پایگاه اطلاع رسانی « هیئت جنةالبقیع » شهرستان سرایان

::: باشد قرار و وعده ما جنةالبقیع :::

« وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ » و هرکس شعائر الهی را بزرگ دارد، بی تردید آن نشانه تقوای دل هاست. (سوره حج آیه 32)
سلام من به مدینه به آستان رفیعش * به مسجد نبوی و به لاله های بقیعش * سلام من به علی و به حلم و صبر عجیبش * سلام من به بقیع و چهار قبر غریبش...
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
ما اینجاییم؛
پای پرچم مقدس حضرت زهرا(س)
زیر خیمه نورانی اباعبدالله الحسین(ع).....
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
مراسم ویژه هفتگی هیئت:
دوشنبه شب ها، یک ساعت بعد از نماز مغرب و عشاء
(قرائت قرآن ـ زیارت عاشورا ـ سخنرانی ـ روضه و سینه زنی)
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
لطفاً با ارسال نظرات، پیشنهادات و انتقادات خود
ما را در بروزرسانی و بهبود فعالیتها یاری فرمایید.
با سپاس فراوان ـ التماس دعا ـ یاعلی مدد...

«إعلموا أنّما الحیاتُ الدنیا لَعبٌ و لهوٌ و زینةٌ و تفاخرٌ بینکم!» (حدید۲۰)

در حوزه مسائل مالی در سبک زندگی یا همان عقل معاش، حضرت امیر سلام الله علیه، دو عامل مهم را موجب هلاک آدمی بیان فرموده اند : یک) خَوفُ الفَقر، دو) طَلَبُ الفَخر

عامل اول؛ این ترس از بی پولی و فقیر شدن است که موجب خسیسی میشود. چنین آدم مبتلایی، انفاق نمی کند، هدیه نمی دهد، برای اهل و عیال خرج نمی کند و تمایلش به انداختن و سپردن مال به حساب های با سود بیشتر و غیره بیشتر می شود تا لذت بردن از اصل زندگی؛ واقعا زندگی بدون سخاوت، بدون اعتماد به خدای رزّاق و مهربان یعنی زندگی ای دور از سخاوت و آرامش؛ یعنی ابتلای به بخل و حرص و طمع و ترس و ترس و ترس.

هرچند حساب فقیر از این ماجرا جداست و در نگاه حاکمیتی اسلام این وظیفه حکومت است که با فقر و بی عدالتی مقابله کند اما مهم این است که انسان پول دارِِِ خسیس وضعش بهتر از انسان بی پول نیست. البته اگر بی پولی سخاوتمند باشد بی شک رزق و روزی او افزون می شود و نمونه های بسیاری را دیده ایم.

اما عامل دوم که فخرجویی و افتخارطلبی است، نیز مهلک آرامش و رفاه است.

هرچند به ظاهر، شخص از رفاه برخوردار است اما واقعیت این است که رفاه با تجمل فرق می کند! تجمل؛ رفاهِ ظاهری، الکی و تقلبی است. رفاه نیست! سادگی و آسانی نیست! معذب بودن است به عذاب چشم و هم چشمی و مراعات کردن های نابجا و اطاعت از قوانین "فخر فروشی".

در مراحل مختلفِ پز دادن و تفاخر، از فخرخواهی تا فخر فروشی دقیقا این همان "اصل زندگی" است که زیر پایِ "نظر مردم" و "مُد" و "مسابقه ها و رقابت های نابخردانه" لگدکوب و پامال می شود.

چه مصیبتی از این بدتر که آدمی، آزاد نباشد و برای دیگران زندگی کند؟! آن هم دیگرانی که عقل سالمی ندارند و اگر دارند از آن بی بهره اند؛ لهم قلوب لا یفقهون بها. دیگرانی که همین نقص عظیم برایشان بس که "عقل شان به چشم شان است!" همان دیگرانی که فقط مترصد عیبجویی و بدگویی از آدم هستند؛ آدم نادان فرمان و کنترل رفتارش را به دست پسند و سلیقه آنها می دهد! به راستی که مولایمان چه نیکو فرمودند: هیچ حماقتی بزرگتر از تفاخر نیست! (لا حمقَ أعظمُ من الفخر)

به هرحال امروزه یکی از بزرگترین مصائب سبک زندگی ما ایرانی ها تفاخر است. می دانید که یک دست صدا ندارد پس اگر شما مخاطبین گرامی که اهل دانش و خرد هستید و دلسوز این فرهنگ، اصل تفاخر را پیوسته و مکرر و آشکارا تقبیح نکنید، این بازی های احمقانه با این همه اسراف و تبذیر، آسیب های جبران ناپذیری به فرهنگ و اقتصاد و سلامت اجتماعی جامعه ما می زند.

جنة البقیع ...

1- خورشید، مرکز منظومه شمسی است حتی اگر پشت ابر باشد. امام زمان(ع) هم قلب عالم امکان و خورشید عالم معناست حتی اگر غایب باشد.

2- در هر صورت نور وجود و علم و هدایت حضرت به خلق می‌رسد همانگونه که نور خورشید از پس ابر به زمین می‌رسد.

3- همانگونه که وقتی خورشید پشت ابر است مردم انتظار بیرون آمدنش را می‌کشند، غیبت امام عصر به انسان‌ها حالت انتظار می‌بخشد و حالت انتظار، سازنده است.

4- منکر وجود حضرت مانند منکر وجود خورشید است هنگامی که پشت ابر پنهان گشته و این جز دیوانگی و حماقت نیست!

5- گاهی پشت ابر رفتن خورشید برای مردم نافع‌تر است. حجت خدا هم گاهی اگر غایب باشد برای مردم منفعتش بیشتر است؛ مثلا منافقین و معاندین شناخته می‌شوند، مانند هنگامی که مسئول ناصالحی بر مسند امور تکیه زند. چرا که این امر موجب می‌شود پرده از چهره واقعی‌اش برداشته شود.

6- خورشید، پشت ابر هم که باشد نفعش برای همه عموم است حتی کسی که کور باشد، چرا که از حرارت خورشید بهره می‌برد. حضرت هم نفعش به همه می‌رسد حتی کوردلان، چون دارای رحمت رحمانی نیز می‌باشد؛  پس راه هدایت صددرصد بر ایشان بسته نیست.

7- شعاع نور خورشید حتی اگر پشت ابر باشد به اندازه راه‌های نفوذ خانه‌ها وارد آنها می‌شود، هر مقدار روزنه و پنجره بیشتر و بزرگتر باشد و موانع و پرده‌ها کمتر، نور بیشتر وارد خانه می‌شود. نفوذ نور وجود حضرت حجت(عج) نیز در جان آدمیان چنین است.

8- ابر موجب می‌شود کسانی که آمادگی مستقیم خورشید را ندارند اگر می‌خواهند آن را ببینند خود را مجهز و آماده کنند، غیبت هم این فرصت را به انسان‌ها می‌دهد.

9- هیچ‌گاه ابر یک دفعه از روی خورشید کنار نمی‌رود بلکه خروج خورشید از پشت ابر تدریجی است، ظهور امام زمان هم تدریجی است. پس ظهور اصغر و ظهور اکبر- چنانکه بعضی‌ها می‌گویند- واقعیتی ندارد. هر چه موانع، بیشتر کنار رود حضرت بیشتر جلوه می‌کند تا جایی که تمام رخ ظهور فرماید.

10- هوای ابری غمگین است، دل انسان می‌گیرد، خصوصا دل غریب‌ها و ستمدیده‌ها. هوای ابری عشق‌ساز است، عشق را در وجود عاشق شعله‌ور می‌سازد. غیبت امام زمان نیز همچون هوای ابری عشق‌ساز دلباختگان کویش است، و جان آنها را در فراقش می‌گدازد. نقطه اوج این واقعه در عصرهای جمعه کاملا مشهود است.

11- خورشید در پشت ابر، خودش مقصر نیست بلکه شرایط جوی، ابر را جلوی خورشید آورده است. امام زمان هم در غیبتش مقصر نیست، اعمال ما باعث غیبت وجود حضرت شد.

12- خورشید سبب حیات در زمین است حتی اگر پشت ابر باشد یا شب باشد. امام زمان(عج) واسطه فیض بین واجب‌الوجود و ممکن‌الوجود است: «این السبب المتصل بین الارض و السماء؟». او به اذن خداوند باعث حیات جمادی، نباتی، حیوانی، انسانی و جن و ملک شده است. او پناه جهانیان در همه ناگواری‌ها است. به واسطه آن حضرت باران می‌بارد و رحمت رحمانی خداوند بر همه جهان گسترده شود. و اگر او نبود زمین برکات خود را حبس کرد و امکان حیات در جهان ممکن نبود، همانگونه که اگر خورشید نبود زندگی در این کره خاکی غیرممکن می‌شد.

اما نکته خاص و کلیدی راجع به حدیث نبوی این است که موقعیت همه نسبت به خورشید یکسان نیست گرچه در بسیاری از موارد مشترک هستند، از طرفی پشت ابر بودن خورشید منافاتی با حرکت به سمت آن و استفاده بیشتر از نور و گرمایش ندارد؛ یعنی مرید واقعی آن حضرت اگر همت کند و توفیق الهی شامل حالش شود می‌تواند به سمت آسمان ولایت حرکت کند و شاید اگر مورد عنایت و نظر ایشان واقع شود از ابرها عبور کند و بی‌واسطه شاهد وصل را در آغوش بگیرد. چنانکه حتی در بعضی روایات به این امر ترغیب شده است.

جنة البقیع ...
« دنیا ما را راضی نخواهد کرد... »
دنیا به صورتی طراحی شده که هیچگاه انسان را راضی نمیکند. آدم های باهوش سعی میکنند دنیا را به میل خود دربیاورند. ولی دنیا به صورتی مدیریت و مقدر میشود که اجازه نمیدهد مانند بهشت راحت باشیم. باید باور کرد دنیا هیچگاه بطور کامل به کام ما نخواهد بود و تنها محل عبور و امتحان است...

« انسان های آخرت گرا »

اندیشیدن درباره حیات آخرت، انرژی ، نشاط و قدرت فوق العاده برای زندگی میدهد. تفکر درباره زندگی پس از مرگ، ما را مشتاق و منتظر حضور در آخرت میکند و عبور از دالان مرگ را برای انسان آسان مینماید. کسی که آخرتگرا باشد، اسیر تلخ و شیرین دنیا نمیشود و از درون آباد و نیرومند میشود...


« باور و بدن »

میان بدن و باور رابطه ای عمیق برقرار است. مانند اینکه غذای حرام و حتی شبهه ناک بر باورهای انسان تاثیر منفی دارد. شستن بخشی از بدن در وضو، حرکات بدن در نماز و گرسنگی در روز ها از جمله نمونه های فراوان این رابطه هستند. باید به این رابطه توجه کنیم و بدن را برای رشد روح به کار بگیریم.


« حیرت آورترین پدیده عالم »

حیرت آور ترین پدیده عالم عظمت مخلوقات خدا نیست ؛ چرا که ناشی از قدرت خداست و این چندان تعجب ندارد. آنچه بیش از هر موضوع در عالم موجب حیرت است ، علاقه وافر این خدای با عظمت و پرقدرت به انسان است که موجب شده تمام عالم را برای او بیافریند و تمام اولیا و ملائک را در خدمت او قرار دهد.

جنة البقیع ...

رهبری و مشکلات: بسیاری از اطرافیان من بر این باورند که رهبری به عنوان شخص اول مملکت‌، در این شرایط که هرکسی به سهم خود اختلاس و دزدی از بیت المال مسلمین می‌کند؛ و بعضاً نام اشخاص معدودی از آنها فاش می‌شود، آن هم بر اساس اغراض سیاسی احزاب و گروه‌ها، باید وارد عمل شود و حداقل سکوت پیشه نکند. در پاسخ به این مسئله چه باید گفت؟

بیش از آن که بسیاری بر این باور باشند، به این جوّ دامن زده می‌شود؛ یعنی در ضد تبلیغ سعی دارند که فلش همه مشکلات و معضلات جامعه را به سوی "ولایت فقیه" نشانه روند و بعد نتیجه بگیرند که لابد ایشان ضعف دارند (که در خاتمه اشاره می‌شود) و یا جوّسازی‌های مخرب دیگر!

اما ما باید دقت کنیم و ابتدا با خودمان صادقانه بررسی کنیم که وقتی می‌گوییم: «دخالت رهبری»، حتی اگر پیامبر اکرم یا معصومین علیهم‌السلام باشند، یعنی چه؟!

*- آیا مانند سایت‌ها، یا برخی از نامزدهای انتخاباتی، یک فهرستی دست بگیرد و بگوید: آی مردم، فلانی و فلانی که اسم‌شان فاش نشده است را من به شما معرفی می‌کنم؟!

*- آیا به جای مجلس قانون تصویب کند – به جای دولت کار قوه مجریه نماید – به جای دستگاه‌های اطلاعاتی، تحقیق کند – به جای قوه قضاییه و دستگاه دادگستری، خودش متهمین را دستگیر کند و سپس محاکمه و محکوم و مجازات نماید – به جای بازرسی کل کشور، همه جا بازرسی کند و پرونده تخلفات را تشکیل دهد – به جای رییس صدا و سیما، کارگردان و هنرپیشه بیاورد و فیلم و سریال بسازد – به جای موسیقی‌دان‌ها آهنگ و ترانه درست و هنرمندانه و جهت‌دار بسازد – به جای مدیریت نظام بانکی و بانک مرکزی وارد عملیات اقتصادی و جلوگیری از وام‌های کلان یا جابجایی دلارها بشود، به جای شهرداری‌ها وارد صحنه شود جلوی ارتشاء، قطع درختان، برج‌سازی‌های غیر اصولی و ... را بگیرد – به جای دستگاه‌های اقتصادی و بازرگانی و گمرکات، واردات و صادرات و ... را کنترل کند و کنار هر پزشک جراح یک بازرس بگذارد که زیر میزی نگیرد – هیئت علمی دانشگاه‌های دولتی و آزاد را در هر رشته‌ای انتخاب کند که شاهد این وضعیت نابسامان نگردیم و ... .

*- آیا اصلاً این کارها ممکن است؟! آیا نخواهند گفت که پس قانون اساسی، تعریف جایگاه‌ها و شرح وظایف و تشکیلات حکومتی یعنی چه؟! پس کی در این مملکت چه کاره است؟! آیا شالوده نظام از هم نمی‌پاشد و عرصه برای حمله گرگان خارجی و کفتارهای داخلی مساعد نمی‌گردد؟

*- آیا رهبری می‌تواند از آسمان یک تعداد نیروی صالح، متقی، متخصص و کارآمد بیاورد؟ آیا می‌تواند (یا عاقلانه است که) به جای مردم رییس جمهور و نمایندگان مجلس را که بازوهای مردمی رهبری هستند انتخاب کند؟ بعد از کجا انتخاب کند، از فرشتگان عرش، یا از همین مردم؟!

*- پس رهبری، رییس جمهور، رییس مجلس، رییس دادگستری، رییس بانک مرکزی، وزیر اطلاعات، شهردار تهران یا کلان‌شهر، رییس ستاد مبارزه با قاچاق و رییس گمرکات کشور نیست. بلکه ایشان رهبریِ نظام را بر عهده دارد، با تعاریف مشخصی که در قانون اساسی و قوانین فقهی و بدیهیات عقلی روشن است.

*- رهبری، نیاز کشور و نظام را می‌بیند و درست و کامل هم می‌بیند و به همراه تبیین و تشریح و تعلیم، به مسئولین و مردم منتقل می‌کند. رهبری به مردم می‌گوید: در انتخاب رئیس جمهور که دولت را تعیین خواهد کرد، بصیر باشند، به کسی رأی دهید که دارای چنین امتیازاتی باشد و یا چنین ضعف‌هایی نداشته باشد – همین طور در انتخاب نمایندگان - حالا اگر مردم به هر دلیلی آن طور که باید رعایت نکردند، رهبری باید بیاید و عواقب انتخاب غلط یا دست کم غیر اصلح مردم را به دوش کشیده و جبران کند؟!

*- رهبری، به مجلس و به دولت خط مشیّ می‌دهد – خطوط کلی سیاست داخلی و خارجی نظام را با توجه به اهداف و نیز شرایط حاکم بر کشور، منطقه و جهان را ترسیم و ابلاغ می‌کند – مکرر می‌فرماید که این مذاکرات نتیجه‌ای ندارد، حالا یک عده دوست دارند که مدام بروند مذاکره کنند، خب حالا چه کند؟ همه را عزل کند؟!

