. یکی از ابعاد وجودی انسان بُعد معنوی اخلاقی عرفانی اوست؛ این بعد انسان شخصیت حقیقی او را شکل می‏دهد؛ بنابراین از اهمیت ویژه ‏ای برخوردار است. از جمله نیازهای معنوی انسان، ارتباط قوی با آفریدگارش است؛ ارتباطی که یکی از راه‏های آن هم‏صحبتی و مناجات با خداوند است.


این مناجات که توسط ابن‌خالویه به صورت مرسل از امیرمومنان علی (ع) نقل شده است، در بردارنده معارف والای اخلاقی تربیتی است. قبل از شیخ عباس قمی مرحوم سید بن‌طاووس1 این مناجات را در کتاب اقبال در اعمال ماه شعبان را نقل کرده است. نجاشی2 در مورد ابن‌خالویه می‏گوید: « { الحسین بن‌محمد ابوعبدالله کان عارفاً بمذهبنا مع علمه بعلوم العربیه و اللغه و... } ». این کلمات نجاشی و نقل بزرگانی همچون سید بن‌طاووس و متن زیبای مناجات و همچنین مفاهیم وارسته آن شواهد زیادی است تا به این باور برسیم که مناجات شعبانیه از زبان معصوم صادر شده است.


امتیازات این مناجات
هر مناجاتی برای خود امتیازات خاصی دارد، همانند زمان خاص و شاید مکان خاص؛ اما برخی امتیازات باعث فضیلت و مقام شامخ آن مناجات و دعا شود. در این قسمت به دو امتیاز ویژه ی مناجات شعبانیه اشاره می‏کنیم؛


1. بنابر فرمایش امام خمینی (ره)3 این تنها دعایی است که همه ائمه (ع) آن را خوانده ‏اند و همه بزرگواران مفاهیم آن را در پیشگاه پروردگار صدا زده‏ اند. پس اعتماد انسان به این الفاظ دو چندان می‏شود و با ضمیری مطمئن وارد این مناجات می‏شود و باید دانست که این اطمینان یکی از مقدمات استجابت دعاست.4

2. این مناجات برای کسانی است که در طریق معرفت الله گام‌های ابتدایی را برداشته، دنبال پرواز هستند. این مناجات نیازهای تام معنوی را در نظر گرفته و  با این نگاه است که طلاب به کمال انقطاع به سوی خداوند می‌رسند؛ بنابراین نگاه وسیع و افق بالای معنوی دومین امتیاز این دعاست که از ابتدا تا پایان آن جاری است.

محورها و آموزه‏ های مطرح‌شده در مناجات

در بررسی محورهای این مناجات باید در دو بخش بررسی آداب رعایت‌شده در این دعا و همچنین بررسی محتوایی این مناجات صحبت کنیم؛ ابتدا در مورد آداب این مناجات مطالبی را بیان می‌کنیم؛

جنة البقیع ...