حضرت موسیبن عمران مریض شد. بنیاسرائیل به عیادتش آمدند،
بیماری او را تشخیص داده و گفتند: اگر به وسیله فلان گیاه خود را معالجه کنی،
بهبودی خواهی یافت. موسی(ع) گفت:
دارو استعمال نخواهم کرد تا خداوند بدون دوا مرا شفا عنایت کند.
مدتی مریضی او ادامه یافت تا اینکه به او وحی شد که به عزت و جلالم سوگند شفایت نمیدهم،
مگر اینکه خود را به وسیله همان دارویی که بنیاسرائیل گفتند مداوا کنی.
بعد از این موسی(ع) آنان را خواست و گفت: همان دارو را بیاورید تا استفاده کنم.
طولی نکشید که حضرت بهبودی یافت. اما از اینکه ابتدا به خداوند چنین گفته بود در دل بیمناک بود.
خطاب رسید: موسی خیال داری با توکل خود حکمت و اسرار خلقت من را از بین ببری،
بجز من چه کسی در ریشه گیاهان این فواید باارزش را قرار داده است؟ (1)
1- جامعالسعادات، محمدمهدی نراقی، ج 3، ص 277