*- گاهی بخش خُرد یا کلانی از اذهان عمومی مردم، به هر دلیلی، اعم از تبلیغات گسترده یا بی‌بصیرتی، فریب می‌خورند و جریانی - هر چند مقطعی - حاکم می‌شود و بالتبع رهبری نیز در برخی از امور، تحت فشار قرار می‌گیرد، خب حالا چه کند؟ مگر زمان رسول الله و امیرالمؤمنین و سایر معصومین علیهم‌السلام چنین نبوده است؟! البته ایشان نیز موافقت‌ها، انتقادها یا اعتراضات‌شان را بسیار صریح و باصدای بلند می‌گویند، تا جهت‌گیری و مطالبات مردم اصلاح شود.

*- رهبری، گاهی در جلسات خصوصی، حتی با تندی متذکر می‌شود – گاهی در چارچوب قوانین از ابزارهای موجود استفاده می‌کند – گاهی در تنویر افکار عمومی می‌کوشد تا مردم روشن شوند و با موضع‌گیری درست، کار را اصلاح کرده یا به اکمال رسانند – گاهی حتی مستقیم به نیازها و مشکلات داخلی جامعه، از اقتصاد گرفته تا جمعیت و اصول لازم برای بهداشت و سلامت، تا سبک زندگی و ... اشاره می‌کند – و البته در سطح سخنرانی یا نصیحت و تذکر هم نیست، بلکه تدوین سند چشم انداز است – پیگیری و حتی دخالت در کلیات است و ... .

نکته: بسیاری سعی دارند که فرهنگ "خوارجی" را به مردم القا کنند. لابد می‌پرسید: این دیگر چه فرهنگی است؟ خوارج را می‌شناسیم، اما فرهنگ خوارجی یعنی چه؟

این خوارج، همه سپاهیان امیرالمؤمنین علیه‌السلام در جنگ صفین بودند، اما آن چنان که باید مطیع و بصیر نبودند. معاویه به هنگام شکست، از این ضعف آنها بهره برد، قرآن‌ها را بر نیزه کرد و این عده که گمان می‌کردند از امام و ولی‌فقیه‌شان آگاه‌تر، دلسوزتر و مؤمن‌تر هستند، ریختند سر ایشان که الا و لابد، اینها در پناه و سایه قرآن هستند و ما با قرآن نمی‌جنگیم. هر چه ایشان فریاد زد که "این فریب است، قرآن منم، بروید بجنگید و ..." گفتند: خیر، ما با قرآن نمی‌جنگیم، حتی اگر مجبور شویم تو را بکشیم. – خب چه انتظاری می‌رفت؟ همه کار که با شمشیر حل نمی‌شود.

بعد فریب ماجرای "مذاکره و حکمیت" را خوردند و ایشان را مجبور به پذیرش این مذاکره و حکمیت کردند. موضوع مذاکره اصلاً به اصل حکومت مربوط نبود، بلکه قرار بود شرط و شروطی برای هم قائل شوند و تفاهم کنند که جنگ درنگیرد. و خوارج به حضرت علی علیه‌السلام که اساساً این مذاکره و حکمیت را قبول نداشتند، تحمیل کردند که الا و لابد ما باید مذاکره کنیم و ابوموسی اشعریِ ساده لوح را جلو فرستادند و همه جا جار زدند که امیرالمؤمنین خودش این حکمیت را پذیرفته است و این نماینده را نیز انتخاب کرده است.

به قول معروف مذاکرات (1+5) شروع شد، عمرو عاص نماینده زیرک معاویه، با مشت چدنی و دستکش مخملین و لبخندهای نمکین، دست تفاهم دراز کرد و گفت: همه گزینه‌ها روی میز است، اگر به تفاهم نرسیم، جنگ حتمی است؛ پس بیا تو امیرالمؤمنین را عزل کن و من معاویه را عزل می‌کنم. آن احمقِ ساده‌لوح، که مثل سایر خوارج دیگر از جنگ، تحریم، توطئه و ترورهای معاویه‌ای خسته شده بود، فریب خورد و پذیرفت. گفت: علی را عزل می‌کنم، عمرو عاص هم گفت: من معاویه را نصب می‌کنم.

البته حضرت علیه‌السلام زیر بار نرفتند، همان‌گونه که امروز رهبری می‌فرماید که هیچ موضوعی به جز فعالیت هسته‌ای مورد قبول نیست، فرمودند: که موضوع مذاکره و حکمیت این نبود و تصمیم برای حاکمیت نظام در محدوده اختیارات این مذاکرات نبوده و نیست.

در هر حال وقتی خوارج فهمیدند که چه در صفین، چه در ماجرای حکمیت و ... فریب خورده‌اند و حالا معاویه خود آنها را نیز نه تنها تحویل نمی‌گیرد، بلکه تحت فشار قرار داده و در اذهان عمومی نیز تحقیر و مسخره و محکوم شدند، دوباره به سر امیرالمؤمنین علیه السلام ریختند و گفتند: تو چرا دخالت نکردی و مقابل ما نایستادی؟! پس خطا از تو بوده، حالا باید بیایی مسجد، از مردم عذرخواهی کنی و اقرار به معصیت کنی و کنار هم بکشی. و البته چون ایشان مرعوب این فتنه‌های جاهلانه نشدند، آنها نیز جنگ جمل را راه انداختند.

حالا قصه نظام ما و مشکلات آن همین است، برخی تحمیلی است، برخی از روی ناچاری به خاطر کمبودهاست، برخی از روی سوء مدیریت است، برخی از بی‌بصیرتی‌ها، طمع‌ها و ... (چه دستگاه‌های دولتی و احزاب و چه اشخاص حقیقی) نشأت گرفته و می‌گیرد، اما وقتی نتایج و عواقب پدیدار می‌شود و می‌ترسند که مردم بفهمند چه شده و چه خبر است، رهبری و ولایت را نشانه می‌گیرند و می‌گویند: پس چرا ایشان کاری نمی‌کند؟!

قطعاً ایشان هر کاری که بتواند می‌کند و اگر چنین نبود، این نظام، با این مشکلات داخلی و دشمنان خارجی یک روز هم دوام نمی‌آورد، چه رسد به این که به رغم همه ضعف‌هایش، رشد کرده و به قدرت، صلابت و استحکام امروزی برسد.

همیشه دقت کنیم که بازو و قوت رهبری، خود مردم هستند. و ما ( چه دولت – چه ملت)، نباید خدایی ناکرده کم‌توجه، کم‌بصیرت و کم همّت به رهنمودها و مطالبات ایشان باشیم و وقتی کار خراب شد، به جای آن که بفهمیم مشکل از کجاست و برای رفع آن اقدام کنیم، بگوییم: پس چرا رهبری دخالت نمی‌کند؟! (ایکس–شبهه/ پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات)

جنة البقیع ...

چرا هنگام حمله دشمنان به خانه اهل بیت (ع)، حضرت زهرا (س) پشت درب خانه رفت؟

چرا امیرالمؤمنین علی (ع) در را باز نکرد؟


پاسخ:

در مورد این که چرا حضرت زهرا سلام الله علیها در آن لحظات به پشت در رفتند،

باید نکته مهمی را در نظر داشته باشیم و آن موقعیت خاص حضرت زهرا سلام الله علیها است.

قداست و موقعیت معنوی خاص حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به گونه­ ای بوده است که دقیقا می­توان گفت نظیر موقعیت خاص رسول خدا(ص) در میان مردم بوده و رسول خدا (ص) در موقعیت­های مختلف و با طرق متعدد جایگاه معنوی این بانوی بزرگ اسلام را برای مردم بیان نموده است، به گونه ­ای که حتی فردی مثل یزید لعنت الله علیه که قاتل فرزند فاطمه سلام الله علیها است، در مجلس شام حضرت فاطمه را با قداست و عظمت یاد می­کند و امروز نیز در جهان اسلام فرد مسلمانی را پیدا نمی­کنید که معرفت به عظمت و قداست آن بانو نداشته باشد، با اینکه در طول تاریخ غالب مؤلفین کتب حدیثی و تاریخی چندان علاقه­ ای به نشر فضائل اهل بیت نداشته­ اند.

خلاصه این که، زبان و قلم از بیان عظمت بانویی که رسول گرامی اسلام(ص) در برابر او خم می­شده و دستانش را بوسه می­زدند، عاجز و ناتوان است.

حال با توجه به این موقعیت عظیم و استثنایی حضرت فاطمه(س) در میان مسلمین، قطعاً هیچ مسلمانی اصلاً به ذهنش خطور نمی­کرد که یک مسلمان به خودش جرأت بدهد کوچکترین اهانتی نسبت به آن حضرت روا دارد و از این جهت حضرت زهرا سلام الله علیها به پشت در آمدند تا:

1- به واسطه ی جایگاه ویژه، شخصیت عظیم و منطق قوی خود آنها را از خانه دور کنند.

2- حمایت خود از حضرت علی(ع) را اعلام نمایند که مردم بدانند علی علیه السلام دارای چنان جایگاهی است که شخصیت با عظمت و با قداستی مانند حضرت زهرا(س) با تمام وجود از او حمایت می کند.

و این در واقع اتمام حجت بوده است بر آن افراد، و اگر خود حضرت علی(ع) به پشت در می رفتند، ظالمین به اهل بیت رسول الله(ع) با جرأت بیشتر به خانه حمله می­کردند و قهراً در پی سوزاندن در، امیرالمومنین (ع) دستگیر گشته و مسئله تمام می­شده است، و بعد­ها می­گغتند: دختر رسول اسلام (ص) فاطمه زهرا (س) نیز با امیر المؤمنین موافق نبود و اگر او از علی (ع) دفاع می­کرد ما از علی (ع) دست بر می­داشتیم. اما حضرت فاطمه(س) برای اینکه قاطع­ترین حجت­های الهی را بر آنها اقامه کند، به گونه ­ای که در پیشگاه خداوند متعال و پیامبر (ص) بلکه در پیشگاه تاریخ و مسلمانان هیچ عذری نداشته باشند، شخصاً به قیام برخواستند تا یک طرف حجت­های الهی را بر علیه آنها تمام نمایند و از طرفی نهایت خباثت درونی و پلیدی درونی دشمنان را برای همیشه در تاریخ و برای همه جهانیان، آشکار نمایند.

جنة البقیع ...

آیا این راست است که روزی حضرت فاطمه از کار خانه به پیامبر شکوه کرد
و حضرت تسبیح را به او پیشنهاد کرد که قبل از خواب آنرا بگوید تا خداوند کارها را برای او آسان کند؟

پاسخ:

بله، این روایت در بحار و غیر بحار از مصادر دیگر نقل شده است که پیامبر اکرم (ص) دخترش فاطمه را اذکاری آموخت که در هنگام خوابیدن و در تعقیب هر نماز آن را بکار گیرد و این اذکار به تسبیح حضرت فاطمه زهرا (س) شهرت یافت.

 حضرت امیر(ع) می گوید: وقتی دیدم که فاطمه در انجام کارهای منزل به سختی و مشکل می افتد و وقتی قافله ای از اسراء را خدمت پیامبر اکرم (ص) آوردند به فاطمه گفتم پیش پدر نمی روی و خادمی را از او طلب کنی تا این مشقت و سختی خدمت در خانه از شما برداشته شود پس فاطمه (س) به نزد پدر آمد و چون در آن موقع جماعتی خدمت پیامبر (ص) بودند، حضرت فاطمه بازگشت و پدر متوجه شد که او را حاجتی مهم و کاری بوده است که اهمیت برای آن حضرت داشته است پس صبح فردای آن روز به منزل فاطمه (س) رفت و از علت آمدنش به منزل پیامبر اکرم (ص) سئوال کرد، حضرت فاطمه شرم کرد که واقعه را بیان کند، و آنگاه من [امام علی (ع)] به پیامبر (ص) عرض کردم شما می دانید که انجام امور خانه چه وضعیتی برای فاطمه (س) فراهم آورده است، تهیه آب و آسیاب کردن و جارو کردن و این امور، ایشان را خسته کرده اند و من به او گفتم که به بابا بگو تا خادمی به شما دهد .

پس پیامبر (ص) فرمود ای فاطمه آیا تو را دلالت و راهنمایی کنم بر چیزی که بهتر است از برای تو از خادمی در خانه و حضرت فاطمه عرض کرد: بلی ای رسول خدا.

پس پیامبر اکرم (ص) این تسبیح معروف را بدو آموخت که در هنگام خواب و در تعقیب هر نماز آن را بجای آورد.(1)


1- دعائم الاسلام ج 1 ص 65- کشف الغمه ج 1 ص 449
جنة البقیع ...

1- مصحف حضرت فاطمه(س) از مسائل مسلم شیعه است و در کتب حدیث از آن سخن به میان آمده و همین طور در کتب اعتقادی و غیر آن هم بحث می شود. اما بحث در مورد سند آن در ضمن مطالب ذیل روشن می شود:

الف- طبق قاعدة و حدیث سلسلة الذهب(سلسله طلایی) هر کدام از ائمه علیهم السلام از ائمه پیشین خود نقل می کنند تا این سند به امیرالمؤمنین و از او به پیامبر(ص) و از پیامبر(ص) به جبرئیل و از جبرئیل به حضرت حق جل و اعلی می رسد. و با این حساب هر امامی به پیامبر(ص) و خدا وصل است، کأنه خود خداوند یا پیامبر اکرم(ص) آن حدیث را نقل کرده است.

ب- بسیاری از کتب روایی ما این حدیث را به طریق قطعی

از اصحاب ائمه علیهم السلام برای ما نقل کرده اند مثل کتاب کافی مرحوم کلینی و غیر آن.

ج- وقتی روایتی صحیح در این کتب مشاهده کردی معنایش آن است که تمام رجال این سند، امامیه و موصوف به وثاقت هستند.


2- حال این سؤال را طرح می کنیم که آیا روایت صحیح و درستی یافت می شود که این مصحف فاطمه(س) را بیان کرده و تأیید کرده باشد؟

جواب: بله. روایت صحیح که به صحیحة ابن عبیده الحدء معروف است و از امام صادق(ع) نقل کرده است. (1و این روایت برای تأیید مصحف حضرت فاطمه زهرا(س) کافی است. این در حالی است که اخبار دیگری این روایت را تأیید می کنند. مثلاً حماد بن عثمان از امام صادق(ع) این را نقل کرده است(2) و همین طور ابی حمزه از امام صادق(ع) نقل کرده است (3) و عفیة بن مصعب از امام صادق(ع) نقل کرده است(4) و روایات دیگر، که کم هم نیستند.


1- کافی، ج 1 ص 241.

 2- کافی، ج 1 ص 240.

 3- بصائر الدرجات، ص 150.

4- بحارالأنوار، ج 26ص38 .

جنة البقیع ...

حرم کربلا

وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنى اُمَیَّةَ قاطِبَةً ؛ چرا مى‏ گوییم خدا همه ی بنى امیه را (تک تک شان را) از رحمت خود دور کند؟!

خوبان بنى امیه چه گناهى دارند که باید مورد لعن قرار بگیرند؟!

پاسخ:

1ـ لعن هیچ مؤمن و مسلمانى هرچند گناهکار باشد، جایز نیست و فقط باید کافران معاند و ستیزندگان با حق و اولیاى حق را لعن کرد. این از آموزه‏ هاى مهم قرآن و عترت است و امامان معصوم(ع) هیچ گاه جز دشمنان سرسخت حق را لعن و نفرین نکردند.


2ـ نسبت افراد از نظر قرآن به نسب ظاهرى نیست بلکه آنچه افراد را به هم منسوب مى‏ کند، ارتباط هاى ایمانى و روحى است که پایدار بوده و در دنیا و آخرت پایدار است. این مطلب در قرآن بارها مورد تأکید قرار گرفته است از جمله خداوند به حضرت نوح وعده مى‏ دهد که اهل و خانواده او را از عذاب نجات خواهد داد و وقتى عذاب فرا مى‏ رسد فرزند او غرق مى‏ گردد. حضرت نوح به خداوند عرض مى ‏کند: « إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی » فرزندم از اهل من است و خداوند فرمود: « إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ » او از اهل تو نیست (46 هود) در آیه ی دیگر از زبان حضرت ابراهیم(ع) به عنوان یک اصل کلى مى‏ فرماید: « فَمَن تَبِعَنى فَإِنَّهُ مِنى » هر کس مرا پیروى کند از من است( 36 ابراهیم) و باز به عنوان یک اصل کلى، حق تعالى مى‏ فرماید: « وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ » هر کس اهل کتاب را دوست بدارد و ولایت آنان را بپذیرد، به راستی که از آنان است (51 مائده) طبق این آیات آنچه نَسَب شخص را حقیقتاً  معلوم مى‏ کند، نَسَب ولادتى ظاهرى و جسمى نیست بلکه نَسَب ایمانى و روحى و معنوى است و بنى امیه همه ی کسانى هستند که پیرو راه معاویه و یزید هستند و بر آن راضى بوده و بر تداوم آن راه اصرار دارند و هر کس محب اهل بیت(ع) و خدا و ایمان و عمل صالح بوده از بنى امیه نیست و از بنى هاشم است هرچند فرزند بلافصل معاویه یا یزید باشد.


3ـ گاهى قومى آن چنان در دریاى کفر و شرک و ظلم غوطه‏ ور مى‏ شوند که از آن هیچ جوانه پاکى نخواهد روئید. خداوند در مورد قوم نوح به آن حضرت چنین وحى مى‏ کند: « أَنَّهُ لَن یُؤْمِنَ مِن قَوْمِکَ إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ » از قوم تو جز آنان که ایمان آورده ‏اند، کسى دیگر به ایمان نخواهد گرایید.( 36 هود) و حضرت نوح نیز این گونه قوم را نفرین مى‏ کند: « رَبِّ لاَتَذَر عَلَی الاَرضِ مِنَ الکافِرینَ دَیّاراً * اِنَّکَ اِن تَذَرهُم یُضِلُّوا عِبادَکَ وَلا یَلِدُوا اِلاّ فاجِراً کَفّاراً » خدایا احدى از کافران را بر روى زمین مگذار، زیرا اگر آنان را واگذارى بندگانت را گمراه ساخته و جز بدکار کافر نزایند. (26 ـ 27 نوح) و علم به این وضعیت را فقط خدا و بندگان خاص خدا به اذن او مى‏ دانند.

زیارت عاشورا در کتب معروف دعا ثبت شده است از جمله مصباح المتهجد شیخ طوسى، مصباح کفعمى، بحارالانوار و کتب حدیثى دیگر و بنابر نقل شیخ طوسى این دعا را خداوند به جبرئیل(ع) و او به رسول خدا(ص) و آن حضرت به امامان تعلیم داده و آنان به شیعیان خود یاد داده‏ اند و خداوند وقتى قومى را به تمامى لعن مى‏ کند، با لعن خود خبر مى‏ دهد که از این قوم مؤمنى بر نخواهد خاست. بنابراین لعن یک قوم از جانب خدا و اولیاى الهى دلالت دارد بر اینکه آن قوم همگى ـ گذشتگان و آیندگان آنان ـ گمراه و ظالم‏ اند و این لعن به همین جهت به همه ی آنان تعلق گرفته است. در عین حال اگر از آن قوم فرد مؤمنى هم برخیزد با ایمان آوردن، نسبتش با آنان قطع مى‏ شود و دیگر از آن قوم محسوب نمى‏ شود تا لعنت آن قوم بخواهد شامل او هم گردد.

جنة البقیع ...
به مناسبت بیانات مهم رهبر انقلاب درباره مسئله هسته‌ای در روز ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به یازده پرسش درباره مسئله‌ی هسته‌ای با استفاده از بیانات رهبر انقلاب در چندماه اخیر پاسخ می‌دهد؛

  پرسش‌ها
۱ چرا رهبر انقلاب با انجام «مذاکرات هسته‌ای» موافقت کرده‌اند؟
۲ رهبر انقلاب موافق «توافق هسته‌ای» هستند یا مخالف آن؟
۳ نظر رهبر انقلاب درباره تیم مذاکره کننده‌ی هسته‌ای ایران چیست؟
۴ علت نگرانی رهبر انقلاب نسبت به مذاکره با آمریکا چیست و چرا به آن خوشبین نیستند؟
۵ آیا ایران با آمریکا بر سر موضوعات غیرهسته‌ای هم مذاکره می‌کند؟
۶ سرانجام تحریم‌ها در توافق هسته‌ای چگونه باید باشد؟
۷ ضرورت حفظ و صنعتی‌کردن فناوری هسته‌ای‌چیست؟
۸ حدود و شیوه نظارتها بر فعالیتهای هسته‌ای ایران باید چگونه باشد؟
۹ موضع رهبر انقلاب درباره مذاکرات لوزان چیست؟
۱۰ آیا جزئیّات مذاکرات هسته‌ای تحت نظر رهبری است؟
۱۱ دولت با منتقدین هسته‌ای چگونه باید رفتار کند؟

۱. چرا رهبر انقلاب با انجام «مذاکرات هسته‌ای» موافقت کرده‌اند؟!
موافقت با این مذاکرات برای شکستن فضای خصمانه جبهه استکبار بر ضد ایران بود و این مذاکرات باید ادامه یابد اما همه بدانند که با وجود ادامه مذاکرات، فعالیتهای جمهوری اسلامی ایران در زمینه تحقیق و توسعه هسته ای به هیچ وجه متوقف نخواهد شد و هیچیک از دستاوردهای هسته ای نیز تعطیل بردار نیست، ضمن آنکه روابط آژانس بین المللی انرژی اتمی با ایران نیز باید روابط متعارف و غیرفوق العاده باشد...هدف آنها این است که با این بهانه، فضای بین المللی را بر ضد ایران حفظ کنند و بر همین اساس بود که با طراحی جدید دولت برای مذاکره درخصوص موضوع هسته ای موافقت شد تا این جوّ جهانی شکسته و ابتکار عمل از طرف مقابل گرفته شود و حقیقت نیز برای افکار عمومی دنیا مشخص شود. ۱۳۹۳/۰۱/۲۰
مذاکره در موضوعات خاص اشکالی ندارد؛ منتها گفتم من اعتماد ندارم، خوشبین نیستم به مذاکره، لکن میخواهند مذاکره کنند، بکنند؛ ما هم به اذن‌الله ضرری نمیکنیم. یک تجربه‌ای در اختیار ملّت ایران است که...این تجربه ظرفیّت فکری ملّت ما را بالا خواهد برد. ۱۳۹۲/۰۸/۱۲
میگویند ما تحریم کردیم، ایران مجبور شد بیاید پای میز مذاکره، نه، [این‌طور نیست]. ما قبلاً هم اعلان کردیم، قبل از این حرفها هم ما گفتیم [که] نظام جمهوری اسلامی درباره‌ی موضوعات خاصّی که مصلحت بداند، با این شیطان برای رفع شرّ او و برای حلّ مشکل، مذاکره میکند؛ معنای این آن نیست که این ملّت مستأصل شده است، ابداً. ۱۳۹۲/۱۰/۱۹

۲. رهبر انقلاب موافق «توافق هسته‌ای» هستند یا مخالف آن؟!
جنة البقیع ...

 نامت کامران بود و دانشجوی دانشکده‌ی هنر بودی. سال‌های سال زندگی‌ات شده بود زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری: «به شب‌های شعر و گالری‌های نقاشی رفته‌ام. موسیقی کلاسیک گوش داده‌ام. ساعت‌ها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره‌ی چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه‌فروشی و تظاهر به داناییِ بسیار، زیسته‌ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان تک ساحتی» هربرت مارکوزه را ـ بی‌آنکه آن زمان خوانده باشمش ـ طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: عجب فلانی چه کتاب‌هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد...»(1)

جنة البقیع ...


در محضر حضرت آیت‌الله آقامجتبی تهرانی(ره)؛

رُوِیَ عَنْ  رَسُول الله (ص) قال: الزُّهدُ فی الدُّنیا قَصرُالأَمَلِ و شُکرُ کُلِّ نِعمَةٍ و الوَرَعُ عَن کُلِّ ما حَرَّمَ اللهُ [بحارالانوار،ج74،ص163]
 ترجمه روایت: رسول اکرم (ص) فرمود: زهد در دنیا عبارت از این سه چیز است؛ یکی کوتاه کردن آرزوها؛ دیگری سپاس و شکرگزاری نسبت به هر نعمتی که خداوند عنایت کرده است؛ و پرهیز و اجتناب از هر حرامی که خداوند متعال آنها را حرام کرده است.
شرح: زهد به معنای عدم تعلّق و دلبستگی به دنیا می باشد که امری قلبی است. کوتاهی آرزو در مقابل طول امل که نکوهش شده است. کسی که آرزوی دراز دارد دل او می خواهد در دنیا زیاد بماند آن هم برای به دست آوردن دنیای بیشتر. چنین انسانی دستش به گناه آلوده می شود؛ زیرا اقتضای دنیاداری و دنیامداری اینچنین است که حالا حالاها هستم.
درمقابل، کوتاهی آرزو اثرش این است که همیشه در فکر کوچ کردن از این دنیا و رفتن به آخرت جاودانه است؛ آماده مرگ است. ممکن است مال، مقام و اموردنیایی داشته باشد ولی وابسته به آنها نیست و از آنها در راه خداوند استفاده می کند و اگر عمر طولانی بخواهد برای انجام اعمال صالح بیشتری است. هرچه را خداوند به آنها عنایت کرده نعمت می‌دانند؛ چه نعمت های متّصله (اعضا و جوارح و قوا. مثل دست، پا، گوش، زبان و...) و چه نِعَم منفصله (که نعمت های زیادی است که حتی به ذهن انسان هم نمی آید) همه آنهارا در راه رضای خدا مصرف می‌کنند و شکر قلبی و عملی و زبانی بجا می‌آورند.
اما آنهایی که طول آرزو دارند از مرگ می‌ترسند و ممکن است برای همین امور مادی طلب مرگ کنند که چرا کمتر به دست آورده‌اند، ولی آماده مرگ نیستند و زاد و توشه­‌ای تهیه نکرده‌اند. تقوای الهی ترک حرام است ولی ورع  بالاتر از تقوا می باشد. هم ترک حرام و هم ترک شبهات است یعنی آن چیزهایی که حرام بودن آنها برما معلوم نیست. زهد عدم دلبستگی است. یعنی پرهیز از هرچه خداوند نهی کرده و محرماتی که دل می خواهد یا نه؛ اگر دلبسته و خواهان بود، کنارش هم معصیت و گناه می آید و...

* زهد آن نیست که تو صاحب چیزی نشوی ـ زهد آن است که چیزی نشود صاحب تو *
جنة البقیع ...
یکی از پرسش‌هایی که گاه مطرح می‌شود، مقدار زمانی است که قیامت به درازا می‌کشد؟ در پاسخ باید گفت همان طوری که انسان‌ها در زندگی دنیا از نظر زمانی عمری از چند دقیقه تا هزار سال دارند، یعنی کودکی در همان دم به دنیا آمدن می‌میرد یا شخصی چون حضرت نوح (ع) هزار سال عمر می‌کند(عنکبوت، آیه 14)، همچنین عمر انسان در عالم برزخ و نیز عالم قیامت متفاوت خواهد بود.
بر اساس آیات و روایات برخی‌ها عالم برزخ را به سرعت می‌پیمایند و انسان‌های دیگر در آن می‌مانند. اینان نیز سه گروهند:1- برخی در خواب می‌روند که متوسطین از مردمان هستند؛ 2- گروهی در بهشت برزخی متنعم هستند؛ 3- گروهی در دوزخ برزخی معذب هستند. (غافر، آیه46)
مقدار زمانی اهل قیامت نیز متفاوت خواهدبود. به این معنا که پس از جمع شدن عالم و پیچیدن آن چون سجل و طومار (کطی السجل للکتب؛ انبیاء، آیه34) و تبدیل زمین و آسمان به زمین اشراقی اخروی (ابراهیم، آیه48) وقتی نفخ اول در صور دمیده می‌شود، همه انسان‌ها جز اندکی؛ گرفتار وحشت (فزع) و مدهوشی (صعق)می‌شوند (نمل، آیه86؛ زمر، آیه68) سپس دوباره نفخ دوم صور دمیده خواهد شد و همه برخواهند خاست و می‌نگرند (همان) در آن زمان قیامت آغاز می‌شود.
بر اساس آیه4 سوره معارج که خداوند می‌فرماید: فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ؛ محاسبه و محاکمه در روزی که مقدار آن پنجاه هزار سال است، انجام می‌پذیرد.
البته این روز قیامتی براساس زمان قیامتی خواهد بود که بس طولانی است و همان طوری که عمر انسان‌ها در دنیا و برزخ با هم فرق می‌کند، عمر آنها در قیامت نیز متفاوت خواهد بود؛ به این معنا که برخی‌ها از صحنه قیامت تا تعیین وضعیت بهشت و دوزخی خود، زمان اندکی معطل می‌شوند ولی برخی دیگر مدت زیادی خواهند ماند.
به عبارت دیگر اگر کل قیامت پنجاه هزار سال طول بکشد، افراد از نظر باقی ماندن در صحنه محشر و قیامت متفاوت خواهند بود. از پیامبر اکرم(ص) سوال شد که حسابرسی در قیامت چقدر طولانی و سخت است؟ فرمودند: وَ الّذی نَفسِ مُحمَّد بِیَده إنَّه لَیَخِّفُ علَى المُؤمِن حتّى یَکون أخفّ عَلیه مِن صَلاة مَکتوبَة یُصلیها فی الدُّنیا؛ برای مؤمن یک لحظه است و کمتر از خواندن یک نماز در دنیا طول می‌کشد. (مجمع البیان، ج 10، ص 531)
پس کوتاهی و بلندی ماندن در صحنه محشر و قیامت و پاسخگویی و حسابرسی با توجه به شرایط واعمال افراد فرق خواهد کرد. برخی سریع از آن مکان عبور خواهند کرد و برخی دیگر باید در پنجاه موقف آن که هر کدام هزار سال به درازا می‌کشد بمانند و انتظار بکشند. (أمالی‌للمفید، صص 275-274)
جنة البقیع ...

مراسم ویژه سوگواری و عزاداری

شهادت صدیقه کبری حضرت فاطمه زهرا(س) [فاطمیه دوم]


سخنران: حجت الاسلام والمسلمین استاد فکری ( از حوزه علمیه قم )

مداحان: کربلایی حسن نجف زاده ، کربلایی سعید حمیدیان فر، کربلایی مجتبی ابراهیم زاده


از شب دوشنبه 3 فروردین 94 به مدت 5 شب، از ساعت 8:30

هیئت جنةالبقیع شهرستان سرایان (جان نثاران حسینی)

جنة البقیع ...

پیراهن بوی غصه گرفته است؛ بوی رفتن می‏دهد، بوی تنها ماندن؛ رفتن پدر و تنها ماندن دختر با هجوم هزارها سایه و ستم. غریبانه‏ هاست که ساعت‏ها باران را در خلوت پدر و دختر میهمان کرده است.
حالا به یاد تبسمی افتاده‏ ام که بعد از گریه، به سراغ مادرم آمده.
حتماً پیام روشنی بوده که این‏چنین پرنور و سرور شده. آخر چند وقتی می‏شود که با لبخند، احساس غریبی می‏کند. باز همان هوای شرجی و لهجه بارانی، سراغم را می‏گیرد و من سراغ مادرم را.
خورشید را چه زود فراموش کرده‏ اند!
پیراهنم بوی غصه گرفته است؛ بوی گفتن و شنیدن‏ ها، بوی بهتان و افترا می‏آید. خانه‏ های مدینه، ملولِ هوای مسمومِ دسیسه شده‏اند. انگار همه فراموشی گرفته‏اند. هنوز لحظه‏ ای از غروب نگذشته، خورشید فراموش شده است. از مادرم، شاهد می‏خواهند؛ از بانوی خلوتِ کبریا، از کلمه پاک خدا شاهد می‏خواهند! انگار از دست کسی کاری برنمی‏آید... من هم می‏روم، فانوس دلم را با یاد مادرم روشن کنم.
پیراهنم بوی غصه گرفته است؛ بوی دود، بوی زخم. صدای ناله می‏شنوم، اما ناله نمی‏کنم دیگر. کسی پدرش را صدا می‏زند، کسی از کنیزش می‏خواهد که کمکش کند، کسی... فریاد می‏زنم، همه حقیقت دلم را فریاد می‏زنم. اشک می‏شوم، گریه می‏کنم؛ بلند بلند، بدون گرفتن آستین در دهان، بدون تاریکی شب، بدون تکیه سر بر دیوار. می‏خواهم ساکن خاطره غم‏های مادرم باشم. برای همین، پیراهنم بوی غصه گرفته است.
گریه فاطمه علیهاالسلام ، ذوالفقار است...

جنة البقیع ...
فاطمه سلام‌الله‌علیها از جهاتی به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم شباهت دارد. یکی از این شباهت‌ها در حجت بودن است. بر اساس آیه «کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً» (بقرة: 143) و روایات ذیل آن، ائمه علیهم‌السلام‌ حجت خدا بر مردم هستند و رسول خدا حجت بر امامان. همچنین فاطمه (س)حجت خدا بر ائمه است. چنانچه در تفسیر اطیب البیان از امام عسکری (ع) نقل شده است: «نحن حجج اللّه على خلقه، و جدّتنا فاطمة حجة اللّه علینا» (ج 13 ، ص 235). ما حجت‌های خدا بر خلقیم و جده ما فاطمة حجت خدا بر ما است.
یکی از وجوه حجیت دختر پیامبر(ص)در این است که این بانو، تا ابد نشانه و پرچم راه حق و مذهب صحیح است. از مرحوم علامه امینی نقل شده است که در یکی از گفتگوهایش با یکی از علمای جهان اسلام از او پرسید وقتی دختر رسول خدا از دنیا رفت بیعت کدام امام را بر گردن داشت؟ آن عالم از پاسخ در ماند. زیرا بنا به روایات متواتر و مستفیض از شیعه و سنی اگر کسی از دنیا برود بی آنکه بیعت امام زمانش بر گردنش باشد، کافر و بی ایمان از دنیا رفته(1)و در نتیجه در بهشت جایی نخواهد داشت. از سویی باز بر مبنای روایات متواتر، رسول خدا فرموده است که فاطمه سرور زنان اهل بهشت است.(2) پس در اینکه آن حضرت بهشتی است تردیدی نیست. در نتیجه قطعا بیعت امام زمانش را بر گردن داشته. اما روشن است که این امام، امامی نبود که آن روز ظاهرا امامت امت را بر عهده داشت و بی‌شک امامی که فاطمه در بیعت او بود امام حق و حجت خدا بوده است و این امام کسی نبود جز مولای متقیان امیر مومنان علی (ع).


فاطمه(س) الگوی حضرت ولی عصر(عج)

 از دیگر نکاتی که در وجود این بانوی بزرگوار بسیار قابل تامل است آنکه حضرت ولی عصر(ع)که خود حجت و الگوی مومنان است، دختر رسول الله (ص)را اسوه خود دانسته و فرموده است : وَ فِی‏ ابْنَةِ رَسُولِ‏ اللَّهِ‏ لِی أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ. (الغیبة ، طوسی/ کتاب الغیبة للحجة، النص، ص: 286) یکی از تجلیات این الگو بودن در حوادث بعد از رحلت رسول خدا(ص) نمایان شد. در فضای سنگینی که بزرگان و نخبگانی که در میدان‌های جنگ، شجاعت و از خودگذشتگی خود را به اثبات رسانده بودند، در ماندند و از بیان حق ناتوان شدند و مصداق این آیه شدند که :«إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَىٰ مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَٰئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ(بقره۹۵۱)» (کسانى که دلایل روشن و هدایتى را که نازل کرده ایم، پس از آنکه آن را در کتاب براى مردم بیان نمودیم، کتمان می‌کنند، خدا آنها را لعنت مى‌کند و همه لعن کنندگان نیز، آنها را لعن مى‌کنند.)  و نیز این آیه : وَ ما مُحَمَّدٌ إِلّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللهُ الشّاکِرینَ (آل عمران - 144) ؛ (محمّد فقط فرستاده خداست و پیش از او، فرستادگان دیگرى نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما به گذشته (و دوران جاهلیت) بر مى‌گردید؟! و هر کس به گذشته بازگردد، هرگز به خدا ضررى نمى‌رساند و خداوند بزودى شاکران (و ثابت قدمان) را پاداش خواهد داد.)
ضرورت تجلیل از حجت مسلمانی مومنان
 در فضایی که معرکه‌داران و معرکه‌گیران به بهانه حفظ نهضت اسلام و راه رسول خدا، دایه‌های دلسوزتر از مادر شده بودند و با ریاکاری از جهالت و غفلت مردم بهره می‌بردند و جرات مردان و زهره شیران را دریده و به باد داده بودند، تنها دختر رسول خدا بود که مردانه در این میدان گام نهاد و علم دفاع از حقیقت را برای آیندگان برافراشت که در آن زمان غیرتی برای حمایت از دختر رسول خدا پیدا نمی‌شد.
از این رو این سند حقانیت و حجت مسلمانی مومنان باید به همه مسلمانان و بلکه به همه جهانیان معرفی شده و در ایام شهادت مظلومانه‌اش به باشکوه‌ترین شکلی از او تجلیل شود که این تجلیل نه تنها سپاس از جانفشانی او است که نشانه زنده بودن غیرت و بصیرت هر انسان آزاده‌ای و بلکه خود احیاگر حقیقت بلند ولایت و توجه دادن به پرچم شرافت و انسانیت است و هرچه در این راه تلاش شود کم است.
اما آنچه امروز در فریاد رسای اسوه امام عصر و حجت حجت‌ها ؛ فاطمه زهرا(س)،باید شنیده شود، هشدار نیفتادن در دام شیطان و راه مفسدان است. چه بسا همین مودت و اظهار محبت به ساحت این بانوی بزرگ، با بی‌درایتی، موجب غلطیدن در دام سامری گردد.
 هنگامی که موسای کلیم برادرش هارون نبی را به جانشینی خود می‌گماشت به او گفت: «‌ وَ قالَ مُوسى لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَأَصْلِحْ وَ لاتَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ (اعراف - 142) «در میان قومم جانشین من باش و (امور آنها را) اصلاح کن و از روش مفسدان، پیروى منما.». این سفارش به عدم پیروی از راه مفسدان به هیچ وجه در خور پیامبری چون هارون نبود. اما مراد موسی هم این نبود که ممکن است برادرش فریب سامری را خورده و به گوساله پرستی روی آرد! بلکه توجه به این نکته باریک بود که ممکن است سامری با اقدامات خود تو را به راهی بکشاند که ظاهرش مبارزه با شرک باشد، اما در باطن به ایجاد تفرقه در امت منتهی شود و باید از این دام نامرئی برحذر بود. از این رو وقتی از «طور» بازگشت و فتنه سامری را عیان دید از برادر بازخواست کرد که آیا به توصیه‌ام توجه نکردی و دام شیطان را ندیدی؟ و برادر در پاسخ گفت : «قالَ یَا بْنَ أُمَّ لاتَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لابِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی (طه - 94) «اى فرزند مادرم! (اى برادر!) ریش و سر مرا مگیر! زیرا من ترسیدم بگویى تو میان بنى اسرائیل تفرقه انداختى و سفارش مرا مراعات نکردى.».
  آری اگر هارون بدون درایت در مبارزه با مکر سامری گام برمی‌داشت، قطعا در دام او گرفتار می‌آمد. و اینک این هارون زمان است که این کید را دریافته و اهل ایمان و بویژه هیئتی‌ها و متدینین غیور را از افتادن در این دام هشدار می‌دهد. بگذار تا اهل بصیرت به نکته این هشدار پی برند....

پانوشت ها:
(۱) - صحیح مسلم ، دار الفکر - بیروت – لبنان ، ج 6 ص 22 : من مات و لیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة ؛ مسند احمد حنبل ، ج3 ص 446 ، و ج 4 ص 96 : من مات بغیر امام مات میتة جاهلیة ؛
(۲)- صحیح بخاری ،  1401 هـ ق - 1981 م ، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع ، ج 4 ص 209 و ص 219: فاطمة سیدة نساء اهل الجنة ؛ مسند احمد حنبل ، ج3 ص 80 ، و ج 5 ص 391 ؛
جنة البقیع ...

ای آنکه خدای تو را آزمود;

شکیبا یافت;

و آنگاه آفرید.

عاشقان «اهل بیت آفتاب »یم حقیقت و راست باور داریم.

هر چه را که به دست پیامبر الهی - که درود خدا بر او خاندانش باد - بر ما فرو فرستادو شکیباییم در راه پر گزند.

از تو می خواهیم اگر با شما خاندان نور صادقیم ما را به لقای خویش مژده دهیدو با جرعه نوشی از میخانه ولایتتان پاک سازید.

سلام بر تو ای دختر رسول، نبی، محبوب، خلیل، صفی و امین خداسلام بر تو ای دختر بهترین مردم، بالاترین رسولان و فرشتگان سلام بر تو ای سبزترین بانوی برتر تاریخ سلام بر تو ای همسر علی(ع)سلام بر تو ای مادر بهشتیان سلام بر تو یا ام الحسن و الحسین.

سلام بر صدیقه شهیده سلام بر خشنود پسندیده سلام بر فضیلت مدار پاکیزه سلام بر انسیه حوراسلام بر پاک گوهر پارساسلام بر دانای دانش هاسلام بر مظلومه ای که به حقش چنگ اندازی کردندسلام بر ستم کشیده دشمنان و سلام بر تو ای فاطمه(ع)رحمت و برکت حق بر تو باددرود خدا بر توو بر جسم و جان تومن گواهم که تو،با قلبی آکنده از ایمان و یقین راه را به پایان بردی و شاهدم;

هر کس تو را خشنود کرد رسول را شادی بخشیدهر کس در حق تو ظلمی روا می داشت بر رسول جفا کرده بودهر کس تو را آزرده می کرد پیامبر را آزرده خاطر کرده بودهر کس به تو پیوست با رسول خدا همراه شدو هر کس دل از مهر تو برید از دایره رحمت نبی بیرون رفت.

زیرا تو

پاره تن رسول و انعکاس نور ازلی پیامبر خوبیها هستی.

خدا را

پیامبر را

و ملائک راشاهد می گیرم

که از آنکس راضی ام که تو از او رضایت داشته باشی و خشمگینم از هر کس که تو ناخشنود باشی.

بیزارم از آنکه از او بیزاری و همراهم با آنکه تو با او همراهی.

جنة البقیع ...
ما عاشق پیامبر اسلامیم و جانمان را به پیشگاه آسمانی او تقدیم می‌کنیم. ما شارلی نیستیم و از شارلی و حامیانش متنفریم. از همه کسانی که به مقدسات میلیاردها مسلمان توهین می‌کنند بیزاریم. از کسانی که کوردلانه چشم‌شان را بر روی هزاران هزار کشته توطئه‌های شوم غرب می‌بندند و بر روی خون آنها رقص مستی می‌کنند متنفریم. چگونه می‌توان مسلمان بود و از کنار توهین به ساحت مقدس «رحمت للعالمین» گذشت!؟ اصلا چگونه می‌توان انسان بود و به خود اجازه داد قلوب و احساسات دیگران را با توهین به مقدسات آنها جریحه‌دار کرد؟
این روزها که غرب در سودای به راه انداختن «جنگ‌های صلیبی جدید» با نمایش ترور و گروگانگیری راه را برای تروریست‌های رسانه‌ای و اجاره‌ای‌اش باز می‌کند، میلیون‌ها مسلمان از ملیت‌ها، نژادها و مذاهب مختلف با ابراز خشم و انزجار نسبت به این اقدامات موهن، عشق خود را به پیامبر نور و رحمت ابراز می‌دارند و جانشان را به پیشگاه او تقدیم می‌کنند. آنها باور دارند، آمریکا، که پدرخوانده داعش و القاعده و طالبان و دیگر گروه‌های وحشی تکفیری است، می‌کوشد با تسلیح و تجهیز آنها و با اجرای سناریوهای گوناگون، چهره نورانی اسلام را در برابر چشمان مشتاق حقیقت در جهان مخدوش کند. حتی اگر در این راه چند نوکر خود را قربانی کند.
درباره دور جدید «اسلام‌ستیزی» آشکار غرب، چند نکته را می‌توان یادآور شد:

1- پس از حوادث ساختگی یازده سپتامبر، جورج بوش رئیس‌جمهور وقت آمریکا در یک سخنرانی رسمی، صراحتا از شروع دور جدید جنگ‌های صلیبی سخن گفت و به تهدید کشورهای اسلامی پرداخت! متعاقب این سخنان و با بزرگ‌نمایی دروغین نقش مسلمانان در آن حوادث، ائتلافی از ریزه‌خواران و نوکران آمریکا ساخته شد و عراق و افغانستان زیر چکمه‌های منادیان صلح! به خاک و خون کشیده شدند. آنها از آن نمایش تروریستی و از نفرت‌پراکنی علیه اسلام عزیز نهایت کینه‌توزی و جنایت را به صحنه آوردند و مسلمانان بی‌شماری را در سراسر جهان به قتل رساندند. ولی این همه هدف آنها نبود...

2- راستی  چرا غرب و به ویژه صهیونیست جهانی تا این حد به سناریو‌سازی و مبارزه با اسلام نیاز دارد!؟چرا باید گاه و بی‌گاه شاهد یک عملیات نمایشی با نام و نشان مسلمین باشیم؟ غرب از هزینه‌هایی که در این راه می‌کند، چه فایده‌ای می‌برد؟ آنها با این کار می‌کوشند از بروز چه رخدادی جلوگیری کنند؟ چرا در حالیکه می‌دانند توهین به پیامبر بزرگ اسلام، احساسات و عواطف آنها را جریحه‌دار کرده و احتمال بارش خشم مسلمانان را در پی دارد‌، باز هم به این عمل کثیف دامن می‌زنند و هر از چندی نوکری از نوکرانشان را به آن وا می‌دارند؟ پاسخ این سؤالات  را باید در هراس غرب از‌«عالم‌گیر شدن اسلام» جستجو کرد. براساس آمار رسمی و علی‌رغم همه نفرت‌پراکنی‌های رسانه‌ای غرب، نام زیبای پیامبر ما  یعنی «محمد» پرطرفدار‌ترین و پرتکرار‌ترین نام در همه جهان است. اروپا به سرعت در حال گرایش بیش از پیش به اسلام است و پیش‌بینی‌های متعدد حکایت از آن دارد که تا یک دهه آینده، ترکیب جمعیتی این قاره به نفع مسلمین تغییر می‌کند. این شواهد و ده‌ها سند و مدرک دیگر حاکی از آن‌ است که اسلام جای خود را در دل مردم باز کرده و هیچ‌چیز مانع پیوند دل‌های آگاه با این آیین آسمانی نیست و به قول حضرت امام(ره) «دنیا تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدی(ص) است» این نفوذ و این گرایش به طور طبیعی با امپراطوری غرب ناسازگار است و طبیعی است که آنها نیز همچون فرعون که در هراس از تولد «موسی» به کودک‌کشی روی آورده بود، به اسلام‌ستیزی و اسلام‌هراسی روی بیاورند.

3- برای رسیدن به این هدف شوم و ایجاد رعب در دل مردم، باید همچون روزگار جاهلیت و همچون ابوجهل و ابوسفیان رفتار کنند. آن روزها کافی بود تا صدای آسمانی پیامبر به گوش مردم گم کرده راه برسد تا طریق هدایت بیابند. بت‌پرستان برای جلوگیری از این کار به آنها توصیه می‌کردند که پنبه در گوش‌هایشان بفشارند! امروز نیز چنین است. غرب می‌داند که ابلاغ سخنان پیامبر نور و رحمت‌، کار خود را می‌کند و مردم را به آیین اسلام متمایل می‌سازد. پس می‌کوشند چهره نورانی او را مخدوش کنند. آنها می‌کوشند مردم خبر‌دار نشوند که او همان کسی است که حقوق زنان و دختران را به رسمیت شناخت و آنها را از زنده به گور شدن به کمال انسانی و الهی رساند، خبر‌دار نشوند که او همان کسی است که با کارگران و فرودستان همنشین بود و زندگی‌اش را با فقیرترین مردم هم‌سطح می‌کرد، خبر‌دار نشوند که او همان کسی بود که فرمان می‌داد اسیران را نکشید، او همان کسی بود که علم‌آموزی را عبادت می‌دانست و با جهل و خرافه مبارزه می‌کرد و... بدیهی است همین که مردمان غرب در عصر استیلای رسانه‌های صهیونیستی از وجود چنین موجود نازنینی با خبر شوند، فوج فوج به اسلام می‌گروند و وعده الهی محقق می‌شود که «یدخلون فی دین‌الله افواجا» و این یعنی شکست تمام ایسم‌ها و ایدئولوژی‌های دروغینی که باعث  تسلط اقلیت ظالم و اشرافی بر اکثریت محروم و پا برهنه جهان است.

4- برای اینکه به خیال‌ خام خودشان به این هدف شوم برسند و مردم از او نشانی نیابند و برای اینکه به آنها بگویند اسلام آئینی نیست که به فلاح و رستگاری منجر می‌شود، سناریو‌سازی می‌کنند، مانند یازده سپتامبر و مانند شارلی ابدو. آنها به دروغ خود را آزادی‌خواه و حامی آزادی ‌بیان و عقیده می‌دانند و در مقابل ما را مخالف آزادی بیان و عقیده!. برای اثبات آزادی‌خواهی‌شان، در توهین به مقدسات اسلامی هیچ مرزی نمی‌گذارند و قائل به آزادی مطلق هستند! اما توجه ندارند که تناقض رفتارشان، خیلی زود آنها را رسوا می‌کند. به عنوان نمونه‌ای ساده از این تناقضات، در سال 2009 میلادی، یکی از کاریکاتوریست‌های شارلی ابدو بدلیل توهین به «عواطف و مقدسات» اخراج می‌شود. فکر می‌کنید او چرا و به چه جرمی اخراج شد؟ او فقط یک لطیفه درباره پسر سارکوزی نخست‌وزیر فرانسه نوشته بود. وقتی پسر سارکوزی با یک دختر ثروتمند یهودی ازدواج کرد، او نوشت:«این پسر به زودی مدارج ترقی را طی خواهد کرد» همین جمله کافی بود تا وی به جرم توهین اخراج شود! این است معنی آزادی بیان فرانسوی! آزادی بیان فرانسوی یعنی می‌شود به مقدس‌ترین گوهر ارزشمند برای مسلمانان جهان توهین کرد اما اگر پروفسور روبرت فوریسون، دانشمند هشتاد و چند ساله‌ای که محققی مشهور و شناخته شده است، کتابی علمی و تاریخی در موضوع هولوکاست نوشت باید او را زندانی کرد و حتی در روز روشن در خیابان کتک زد تا دیگر کسی به هولوکاست مقدس بی‌احترامی نکند!

5- این آزادی بیان دروغین آن قدر مهوع و غیرقابل باور است که هیچکس،حتی خود غربی‌ها هم باور نمی‌کنند! از یک سو ژست مبارزه برای آزادی آنها مسخره و خنده‌دار است و از دیگر سو اعتقاد و دم‌ زدن دروغینشان از این آزادی. وقتی نتانیاهو، اولاند، مرکل، براون و... به عنوان  نمایندگان باغ وحش غرب و حامیان اصلی تروریست سازمان یافته در جهان، در صف اول راهپیمایی آزادی یا همان سیرک بزرگ پاریس  حضور می یابند، جای هیچ تردیدی باقی نمی‌ماند که همه حرف‌های آنها در حمایت از آزادی دروغ است. آنها سال‌هاست با حمایت از گروه‌های تکفیری و تروریستی، پاسخ مردم بی‌گناه مسلمان در آسیا و آفریقا را با گلوله‌های آتشین می‌دهند، پس چگونه یک شبه حامی آزادی بیان شده‌اند!؟ این لطیفه آن‌قدر نچسب و غیر حقیقی است که صدای «پاپ» را هم درمی‌آورد. پاپ دو روز پیش گفته بود: «آزادی بیان حدودی دارد. نمی‌توان به اعتقادات دیگران بی‌احترامی کرد و آن را به مسخره گرفت». پاپ همان روز با اشاره به یکی از دستیارانش که کنارش ایستاده بود، گفته بود: «اگر دکتر گاسپارو کلمه زشتی در مورد مادر من به کار ببرد، می‌تواند انتظار داشته باشد که مشتی حواله او خواهد شد. این طبیعی است کاملا طبیعی» این سخنان پاپ نشان می‌دهد که حتی در آیین مسیحیت نیز آزادی بیان دارای حد و مرز است.

6- اما با این مدعیان دروغین آزادی چه باید کرد؟ در هنگامه‌ای که غرب با توهین به پیامبر اسلام درپی به راه انداختن جنگ اعتقادی و نمایش چهره خشن از اسلام است چه باید بکنیم؟ آنها با امپراطوری رسانه‌ای خود سالهاست مفهوم تروریست را همچون بسیاری از مفاهیم دیگر از جایگاه حقیقی خود خارج کرده‌اند و سپس با استخدام «تروریست‌های فرهنگی»، با ظاهری شیک و آکادمیک، به جای گلوله، نفرت و کینه شلیک می‌کنند. سال‌هاست می‌کوشند مسلمان را مساوی تروریست معرفی کنند. چرا!؟ تا در چنین روزی هیچ مسلمانی از ترس اینکه تروریست نامیده شود، جرات واکنش نداشته باشد. اما، این روزها و مخصوصا پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از بادی که کاشته بودند طوفان درو کرده‌اند. مسلمانان به پیروی از پیامبرشان، مظهر رحمت و عاطفه و مهربانی‌اند. همچون او، با پیروان دیگر ادیان، با آنها که عقیده‌اشان را محترم می‌شمارند و به مقدساتشان توهین نمی‌کنند، به صلح و صفا زندگی می‌کنند،حقوقشان را محترم می‌دانند و جان و مالشان را محفوظ می‌شمارند. هر روز و هر ساعت آیین آسمانی او را با همه زیبایی‌ها و شیرینی‌هایش بیشتر و بهتر معرفی می‌کنند تا به کوری چشم خفاشان شب‌پرست، نور او روز به روز بیشتر در عالم منتشر شود و جهان را روشن کند. اما حساب ابوجهل‌ها و ابولهب‌ها جداست! حساب آنها که مقدساتمان را هدف نفرت‌پراکنی مسموم خود قرار می‌دهند جداست. به یقین هر مسلمان آزاده‌ای و هر مومن معتقد به پیامبر(ص)، آرزومند هلاکت سلمان رشدی خبیث و دیگر کسانی است که راه او را می‌روند. اجرای حکم الهی و انسانی امام راحل(ره) در باره او و درباره دیگرانی که پا در راه او گذاشته‌اند، آرزویی‌ است که در دل‌ها زنده است و اگر چند صباحی به تأخیر افتاده، چیزی عوض نمی‌شود و به یقین صاعقه مرگ بر سرآنها باریدن خواهد گرفت. پس با افتخار می‌گوئیم که ما فداییان پیامبریم، با روح‌مان، با جانمان، با همه هستی و آبرویمان. هم در ترویج آیین‌اش می‌کوشیم و هم پاسخ یاوه‌گویان خبیث را می‌دهیم.
جنة البقیع ...

انسان وقتی با زیبایی‌های طبیعی چون سبزه و آب مواجه می‌شود بی‌اختیار می‌شود و نشاط و سرزندگی، همه وجودش را در برمی‌‌گیرد. از همین رو بهار برای آدمی فصل نوشکفتن و نو شدن و نشاط و شادی است. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آیات و روایات مربوط به طبیعت، به بررسی نقش سبزه و درخت و روئیدنیها در نشاط و سرور آدمی و تاثیر مثبت طبیعت‌گردی و بوستان‌سازی پرداخته است.
ارزش طبیعت در آیات و روایات
خداوند در آیات بسیاری به طبیعت پرداخته و انسان را به تفکر و تدبر در این آیات بزرگ الهی ترغیب کرده است. (نحل، آیات ۱۰ و ۱۱؛ سجده، آیه ۲۷؛ فرقان، آیات ۴۵ تا ۵۰؛ انعام،  آیه۹۹) در این آیات به ابعاد مختلف طبیعت و تاثیر آن در زندگی بشر توجه داده شده است. همچنین در این آیات به این نکته اشاره شده که طبیعت با تنوع رنگ‌ها و میوه‌ها و درختان وگیاهان، چنان نقش ویژه‌ای در زندگی بشر داردکه هرگز نمی‌تواند دمی از آن جدا شود؛ چرا که تغذیه و بقای انسان به طبیعت و گیاهان است؛ زیرا اگر طبیعت گیاهی نباشد، انسان فاقد هرگونه تغذیه‌ای خواهد بود؛ چون گیاهان در اشکال گوناگون چون سبزیجات، حبوبات و میوه‌ها، مواد غذایی انسان را تامین می‌کنند و حتی گوشتی که انسان از جانوران برای تغذیه استفاده می‌کند، با تغذیه جانوران از گیاهان و حبوبات و میوه‌ها تامین می‌شود. بنابراین، حیات بشر به گیاه وابسته است و نیستی گیاه به معنای نیستی جانوران و انسان خواهد بود. (ابراهیم، آیه ۳۲؛ عبس، آیات ۳۲ تا ۳۴)
خداوند از انسان‌ها می‌خواهد تا برای حفظ سلامت جسمی و روحی و روانی خویش، سلامت طبیعت را حفظ کنند و جلوی فساد و تباهی در طبیعت را بگیرند؛ چرا که بسیاری از مشکلاتی که انسان در ابعاد گوناگون با آن مواجه است، به سبب تباهکاری و دستکاری او در طبیعت آبی و خشکی است. (روم، آیه ۴۱)
در آیات قرآن از میوه‌ها به‌عنوان فاکهه یاد شده است. ریشه واژه فاکهه همان فکه است. در زبان عربی و کاربرهای قرآنی «فکه» هم به معنای میوه (طور، آیه ۲۲؛ یس، آیه ۵۷؛ ص، آیه ۵۱؛ زخرف، آیه ۷۳) و هم به معنای سرور و شادی (طور، آیه ۱۸؛ یس، آیه ۵۵؛ دخان، آیه ۲۷) آمده است؛ زیرا یکی از مهم‌ترین عوامل نشاط و سرور و بشاشت جسم و جان انسان همین میوه‌هاست. ارتباط تنگاتنگی که میان میوه ونشاط جسم وجان است، موجب شده تا واژه فکه، در هر دو معنا در زبان عربی به کار رود.
رستاخیز انسان و گیاه
در قرآن ارتباط تنگاتنگی میان انسان و گیاه برقرار شده و خداوند در آیاتی این ارتباط را بسیار برجسته و آشکار می‌سازد. مثلا درباره آفرینش انسان از واژه انبات استفاده می‌کند که به معنای رویش گیاه است؛ زیرا «نبت» به معنای گیاه و انبات به  معنای رویش گیاه است. خداوند در آیه ۱۷ سوره نوح می‌فرماید: والله أنبتکم من الأرض نباتا؛ و خداست که شما را از زمین رویانید چه روییدنی.
پس همان‌طوری که خداوند گیاه را از زمین رویانید (نباء، آیه ۱۵)، انسان را به شکلی شگفت‌انگیز از زمین رویانید. رویش انسان چون گیاه از زمین فقط در آغاز شکل‌گیری انسان نیست تا گفته شود که انسان تنها در آغاز، شباهت به گیاه دارد، بلکه در ادامه رشد و بالندگی او نیز این شباهت پایدار و برقرار است. از همین رو خداوند در آیه ۳۷ سوره آل‌عمران با اشاره به پرورش حضرت مریم(س) می‌فرماید: فتقبلها ربها بقبول حسن و أنبتها نباتا حسنا؛ پس پروردگارش وی [مریم] را با  حسن قبول پذیرا شد و او را نیکو گیاهی پرورش داده و بار آورد.
این شباهت، در آیات دیگر نسبت به آخرت گوشزد می شود. براساس آموزه‌های قرآنی مرگ، پایان راه آدمی نیست، بلکه تنها ابزار انتقال نشئه از نشئه طبیعت دنیا به آخرت است. پس هنگام مرگ، آدمی مرگ رامی‌چشد تا او را به جهانی دیگر منتقل کند. (انبیاء، آیه ۳۵؛ عنکبوت، آیه ۵۷) در هنگام مرگ آن اصل و حقیقت انسانی یعنی نفس و روح به طور کامل به دست خداوند توفی  (گرفته) شده و به عالم دیگر انتقال داده می‌شود. (زمر، آیه ۴۳؛ نحل، آیه ۷۰) سپس انسان در آخرت دوباره همچون گیاه روئیده می‌شود؛ چنانکه در همین طبیعت دنیا گیاه پس از مرگ دوباره روئیده می‌شود. از همین رو خداوند در آیات بسیاری برای تقریب حقیقت مرگ و رستاخیز در ذهن آدمی به شباهت انسان و گیاه توجه می دهد و می‌فرماید که همان طوری که گیاه، باران جان تازه می‌گیر و می روید و از خاک برمی‌آید، انسان نیز این‌گونه از خاک برخواهد خاست: ونزلنا من السماء ماء مبارکا فأنبتنا به جنات وحب الحصید.... رزقا للعباد و أحیینا به بلده میتا کذلک  الخروج؛ و از آسمان، آبی پر برکت فرود آوردیم، پس بدان وسیله بوستان‌ها و دانه‌های درو کردنی رویانیدیم... اینها همه برای روزی بندگان من است، و‌ با آن آب، سرزمین مرده‌ای را زنده گردانیدیم، رستاخیز نیز چنین است. (ق، آیات ۹ تا ۱۱)
در آیه ۵۲ سوره روم نیز می‌فرماید: و من آیاته ان تقوم السماء و الأرض بأمره ثم اذا دعاکم دعوه من الأرض اذا أنتم تخرجون؛ و از نشانه‌های او این است که آسمان و زمین به فرمانش برپایند پس چون شما را با یک بار خواندن از زمین فراخواند، بناگاه از گورها خارج می‌شوید.
همین مطلب در آیه ۱۹ همین سوره روم نیز بیان می‌شود تا معلوم گردد که ارتباط تنگاتنگی میان انسان و گیاه در دنیا و  آخرت و نیز مرگ و رستاخیزشان وجود دارد. پس باید گفت که انسان با طبیعت به ویژه با آب و گیاه ارتباط تنگاتنگی دارد که تفکر و تدبر در آن، او را به حقایق رهنمون می‌سازد که شاید از آیات دیگر الهی نتوان به آن حقایق دست یافت.
تاثیر فضای سبز و مراتع در بهداشت روحی و روانی انسان
از آیات و روایات بسیاری این معنا استفاده می‌شود که گیاه از جمله فضای سبز و مراتع و بوستان‌ها و گلستان‌ها در بهداشت جسم و روح و روان آدمی نقش اساسی دارد؛ چنانکه همین گیاهان نقش بسیار مهمی در سلامت محیط زیست ایفا می‌کنند که نمی‌بایست آن را نادیده گرفت.
انسان همان‌طوری که باید طبیعت خداداد الهی را حفظ کند، بلکه با تلاش و کوشش خود به عنوان خلفه الهی می‌بایست در آبادانی آن نیز بکوشد. (هود، آیه ۶۱)
بر همین اساس در آیات و روایات بر احداث بوستان و گلستان،  کاشتن درخت و زراعت و مانند آن تاکید بسیار شده است. کشت و داشت گیاهان از چمن تا درخت، وظیفه و مسئولیتی است که انسان به حکم خلافت الهی باید انجام دهد و اجازه ندهد کسی کشتزارها را نابود و تخریب کند. (بقره، آیه ۲۰۵)
در روایات اسلامی کاشت گیاه و درخت به عنوان یک عمل مفید برای زندگی انسان چه از نظر تغذیه و بهداشت روح و روان و چه برای بهره‌برداری حیوانات و پرندگان معرفی شده حتی در آنجایی که کشاورز یا باغدار، امیدی به حیات و بقای خود ندارد و از بهره‌مندی شخصی ناامید است، به ایجاد فضای سبز  ترغیب شده است. (مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۴۶۰)
در روایات این قول معروف مورد تاکید است که: دیگران کاشتند ما خوردیم، ما بکاریم تا دیگران بخورند.
در روایات اسلامی حضور در طبیعت و بهره‌مندی از آن برای بهداشت روح و روان مورد تاکید قرار گرفته است. پیامبر گرامی(ص) در تاثیر نشاط‌آوری سبزه در روح و روان آدمی می‌فرماید:‌ سه چیز مایه روشنی دیده است: نگاه به سبزه و به آب روان و به چهره نیکو. (تحف‌العقول، ص ۴۰۹)
رسول خدا(ص) همچنین می‌فرماید: نگاه کردن به سبزه دیده را روشنی بخشد. (الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۵۳۷)؛ در جایی دیگر می‌فرماید: نگاه کردن به سبزه نشاط‌آور است. (صحیفه‌الامام ‌الرضا، ص ۷۲)
امام صادق(ع) نیز می‌فرماید: نگاه‌ کردن به سبزه چهره را نورانی و درخشان می‌کند. (کتاب الخصال، ص ۲۳۷)
از این دسته روایات این معنا به دست می‌آید که گیاه سبز از چمن و درخت و گل و گیاه موجب نشاط‌آوری و شادابی روح و روان  و همچنین سلامت دیدگان و افزایش نور و روشنایی آن می‌شود. کسانی که در محیط‌های بسته زندگی می‌کنند و کمتر در طبیعت سبز حضور دارند، دچار ناراحتی بینایی و کاهش نور دیدگان و نیز افسردگی روحی و روانی می‌شوند.
از این آیات و روایات این معنا نیز استنباط می‌شود که ایجاد فضای سبز و حفظ بوستان و گلستان و فضای سبز و روان ساختن جوی صاف  در محیط زیست و خیابان و کوچه و شهر امری مطلوب در اسلام است.
اهمیت گل و گیاه در روایات
در روایات است که امام حسن(ع) همچون پیامبر(ص)  به گل علاقه‌مند بود، به طوری که گفته‌اند: انس می‌گوید: روزی در محضر امام بودم که یکی از کنیزان ایشان با شاخه گلی در دست  وارد شد و آن گل را به امام تقدیم کرد. حضرت گل را از او گرفت و با مهربانی به او فرمود:  «برو، تو آزادی!» من که از این رفتار حضرت شگفت‌زده بودم، گفتم:‌ «ای فرزند رسول خدا! این کنیز تنها یک شاخه گل به شما هدیه کرد. آنگاه شما او را آزاد می‌کنید؟!» امام در پاسخم فرمود: «خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است هر کس به شما مهربانی کرد، دو برابر او را  پاسخ گوئید.» (نساء/ ۸۶) سپس فرمود: «پاداش دو برابر مهربانی او نیز آزادی‌اش بود.» (المناقب، ج ۴، ص ۱۸؛ بحارالانوار، جلدهای ۴۳ و ۸۴)
امام رضا(ع) درباره آثار گل و گیاه و عطر در سلامت و بهداشت روح و روان و جسم آدمی می‌فرماید: الطیب نشره و العسل نشره، و الرکوب نشره و النظر الی الخضره نشره؛‌ بوی خوش عسل، سوارکاری و نگاه به مناظر سرسبز و خرم، باعث نشاط و شادی می‌شود. (عیون ‌اخبار الرضا، باب ۳۱، حدیث ۱۲۶)
اصولا در آموزه‌های قرآنی به گل و گیاه بسیار توجه داده شده است و تمثلاتی بیان می‌شود تا جایگاه آن در مردم شناخت شود و مثلا به گل و گیاه و عطر گرایش یابند تا این گونه قدر این نعمت‌ها را در زندگی و شادابی و نشاط بشناسند. به عنوان نمونه در روایت است: «رائحه‌الانبیاء رائحه السفرجل و رائحه الحور العین رائحه الآس و رائحه الملائکه الورد، و رائحه ابنتی فاطمه الزهراء رائحه السفرجل و الآس و الورد؛ بوی پیامبران بوی میوه «به» است، بوی بانوان بهشتی، بوی درخت آس (درختی که برگ و گل  خوشبو دارد) می‌باشد و بوی فرشتگان بوی گل سرخ است و بوی دخترم زهرا (س) بوی به و آس و گل سرخ است.» (بحاالانوار، ج ۶۶، ص ۱۷۷)
امام صادق(ع) در ترغیب مردم به کشت گل و گیاه می‌فرماید: ازرعوا و اغرسوا والله ما عمل الناس عملا  اجل و لااطیب منه، کشت کنید و درخت بنشانید؛‌ به خدا قسم آدمیان کاری برتر و پاک‌تر از این نکرده‌اند. (بحار‌الانوار، ج ۱۰۳، ص ۶۸)
رسول خدا(ص) فرمود:‌ استفاده از بوی خوش و عطر، دل را قوت می‌بخشد. (الکافی، ج ۶، ص ۵۱۰) امیرمومنان (ع) نیز می‌فرماید:  استعمال بوی خوش، شست و شو کردن، نگاه به سبزه و سوارکاری مایه شادابی و شکوفایی‌اند. (مکارم‌الاخلاق، ص ۴۲)پیامبر(ص) می‌فرماید: پرهیز از قطع درختان سرسبز، بر طول عمل انسان می‌افزاید. (بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۳۱۹) در حقیقت کسی که درختان سبز را قطع می‌کند، افزون بر اینکه تاثیر مستقیم بر عمر خود می‌گذارد، زمینه آسیب به محیط زیست و گرفتار شدن به انواع بیماری‌های جسمی و روحی را فراهم می‌آورد؛ چرا که فقدان سبزه به ویژه در محیط‌های خشک و سوزان موجب انواع و اقسام بیماری‌هاست. از همین رو، ترک قطع درختان خصوصا در مناطق کویری باید برای محافظت از جان و جسم خود در دستور کار قرار گیرد و نه‌تنها درختان قطع نشود بلکه بر فضای سبز روز به روز افزوده شود تا از افزایش و گسترش کویر و بیابان و آثار مخرب آن بر جسم و روح جلوگیری به عمل آید.
آن حضرت(ص) همچنین درباره نقش درخت و آبیاری آن فرموده است: کسی که درختی را آب دهد، همانند کسی است که انسان مؤمنی را سیراب کرده باشد. (وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۵، ص ۴)
ایشان سفارش می‌کند: اگر عمر جهان پایان یابد و شخصی نهالی در دست داشته باشد، چنانکه به قدر کاشتن آن فرصت باشد، حتما فرصت را غنیمت شمارد و نهال را بکارد (مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۴۶)

جنة البقیع ...

دکتر بروجردی (داماد امام راحل) می‌گوید: یک روز شیشه کوچک قرصی در دست پسرم دیدم که مایعی داخل آن بود. پرسیدم: این چیست؟ گفت: دوستان مدرسه‌ام از من خواسته بودند، مقداری از آب وضوی امام را به عنوان تبرک برای آنها ببرم. من هم هنگام وضو طشتی بردم و زیر دست پدربزرگ گذاشتم، اما آبی که از وضوی ایشان توی ظرف ریخت، آن قدر کم بود که ناچار شدم سرنگ بیاورم و با آن  این شیشه را پر کنم که تازه پر هم نشد. به امام گفتم: آقا! آب وضوی شما همین قدراست؟ لبخند زدند و گفتند: که این باقی مانده آب واجبات وضوی من است...

جنة البقیع ...


تعریف و کلیاتی درباره
هیئت:

هیئت را می توان دو گونه تعریف کرد:

تعریف هیئت ها به گونه ای که هستند و تعریف آنها به گونه ای که باید باشند؛

ما جمع بین این دو تعریف را آورده ایم. البته این تعریف مقداری طولانی است.

هیئت یعنی تجمعی از مؤمنان که برای تعظیم شعایر الهی و احیای امر اهل بیت (ع)، ـ نام و یاد و سیره و روش اهل بیت ـ در جامعه و تعلیم و تربیت دینی و اخلاقی خود، به برگزاری متناوب جلسات مذهبی، شامل قرائت قرآن، سخنرانی دینی و ذکر توسّل اهل بیت عصمت و طهارت با محوریت عزاداری امام حسین(ع) اقدام می کنند.

در تعریفی که ما از هیأت ارائه می دهیم چند مورد را خارج می کنیم:

اگر هیئتی، قرائت قرآن نداشت، این هیئت، هیئت کاملی نیست.

وقتی هیئت هست، ذکر هست، چرا ذکر قرآن نباشد؟!

اگر جلسه ی تجویدی باشد و تفسیری هم بگویند، این هم هیئت نیست؛

این جلسه یک کار تخصصی است و با برخورد کردن با قرآن به عنوان ذکر، تفاوت دارد.


تجمّع، یعنی این افرادی که دور هم جمع شده اند؛ اینها تصادفاً به هم نپیوسته اند، بلکه دارای تشکّل اند.

اینها با گروهی که به نماز جمعه یا جماعت می روند، متفاوت اند.

اگر شما مراسم برگزار کردید و گروهی آمدند و رفتند، به این هیئت نمی گویند.

به مراسم عاشورا و محرم نیز هیأت نمی گوییم؛ این مراسمی است که در سال،

یک بار برگزار شده و دیگر ادامه ندارد؛

بنابراین باید جلسات متناوب باشد و تناوب از نظر ما، حداقل ماهیانه و حداکثر هفتگی است.


چرا هیئت را تنها با محوریّت بصیرت دینی یا قرآن یا سایر ائمّه نمی دانیم و بیشتر از همه به امام حسین (ع) توجّه کرده ایم؟ اینها همه قابل بحث است. در این زمینه، بزرگان ما حرف های زیادی دارند که باید لحاظ شود.

عدم توجّه به این نکات، در دراز مدت، هیئآت را دچار انحراف خواهد کرد.

در این زمینه دقیق ترین سخنان و مفاهیم را در سخنان مهم حضرت امام خمینی(ره) مشاهده می کنید.


اینکه ما می خواهیم هیئت را این گونه تعریف کنیم، برای اثبات یک ادّعاست؛

و آن ادّعا این است که بهترین شیوه برای تربیت نسل انقلاب و جامع ترین روش برای تربیت در وجوه مختلف، هیئت های مذهبی هستند و هیچ روشی برای تعلیم و تربیت دینی، بهتر و کارآمدتر از هیئآت مذهبی نیست.

کارهای دیگر هم وجود دارد، مثل: تئاتر، فیلم و... اینها را می توان با هم مقایسه کرد،

ولی در حرکت های فرهنگی، هیئآت مذهبی مهم ترین نقش را دارند.

چون می ببینیم با هیئت، کسی مخالفت نمی کند، پس شاید حس کنیم چیز علمی نیست. من در این میان، نظر شخصی خودم را ابراز می کنم و اینکه از مقوله ی هیئت دفاع می کنم، آن را به عنوان جامع ترین و بهترین روش می دانم. و معتقدم در بُعد تربیتی، همه وجوه انسان را پرورش می دهد.

اگر هیئت داران به این مسأله معتقد نباشند، یا شرکت کنندگان دائمی و برگزار کنندگان هیئت، به آن معتقد نباشند، از این سرمایه ی ارزشمند استفاده نخواهند کرد و به هیئت لطمه می زنند.


تاریخچه تشکیل هیأت های مذهبی:

بعضی ها می گویند: این هیئت ها، ساخته و پرداخته ی دست صوفیه است! بعضی آن را به صفویّه نسبت می دهند؛ یعنی فرهنگ تشیع صفوی؛

اما حقیقت این است که ریشه ی تاریخی آن به زمان رسول خدا(ص) برمیگردد.

هر تشکّل اجتماعی در سینه ی تاریخ، نسبت به کثرت جامعه و فرهنگ مردم، تغییر و تحول پیدا می کند.

حج های امسال را ببینید، با حج های چهار - پنج قرن پیش تفاوت بسیار دارد؛

البته یک حقیقت اصلی دارد، ولی شکل آن تغییر می کند.

من ریشه ی هیئت ها را در صفویّه یا زمان حضرت آیت الله بروجردی نمی دانم؛ بلکه ریشه ی آن را در زمان شهادت حضرت حمزه سیّدالشهدا (ع) می بینم که وقتی به شهادت رسید، پیامبر اسلام (ص) وقتی به مدینه آمدند مشاهده نمودند که همه برای کشتگان خود گریه می کردند، فرمودند: کسی برای عمویم «حمزه» گریه نمی کند؟ و از آن به بعد، رسم شد در مدینه هر که می خواست برای شهید خودش عزاداری کند، ابتدا سر قبر حضرت حمزه (ع) می رفت و بعد برای شهید خودش عزاداری می کرد.

این رسم که برای یک شهیدِ محور، در شهر، در حضور رسول خدا و با اشاره ی ایشان، ابتدا عزاداری شود و بعداً به موضوعات شخصی خود پرداخته شود، از زمان رسول خدا صورت گرفته است.

این ریشه ی تشکیل هیئت است.


اوّلین هیئت به صورت رسمی، بعد از رحلت حضرت رسول(ص) شکل گرفته که حضرت فاطمه(س) به طور مرتب و هفتگی، همراه حسن علیه السلام و حسین علیه السلام بر سر قبر شهدا می رفتند

و آنجا برنامه ی مرثیه و گریه داشتند.

می رسیم به زمان حضرت علی (ع) که وقتی از زمین کربلا می گذشتند، مراسم عزاداری و نوحه خوانی داشتند. در زمان حضرت رسول(ص) نیز هنگام تولد امام حسین (ع) گریه کردند. در زمان خود امام حسین (ع) شعرهایی که باقی مانده، بر این مفهوم دلالت دارد. وقتی حضرت به شهادت می رسند اشعاری که وجود دارد:

«شیعتی مهما شربتم ماء غدب فاذکرونی

و سمعتم بغریب او شهید فاندبونی»

که روایتی است که حضرت سکینه(س) از حلقوم بریده ی ابا عبدالله الحسین (ع) شنیده و نقل می کنند

و برخی از علمای بزرگ آن را توثیق کرده اند. در این جا حضرت می فرمایند: برای هر شهید و غریبی که خواستید گریه کنید اول مرا یاد کنید.


می آییم جلوتر، می رسیم به زمان امام سجاد (ع)، که روایت هست تا آخر عمرشان، هر بار که غذا خوردند، یک بار قبلش برای امام حسین گریه کردند. می رسد به امام باقر و امام صادق علیهما السلام که روضه خوان ها را دعوت می کردند، مداحان را دعوت می کردند، و در موردی به یکی از ذاکران هر چه طلا در منزل بود اهدا کردند. اینکه خانواده ی خود را جمع می کردند، جلسه تشکیل می دادند و در آن می فرمودند که شعر برای اباعبداللّه الحسین بگویید، چرا؟ چون به قول مقام معظم رهبری: «هیچ پیامی جز در قالب هنر، جاودانه نمی ماند.»

حضرت به کسی که یک بیت شعر، برای امام حسین(ع) می گفت یا می خواند، پول و حتّی به او وعده ی بهشت می دادند. امام باقر(ع)، پول می دهند برای عزاداری کردن بعد از خودشان، که بعد از من تا ده سال برای من در «منی» روضه خوانی کند.

در امامان بعدی هم این سنّت حسنه پابرجاست. در جامعه ی کوچک، مجلسی در حد 20 نفر در حضور امام صادق(ع) برگزار می شد و هنگامی که جامعه ی بزرگ شد این تشکل ها و هیئت ها ایجاد می گردید.

بزرگ شدن جامعه ی شیعی، چیزی را تغییر نداده است و فقط هیئآت را گسترش داده است.


در اینجا لازم است نکته ای را تذکر دهم، خیلی ها وقتی به مقوله ی عزاداری امام حسین(ع) می رسند اول می روند سراغ نکته ها و وجوه منفی آن! مگر تا به حال از قرآن علیه اهل بیت(ع) در تاریخ استفاده نشده است؟ نمونه ی آن اینکه از قرآن استفاده کردند و گفتند که قتل حضرت علی(ع) واجب است!!. آیا این درست است که هنوز فردی که قرآن را باز نکرده، به او بگوییم مواظب باش مرتکب قتل حضرت علی(ع) نشوی؟! یا به حافظ قرآن بگوییم مواظب باش مانند خوارج نهروان نشوی؟!

آیا خوب است در رسانه ها که جوان ها را برای حفظ قرآن تشویق می کنند مرتب اینگونه مسائل را ذکر کرد؟

در تاریخْ بیشتر از قرآن سوء استفاده شده است تا اهل بیت.

و اهل بیت (ع) بیشتر حافظ و مدافع قرآن بوده اند و جلوی سوء استفاده را گرفته اند.


من نمی دانم چرا گاهی بعضی از افراد وقتی میخواهند به مقوله ی عزاداری امام حسین(ع) بپردازند

از تخویف و تحقیر شروع می کنند؟! آیا واقعاً هیئت های مذهبی بیشتر آسیب دارند یا حوزه های علمیه؟؟ مسلّم است که حوزه های علمیه.

حضرت امام خمینی(ره) می فرمایند:

اسلام از هیچ چیز به اندازه ی دانشگاه و فیضیه(حوزه علمیه) لطمه نخورده است.

همین حوزه و فیضیه، را ما چقدر تقدیر می کنیم با اینکه می دانیم چه آفاتی دارد

و باید آنها را بر طرف کرد. ولی فرهنگ برخورد با آن کاملاً محترمانه است.

اما وقتی به هیئت رسیدیم، اول بر سرش می کوبیم و بعد فوایدش را ذکر می کنیم.

به هر حال در بحث تاریخی، شما اهتمام اهل بیت را به هیئآت، شاهد هستید.


( گفتاری از استاد پناهیان تحت عنوان سلسله مباحث " آیین هیئت داری" )

ادامه دارد...

جنة البقیع ...
رایانه ها با قابلیت های گسترده و روز افزون خود حالا دیگر به جزء جدایی ناپذیری از زندگی ما تبدیل شده اند. امروزه کمتر محیطی را می توان دید که اثری از این ابزار قدرتمند در آن نباشد. قدرتی که مدت هاست دستمایه ی ساخت آثار تخیلی با درون مایه ی وجود آینده ای با تسلط این هوش مصنوعی بر بشر شده است. اما فراگیر شدن این ابزار به واسطه ی امکاناتی که دارد همان میزان که برای ما مفید بوده و چه بسا بیشتر، جامعه را با مسائل و مشکلات جدیدی روبه رو کرده است؛

رایانه از ابتدای ورودش به خانه های ایرانی، برای خیلی ها با پدیده ی جذابی به نام بازی های رایانه ای تعریف شده بود تا جایی که دلیل تهیه ی این ابزار برای عده ای وجود همین قابلیت بود. هرچند در گذر زمان با گسترش نرم افزار های کاربردی جایگاه صحیح خود را در میان قشر تحصیل کرده باز کرد، اما پدیده ای به نام اینترنت و قابلیت های وسیع آن بود که باعث تبدیل شدن رایانه به عضو جدیدی از بسیاری از خانواده ها شد!

با کمی تسامح می توان اعتراف کرد که این عضو جدید در خانه نقش تربیتی جدیدی به موازات پدر و مادر بر عهده گرفته است. اینکه وضعیت  موجود به خودی خود دارای اشکال است یا نه بحث جدایی می طلبد، اما آنچه نباید از آن غافل شد پرداختن به این سوال است که ما با ورود این ابزار پای چه تفکر و جهان بینی را به خانواده خود باز کرده ایم؟

یکی از قابلیت های مهم تربیتی رایانه بازیهای رایانه ای است که امروزه گسترش وسیعی در بین کودکان و نوجوانان پیدا کرده؛ قابلیتی که در کنار سود سرشار تجاری برای تولید کنندگانش به یک ابزار نشر "ایدئولوژی" هم تبدیل شده؛ سود حاصل از آن به گونه ای ست که یک جوان 30 ساله چینی که 6 سال قبل شرکت بازی های آن لاین راه اندازی کرد هم اکنون دومین مرد ثروتمند کشور چین با یک میلیارد دلار دارایی به شمار می رود. یا گروه تجاری صنعتی MMOG سود این شرکت را در سال 2003 میلادی بیش از 1 بیلون دلار برآورد کرده است. و امور بازی های کامپیوتری در کره جنوبی به تجارتی عظیم تبدیل شده است.
 
در این میان عده ای با مشاهده ی فراگیری وسیع و جذابیت بازی‌های رایانه ای آن را وسیله ای مناسب برای نیل به "اهداف سیاسی" خود دیده‌اند و با اهداف خاصی به این صنعت پُر سود روی آورده اند. نکته ی مهم روانشناسی که آنان به خوبی دریافته اند این واقعیت است که هنگامی که فرد در فضای بازی قرار می گیرد از لحاظ روانی شخصیت کاراکتر بازی را به خود میگیرد و خواسته ها، آرزو ها و امیال او می شود همان خواسته ها و آرزوها و امیال کاراکتر: نسبت به دوستان او احساس دوستی میکند و دشمنانش را دشمن میدارد، نسبت به فضاهایی که دشمنان او در آن قرار دارند احساس نفرت یا ترس دارد و در فضاهای امن او احساس آرامش و امنیت می کند. این همه به مرور و با تکرار بازی  در ذهن مخاطب تثبیت می شود و ناخودآگاه او را شکل می دهد، ناخود آگاهی که رفتار آینده ی فرد را هدایت میکند.
جنة البقیع ...

برخی راه کارهای مؤثر در به کارگیری شیوه انتقاد نسبت به جوانان:

1. انتقاد سازنده، همیشه با بیان یکی از جنبه های مثبت جوان آغاز شده و با جلب اطمینان وی، موضوع اصلی مورد انتقاد طرح می شود. به کارگیری چنین روشی، موجب می شود که

شنونده، مقاومت کمتری در پذیرش انتقاد از خود، نشان دهد.

2. انتقاد سالم، در قالب جملات و عبارات غیر مستقیم مطرح می شود و جنبه محکومیت، آمرانه و تحریک آمیز ندارد؛ مثلاً با این عناوین می توان، انتقاد را به عملی سازنده مبدل نمود:

«آیا بهتر نبود؟»، «آیا صلاح می دانی؟» و...

3. انتقاد سازنده، در خلوت و در غیاب دیگران، نسبت به جوان، انجام می شود. در غیر این صورت، جوان، امنیت روحی خود را در معرض تهدید و مخاطره می بیند و در صدد مقابله به مثل برخواهد آمد. حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ در ضمن یکی از بیانات ارزشمندشان می فرمایند: «اگر انتقاد از دوستت را در حضور دیگران انجام دادی، او را خوار و ذلیل کرده ای و اگر انتقاد از او را در تنهایی به عمل آوردی، او را عزت بخشیده ای.»

4. در هر نشست انتقادی، طرح بیش از یک موضوع، جایز نیست. اگر از همه جهات، جوان را مورد انتقاد قرار دهیم، او را علیه خود برانگیخته ایم و در نهایت، نتیجه ای عاید نخواهد شد.

5. چنانچه در مراحل اولیه، انتقاد به صورت ایما و اشاره انجام شود به لحاظ رعایت حسن ادب و دوستی،

بر تفاهم موجود میان جوانان و اطرافیانشان، خواهد افزود.

6. در ضمن انتقاد ملایم از جوان، باید فرصت کافی برای اظهار نظر و گفتگو برای وی در نظر گرفت و مطالب پیشنهادی وی را با استفاده از «هنر خوب شنیدن» و «فن گوش کردن فعال» باید مورد توجه قرار داد.

7. در صورت پذیرش انتقاد از طرف جوان، باید فرصت مناسب برای تغییر و اصلاح رفتار به وی داده شود، زیرا نمی توان انتظار داشت حتی در صورت قبول مورد انتقادی، به طور دفعی و ناگهانی، موفق به تغییر رفتار شود. همانگونه که تشکیل رفتار، امری تدریجی و مشمول گذشت زمان است،

تغییر آن نیز احتیاج به فرصت مطلوب دارد.

8. انتقاد سازنده باید با انگیزه ای خیرخواهانه و لحنی دوستانه و مشفقانه انجام شود

تا بهترین تأثیر را بر جای گذارد.

9. در انتقاد از جوانان، باید ظرفیت روانی آنان را در نظر گرفت و متناسب با میزان حساسیت روحی و نوع شخصیت آنها، انتقاد نمود. و گرنه بیش از آن چه که می خواهیم اصلاح رفتار کنیم، ناخواسته تخریب کرده ایم.

10. ترتیب دادن محافل بحث و انتقاد جوان در مراکز فرهنگی و نیز در رسانه های گروهی و مورد بحث قرار دادن شیوه ها و رویکرد های انتقاد سالم و سازنده و ارائه نمونه های عملی از انتقاد مفید و بهره گیری از نظرات کارشناسان و جوانان، زمینه ی طرح انتقاد مؤثر و پذیرش آن را فراهم می آورد.

(محمدرضا شریفی، جوان و نیروی چهارم زندگی، ص21)

جنة البقیع ...


مراسم هفتگی هیئت
مصادف با سالروز شهادت حضرت حمزه علیه السلام (عموی پیامبر) و وفات سیدالکریم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)
با سخنرانی حجةالاسلام و المسلمین حاتمی و نوای گرم مداح اهل بیت کربلایی حسن نجف زاده
شب سه شنبه 93/5/20 ، ساعت 21 - سرایان، خ امام(ره) ، پایین تر از گلستان طالقانی، هیئت ابالفضلی

جنة البقیع ...

طالع‌بینی از جمله اموری است که افراد مختلفی به انجام آن برای اطلاع یافتن از آینده، تشخیص شخصیت و آگاهی بر اموری پیچیده، رغبت نشان می‌دهند و گاه در این میان به بیراهه می‌روند؛ در خصوص این موضوع با حجةالاسلام قاسمی، عضو هیئت علمی مؤسسه بهداشت معنوی و کارشناس مسائل غرب و عرفان‌های نوظهور گفت و گویی کوتاه انجام شده که در ادامه تقدیم می‌گردد؛


 طالع‌بینی و به نوعی پیشگویی از آینده به چه معناست و تا چه اندازه می‌توان به آن اعتماد کرد؟! آیا اساساً این مقوله قابل دفاع است یا از نظر اهل فن و بزرگان رد و مطرود است؟!

برای پاسخ به این سؤال باید ابتدا گفت بین شخصیت و رفتارهای انسان با حرکت سیارات ارتباط وجود دارد در حقیقت میان اجرام آسمانی با اجرام سفلی (انسان) ارتباط وجود دارد که این را هم بزرگان دین و هم اندیشمندانی همچون ابوعلی سینا و ابوریحان بیرونی به آن اذعان کرده‌اند. یعنی بین زمین و آنچه در آسمان اعم از سیارات و ستارگان هست، ارتباط وجود دارد و وقتی فردی به دنیا می‌آید، در مجموعه هستی سماوی (آسمان) اتفاقات خاصی می‌افتد و در این زمان ستاره یا ستارگانی در حال طلوع یا غروب هستند. علم طالع بینی زیر مجموعه‌ای از علم نجوم است که علم نجوم می‌تواند اموری از آینده را پیشگویی کند.


  آیا این حقیقت در دین و سیره بزرگان و اهل بیت (ع) تصریح شده است؟

به طور کلی نظر اسلام در این خصوص چیست؟

بله، اینکه از طریق علم نجوم که طالع‌بینی بخشی از آن را تشکیل می‌دهد، بتوان به حقایقی دست یافت و آینده را پیشگویی کرد واقعیت و حقیقت دارد اما باید دانست بر اساس روایات این علم تنها در ید و اختیار اهل بیت (ع) است چرا که آن‌ها اشراف کامل به هستی دارند و از بالا به پایین می‌نگرند. در این روایات بیان شده است این علم تنها در اختیار معصوم(ع) است و سایر افراد یا نمی‌توانند به آن دست پیدا کنند یا به صورت ناقص آن را کسب می‌کنند.


 آیا شاهد قرآنی هم بر این مدعا دارید که هم صحت طالع‌بینی را از نظر دین تأیید کند و هم ناقص بودن این علم را در دست بشر؟!
بله. جریان خواب فرعون و معبران و کاهنان از مبرزترین و ملموس‌ترین این قضایا است. آنجایی که کاهنان با استفاده از اوضاع سماوی (آسمانی) پیشگویی کردند که فردی به دنیا می‌آید که حکومت و سلطنت فرعون را در هم خواهد پیچید. اما این پیشگویی ناقص بود و با اینکه فرعون نوزادان و کودکان بسیاری را کشت، موسی (ع) را نتوانست از بین ببرد و ایشان در قصر او پرورش یافت. ناقص بودن علم کاهنان و افرادی که می‌خواهند به این امور دست پیدا کنند در همین جا هویدا می‌شود به این معنا که کاهنان نمی‌توانستند پیشگویی کنند این فرد چه کسی است و حتی نتوانستند بفهمند این کودک جزو نزدیک ترین افراد دربار فرعون می‌شود.


 در خصوص طالع‌بینی شخصیت افراد چطور؟؟!... آیا اینکه یک‌سری خصوصیات را به متولدین هر ماه نسبت و تعمیم می‌دهند، پایه علمی دارد و می‌توان بر صحت آن مهر تأیید زد؟!

جنة البقیع ...


راستی

چقدر دلتنگم...

میخواهم از بهشت بگویم

از آنجا که وعده گاه مؤمنان است

جنت، که تجری من تحتها الانهار است

و به راستی چقدر دلتنگم...

دنبال واژه های بهشت میگردم؛

رضوان- نعیم- جنت- ...- جنة البقیع

- بقیع؟؟

مگر جای زیبایی است که نام بهشت به آن نهاده اند؟

در کشاکش نامش سرگردان می شوم

عازمم... با من بیا!...

خودم را آماده می کنم برای رفتن به بهشت

مدینه، مسجد الرسول، بهشت بقیع اینجاست؟ آری کمی نزدیکتر از آسمان

وای چه شکوهی دارد این صحن و سرا...

کاشی های مرمری مناره ایی تا بلندای اذان. گنبد سبزی که رهنمون بهشت است

با خودم می گویم: اگر این ورودی بهشت است پس خود بقیع...

بی اختیار صحن و سرای مشهد الرضا برایم تداعی می شود

هجوم زائر. شاه و گدا، پیر و جوان، خادمانی چون فرشتگان

گنبدی به روشنی خورشید و صحنی به پهنای افلاک...

آرام قدم بر می دارم... اُبهت مسجد و بوی نفس های رسول(ص) مرا مست دیدار بهشت کرده،

                             بی اختیار کفش هایم را می کَنَم...

                                                                     ؛ « فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوى... »

      

چشم هایم دنبال بهشت است، کم کم بوی خاک مرطوب فضای دلم را بارانی می کند...

- سلام آقا! دنبال بهشت می گردم.

- کدام بهشت؟

- جنة البقیع

مَرد لبخند سردی می زند و با دست اشاره ای می کند؛ - آنجاست...

جنة البقیع ...

:::::::{متن زیر را تا آخر حتماً بخوانید.}:::::::

جنگ غزه هرچند در منطقه‌ای به عرض 12 و طول 40 کیلومتر رخ می‌دهد، اما جنگی در مقیاس و ابعاد جهانی است. به یک معنا این جنگ به عنوان نهمین جنگی که مستقیماً از سوی صهیونیست‌ها راه‌اندازی شده، ادامه جنگ جهانی چهارم بر سر سرنوشت خاورمیانه اسلامی است. مافیای صهیونیستی نقش ویژه ای در تحریک آمریکا به آغاز پروژه خونین خاورمیانه جدید و قرن جدید آمریکایی در سال 2001 داشت. آن زمان برخی مقامات آمریکایی از جمله رئیس سازمان سیا اعلام کردند جنگ علیه 24 کشور اسلامی آغاز شده است. نقش مستقیم رژیم صهیونیستی در 9 جنگ - به فاصله ی 66 سال- و البته نقش پنهان صهیونیست‌ها در جنگ‌های افغانستان و عراق و سوریه، روشن می‌کند چرا  حضرت امام خمینی(ره) از رژیم صهیونیستی به عنوان غده‌ای سرطانی که باید از بین برود یاد کرد. به این گفته حضرت امام باید به چشم استراتژی امنیت ملی و منطقه‌ای نگریست.


صهیونیست‌ها در حالیکه کشتار غیرنظامیان را شدت بخشیده‌اند- و اکنون شمار شهدای فلسطینی از مرز 630نفر گذشته- علناً به درماندگی خود اذعان می‌کنند. هلاکت بیش از 52 نظامی صهیونیست و چند فرمانده ارشد آنان در جنگ با غزه بی‌دفاع، اتفاقی بی‌سابقه است. باریکه 360 کیلومتر مربعی غزه آنگونه که محافل آمریکایی گفته‌اند، آبرو و اعتبار ارتش صهیونیستی را برده است. حق با "یاکوف عامیدور" مشاور پیشین امنیت ملی اسرائیل است که می‌گوید «جنگ غزه می‌تواند باتلاقی برای نتانیاهو باشد، باتلاقی که چند تن از اسلاف او را گرفتار کرد». به تعبیر "موشه یعلون" وزیر جنگ رژیم صهیونیستی «جنگ طولانی و سختی در پیش روی اسرائیل است.»



مقاومت اسلامی فلسطین در نبرد نامتقارن، هر روز بیش از گذشته، ناتوانی و ضعف ارتش صهیونیستی را به رخ می‌کشد و این برای رژیم اشغالگری که فقط با رعب‌افکنی و القای توهم قدرتمندی سرپا مانده، کُشنده است. تله‌های انفجاری، تونل‌های مرگ، پهپادها و موشک‌های حماس، شکست اطلاعاتی و نظامی صهیونیست‌ها را به طرز کم‌سابقه‌ای فاش می‌کند، هرچند که آمریکا از هیچ حمایتی نسبت به قاتلان کودکان و زنان غزه دریغ نکرده باشد. "اوباما" در حمایت از این رژیم کودک‌کش -همانگونه که "شیمون پرز" گفت- در میان دولت‌های آمریکا رکورددار است. دولت اوباما در قبال جنایات رژیم صهیونیستی با سرسپردگی تمام رفتار کرده و اعتبار خود را به حراج گذاشته است.


مسئولیت ما در قبال این جنایت بزرگ چیست؟ و آیا اگر مسئولیت خطیر خود را نفهمیدیم یا به لوازم آن پایبند نماندیم، در محکمه ی عقل و مصلحت و شرع و وجدان محکوم نخواهیم بود؟ خیانت کردند محافلی که به شعار سایت وزارت خارجه اسرائیل ("نه غزه نه لبنان") مُهر تایید زدند. آنها البته بی‌طرف نبودند که در جنگ نیابتی آمریکا و اسرائیل علیه ملت ایران نقش پیاده‌نظام را بازی کردند و عصای دست دشمنان ملت ایران شدند. چنین سیاستمداران و سیاست‌بازانی حتی اگر بی‌طرف هم می‌ماندند -که نماندند- انسان مسلمان نبودند؛


کسانی که حمایت از مظلومین فلسطین و لبنان را ماجراجویی خوانده و سرزنش می‌کردند، حتماً در الفبای مسلمانی رفوزه شدند چه آن که پیامبر اعظم(ص) شهادت داده بود «وَ مَنْ سَمِعَ مُسلِماً یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ. هر کس بشنود مسلمانی فریاد یاللمسلمین سر می‌دهد و او را اجابت نکند، مسلمان نیست» و «هر کس صبح کند و به امور مسلمانان اهتمام نداشته باشد، مسلمان نیست.» چگونه می‌شود در شرایط تعدی ظالم به مظلوم بی‌تفاوت ماند حال آن که امیر مومنان(ع) فرمود؛ «کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً. دشمن ستمگر، و یاور مظلوم باشید.» آنها که خلاف سیره پیامبر اعظم(ص) و امیر مومنان(ع) گفتند یا رفتار کردند، در تشجیع مستکبران به تعدّی و ریختن خون مسلمانان مظلوم در چهار گوشه منطقه اسلامی شریکند؛ همانگونه که آل سعود و دیگر گروه‌های مرتجع منطقه متهمند...

جنة البقیع ...

پرسش1: اگر تقدیر من در شب قدر نوشته شده پس اختیار من چه میشود؟! پرسش2: چرا شب قدر معلوم نیست؟! پرسش3: کدام سوره به نزول قرآن در شب قدر اشاره می کند به جز سوره قدر؟ پرسش4: مگر شب قدر یک شب نیست؟ پس چرا در یک سری از کشورها شب قدر زودتر از کشورهای دیگر است؟؟!...


پرسش1: اگر تقدیر من در شب قدر نوشته شده پس اختیار من چه میشود؟!

پاسخ: قدر یعنی پیوند و شکل گیری هر پدیده و هر حادثه با سلسله علل خود. در شب قدر این پیوند دقیقا اندازه گیری می گردد، و سپس برای امام زمان این پیوند معلوم و تفسیر می شود؛ و ثانیا، رابطه این پدیده ها با علل آنها روشن می گردد. خداوند متعال چنان مقدر کرده است که بین اشیا رابطه ای خاص برقرار باشد. مثلا بین عزت و دفاع از کیان از یک سو، و ذلت و پذیرش ستم از سوی دیگر ارتباط تکوینی برقرار است. هر کس از کیان خود دفاع کند، عزیز می شود، و هر کس تسلیم زور و ستم ظالم شود، ذلیل می گردد. این تقدیر الهی است. یا بین طول عمر و رعایت بهداشت و ترک بعضی گناهان مثل قطع صله رحم و دادن صدقه رابطه برقرار کرده و فرموده است: هر کس طول عمر می خواهد باید در این قالب قرار گیرد. آن که این شرایط را مهیا کرد، طول عمر می یابد، و آن که در این امور کوتاهی کرد، عمرش کوتاه می گردد.


پس در افعال و کردار اختیاری بین عمل و نتیجه که همان تقدیر الهی است، رابطه مستقیم وجود دارد. انسان تا زنده است، جاده ای دو طرفه در برابرش قرار دارد، یا با حُسن اختیار، کمیل بن زیاد نخعی می شود، که صاحب سرّ امیر مۆمنان(ع) است، و یا با سوء اختیار، حارث بن زیاد نخعی می شود، که قاتل فرزندان مسلم است. دو برادر از یک پدر و مادر، که یکی سعید و دیگری شقی است.


پس بین تقدیر الهی و اختیار آدمی هیچ منافاتی وجود ندارد، زیرا در سلسله علل و شرایط به ثمر رسیدن کار و ایجاد حادثه، اراده آدمی یکی از علل و اسباب است، و تقدیر جانشین اراده و اختیار آدمی نمی شود. پس معنای صحیح تقدیر الهی این است که آن که با حُسن اختیار خود به جاده صواب رفت، کمیل می شود، و آن که با سوء اختیار خود، به بیراهه گناه و انحراف پا گذاشت، حارث می گردد. پس بین تقدیر الهی و اختیار آدمی هیچ منافاتی وجود ندارد، زیرا در سلسله علل و شرایط به ثمر رسیدن کار و ایجاد حادثه، اراده آدمی یکی از علل و اسباب است، و تقدیر جانشین اراده و اختیار آدمی نمی شود تا همچون عروسک خیمه شب بازی جلوه کند. البته یکی از این عوامل تکوینی؛ معنویت و نیک سیرتی و زشت سیرتی انسان و سلامت و بیماری روح و جان فرد است.

پس این که فرموده اند در شب قدر مقدرات بندگان اعم از مرگ و زندگی و سلامت و بیماری و ... تقدیر و بر ولی خدا معلوم می شود، همگی با حفظ علل و شرایط و عدم موانع است که اختیار یکی از علل و شرایط آن به شمار می آید. این که سفارش شده آن شب مخصوص را به شب زنده داری و عبادت و دعا سپری کنید، تا این عمل در آن شب خاص که از هزار شب برتر است، شرایط نزول فیض الهی را فراهم آورد، نشان از این دارد که یکی از عوامل رحمت خداوند بر بنده اش و تقدیر نیک برای او همین است. با این وجود بعد از شب قدر هم می توان تقدیر را عوض کرد و خود را در مسیر دیگری غیر آن چه برای او مقدر شده، قرار داد.


پرسش2: چرا شب قدر معلوم نیست؟!

جنة البقیع ...
مزاج شناسی یکی از علومی است که از دیر زمان مورد توجه عام و خاص بوده است, همه ی انسان ها صرف نظر از میزان سواد و رشته تحصیلی و گرایش اجتماعی نسبت به مفاهیم مزاج شناسی واقف بوده و هر کدام به تناسب میزان فهمی که از آن داشتند در تمامی شئون زندگی از این علم بهره می بردند. تمامی کارشناسان رشته های مختلف علوم اجتماعی, صنعتی, معماری و کشاورزی, طب و نجوم و تعلیم و تربیت و علوم سیاسی نیز به طور کامل از این علم در موضوعات مورد بحث خود استفاده می کردند و ساختار نظام علمی خود را بر مبنای مزاج شناسی استوار می ساختند. اگر هر انسانی بر طبق طبع و مزاج خویش غذا میل کند، کم تر بیماری به سراغ او خواهد آمد. شناخت طبع بر هر فردی لازم و ضروری است و از طریق آن، می توان از بسیاری از مشکلات که معمولاً برای انسان پیش می آید پیشگیری کرد.
انواع مزاج ها

بر اساس طب سنتی 9 نوع مزاج کلی وجود دارد:

1- مزاج معتدل 2- مزاج سرد 3- مزاج گرم 4- مزاج تر 5- مزاج خشک

6- مزاج گرم و تر 7- مزاج گرم و خشک 8- مزاج سرد و تر 9- مزاج سرد و خشک



نرم افزار آزمون مزاج شناسی
از آنجا که وقوف بر همه تکنیک‌ها و فنون مزا‌ج‌شناسی انسان برای عامه جامعه دشوار است لذا بر آن شدند تا با ارائه یک نرم افزار مزاج‌شناسی این امر را تسهیل نمایند. این نرم‌افزار که در قالب یک سرویس تحت وب در سایت طبایع در اختیار کاربران قرار دارد، با طرح حدود 30 پرسش، مزاج شما را به همراه « غلبه‌های مزاجی» شما تشخیص می‌دهد. یکی از مزایای این نرم‌افزار نسبت به تشخیص‌های انسانی، این است که درجات شدت و ضعف مزاج را نیز تشخیص می‌دهد. مثلا ممکن است مزاج دو نفر سرد باشد، اما درجات سردی آن دو متفاوت باشد. این نرم‌افزار قابلیت آن را دارد که این تفاوت‌ها را نیز نشان دهد. در کتاب‌های قدیمی طب سنتی هر کیفیت (گرمی، سردی، تری و خشکی) را دارای 4 رتبه دانسته‌اند. این نرم‌افزار نیز از همان روش دسته‌بندی بهره می‌گیرد. لازم به ذکر است که این نرم‌افزار با بهره‌گیری از دروس مزاج‌شناسی دکتر خیراندیش و کتاب مروری بر کلیات طب سنتی ایران نوشته دکتر ناصری و سایرین طراحی شده است. امید است که با این تلاش قدمی در راه گسترش طب سنتی برداشته شود.

لطفاً جهت شرکت در آزمون
و مشاهده سریع نتیجه آن، به لینک زیر مراجعه نمایید:
http://www.tabaye.ir/exam
جنة البقیع ...


*سعید بن یسار نقل می کند: پیش معلی‌ بن خنیس بودم که فرستاده امام صادق(ع) آمد، به او گفتم: از امام(ع) درباره شب قدر سؤال کن. وقتی برگشت، به او گفتم: پرسیدی؟ گفت آری. آنچه را خواستم و آنچه را نمی‌خواستم، به من خبر داد. فرمود: «ان‌ الله یقضی فیها مقادیر تلک السنة، ثم یفذف به الی‌ الارض»؛ خداوند در آن شب، مقدرات آن سال را حتمی می‌کند. پس آن را (توسط ملائکه) به سوی زمین فرود می‌آورد. پرسیدم نزد چه کسی است؟ فرمود: «الی من تری» به کسی که می‌بینی (یعنی خدمت خود حضرت به عنوان امام آن عصر)


*همچنین در روایتی دیگر از امام باقر(ع) سؤال شد؛ شما شب قدر را می‌شناسید؟ حضرت فرمود: « و کیف لانعرف لیلةالقدر و الملائکة یطوفون بنا فیها؟! » چگونه شب قدر را نشناسیم در حالیکه فرشتگان در آن شب بر گرد ما می‌چرخند؟! (بصائرالدرجات،ص221)


*قال‌ النبی(ص): «من احیی لیلةالقدر، حول عنه‌ العذاب الی السنة القابله» پیامبر گرامی(ص) فرمود: هر کس شب قدر را احیا بدارد، تا سال آینده عذاب از او برداشته می‌شود. (اقبال‌الاعمال،ج1،ص345)
جنة البقیع ...
در باره چرایی وجوب جداسازی کلاس های درس دانشگاهی

تفکیک جنسیت؛ بالاخره مطلوب یا مذموم؟؟!! نظر شما چیه؟!

( یکی از متداول‌ترین و البته حساسیت برانگیزترین موضوعات در دانشگاه های کشور )
اگرچه پیش از این در مدح و مذمت چنین موضوعی عریضه‌ ها نوشته شده و سخنان بسیاری رانده شده است اما مع‌الأسف هیچ‌یک از آنها پاسخ شایسته و قانع‌کننده‌ای را در قبال منتقدان عرضه نداشته‌اند. برای ورود به بحث اولین سوال مرتبطی که با شنیدن اصل تفکیک جنسیت در ذهن تداعی می‌شود، چرایی طرح این مسأله و چیستی مراعات و وجوب جداسازی جنسیت‌ها در بطن اجتماع و به تبع آن در سطح مراکز آموزشی و دانشگاه‌هاست.

همگان بر این حقیقت معترفند که زن و مرد مکمل یکدیگرند، به‌طوری‌که برای به فرجام رسانیدن این تکمیل و بر حسب فطرت ذاتی و ضمیر خدادادی، خواهان برقراری ارتباط با جنس مخالف و در نهایت تزویج هستند. خداوند سبحان نیز در قرآن به زیبایی و شیوایی بدین امر بدیهی و نیاز درونی بنی‏‏‏ بشر اشاره می کند: «و از نشانه های او اینکه از خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدان‌ها آرام گیرید و میانتان دوستی و رحمت نهاد، آری در این برای مردمی که می‌اندیشند، قطعاً نشانه‌هایی است. / "سوره روم – آیه21"» شاید در وهله نخست و با استناد به آیه فوق، اصل روابط بین زن و مرد خالی از اشکال به نظر آید اما می‌باید این نکته مهم را مدنظر داشت که قرآن کریم در آیات دیگری به تعیین حدود و ثغور این قبیل ارتباطات پرداخته و پیش‌شرط‌هایی را در این رابطه ملحوظ داشته است. آیات 5 و 6 از سوره مؤمنون، در تشریح حد و مرز روابط فی‌ما‌بین ذکور و أناث این چنین بیان می‌دارد: «و کسانی که پاکدامنند و دامان خویش را حفظ می‌کنند مگر درمورد همسران‌شان یا کنیزانی که بدست آورده‌اند، که در این صورت بر آنان نکوهش و سرزنشی نیست.»

غرض از این آیات آنکه اسلام و قرآن، روابط آزاد میان زن و مرد را تنها در ساختار تعریف شده "خانواده" جایز شمرده و برقراری مراودات نامتعارف و خارج از چارچوب معین زندگی زناشویی را مذموم و ناپسند می‌شمارد. تعیین چنین چارچوب هایی نه تنها به حیطه روابط فیزیکی و لذایذ جسمانی زن و مرد خلاصه نمی‌شود بلکه حوزه روابط دیداری، شنیداری، احساسی و عاطفی را که شاید در نگاهی ساده‌انگارانه، خالی از اشکال به نظر آید را نیز در بر می‌گیرد.

از همین روست که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در خطابه ای عتاب‌آلود نسبت به یکی از کارگزاران حکومتی خویش چنین می‌فرمایند:
«به من خبر رسیده است که زنان شما در بازارها دوشادوش مردان راه می‌روند. آیا غیرت شما به حرکت در نمی‌آید؟! این را بدانید کسی که غیرت ندارد هیچ چیزی در او نیست. / "کنزالعمال- ج3-ص780"» با اندکی تأمل و تدقیق پیرامون اوامر گهربار حضرتش می‌توان دریافت، اعمال تفکیک و جداسازی جنسیت‌ها از یکدیگر نه تنها افراط و زیاده‌روی به‌شمار نمی‌رود بلکه عین اعتدال و میانه‌روی‌ست که تعمیم آن به حوزه علم‌آموزی و عرصه دانشگاه نیز بعنوان اقدامی پیشگیرانه از آسیب‌های اجتماعی آتی، راهگشا خواهد بود.

دانشگاه‌های ایران عمدتاً از دانشجویانی متشکل است که پس از گذراندن تحصیلات 12 ساله عمومی و به امید دانش‌اندوزی مضاعف، از مدارس منفک شده جنسیتی، راهی کلاس‌های مختلط دانشگاهی می‌شوند. جالب آنکه این تغییر فضای آموزشی از منفک به مختلط، درست در سنینی صورت می‌پذیرد که بیشترین غلبه احساسات بر عقل آدمی حادث شده و هیجانات سرکش و شور و نشاط جوانی بر انسان مستولی می‌گردد...
جنة البقیع ...