رهبری و مشکلات: بسیاری از اطرافیان من بر این باورند که رهبری به عنوان
شخص اول مملکت، در این شرایط که هرکسی به سهم خود اختلاس و دزدی از بیت
المال مسلمین میکند؛ و بعضاً نام اشخاص معدودی از آنها فاش میشود، آن هم
بر اساس اغراض سیاسی احزاب و گروهها، باید وارد عمل شود و حداقل سکوت پیشه
نکند. در پاسخ به این مسئله چه باید گفت؟
بیش از آن که بسیاری بر این باور باشند، به این جوّ دامن زده میشود؛ یعنی
در ضد تبلیغ سعی دارند که فلش همه مشکلات و معضلات جامعه را به سوی "ولایت
فقیه" نشانه روند و بعد نتیجه بگیرند که لابد ایشان ضعف دارند (که در
خاتمه اشاره میشود) و یا جوّسازیهای مخرب دیگر!
اما
ما باید دقت کنیم و ابتدا با خودمان صادقانه بررسی کنیم که وقتی میگوییم:
«دخالت رهبری»، حتی اگر پیامبر اکرم یا معصومین علیهمالسلام باشند، یعنی
چه؟!
*-
آیا مانند سایتها، یا برخی از نامزدهای انتخاباتی، یک فهرستی دست بگیرد و
بگوید: آی مردم، فلانی و فلانی که اسمشان فاش نشده است را من به شما
معرفی میکنم؟!
*-
آیا به جای مجلس قانون تصویب کند – به جای دولت کار قوه مجریه نماید – به
جای دستگاههای اطلاعاتی، تحقیق کند – به جای قوه قضاییه و دستگاه
دادگستری، خودش متهمین را دستگیر کند و سپس محاکمه و محکوم و مجازات نماید –
به جای بازرسی کل کشور، همه جا بازرسی کند و پرونده تخلفات را تشکیل دهد –
به جای رییس صدا و سیما، کارگردان و هنرپیشه بیاورد و فیلم و سریال بسازد –
به جای موسیقیدانها آهنگ و ترانه درست و هنرمندانه و جهتدار بسازد – به
جای مدیریت نظام بانکی و بانک مرکزی وارد عملیات اقتصادی و جلوگیری از
وامهای کلان یا جابجایی دلارها بشود، به جای شهرداریها وارد صحنه شود
جلوی ارتشاء، قطع درختان، برجسازیهای غیر اصولی و ... را بگیرد – به جای
دستگاههای اقتصادی و بازرگانی و گمرکات، واردات و صادرات و ... را کنترل
کند و کنار هر پزشک جراح یک بازرس بگذارد که زیر میزی نگیرد – هیئت علمی
دانشگاههای دولتی و آزاد را در هر رشتهای انتخاب کند که شاهد این وضعیت
نابسامان نگردیم و ... .
*- آیا
اصلاً این کارها ممکن است؟! آیا نخواهند گفت که پس قانون اساسی، تعریف
جایگاهها و شرح وظایف و تشکیلات حکومتی یعنی چه؟! پس کی در این مملکت چه
کاره است؟! آیا شالوده نظام از هم نمیپاشد و عرصه برای حمله گرگان خارجی و
کفتارهای داخلی مساعد نمیگردد؟
*-
آیا رهبری میتواند از آسمان یک تعداد نیروی صالح، متقی، متخصص و کارآمد
بیاورد؟ آیا میتواند (یا عاقلانه است که) به جای مردم رییس جمهور و
نمایندگان مجلس را که بازوهای مردمی رهبری هستند انتخاب کند؟ بعد از کجا
انتخاب کند، از فرشتگان عرش، یا از همین مردم؟!
*-
پس رهبری، رییس جمهور، رییس مجلس، رییس دادگستری، رییس بانک مرکزی، وزیر
اطلاعات، شهردار تهران یا کلانشهر، رییس ستاد مبارزه با قاچاق و رییس
گمرکات کشور نیست. بلکه ایشان رهبریِ نظام را بر عهده دارد، با تعاریف
مشخصی که در قانون اساسی و قوانین فقهی و بدیهیات عقلی روشن است.
*-
رهبری، نیاز کشور و نظام را میبیند و درست و کامل هم میبیند و به همراه
تبیین و تشریح و تعلیم، به مسئولین و مردم منتقل میکند. رهبری به مردم
میگوید: در انتخاب رئیس جمهور که دولت را تعیین خواهد کرد، بصیر باشند، به
کسی رأی دهید که دارای چنین امتیازاتی باشد و یا چنین ضعفهایی نداشته
باشد – همین طور در انتخاب نمایندگان - حالا اگر مردم به هر دلیلی آن طور
که باید رعایت نکردند، رهبری باید بیاید و عواقب انتخاب غلط یا دست کم غیر
اصلح مردم را به دوش کشیده و جبران کند؟!
*-
رهبری، به مجلس و به دولت خط مشیّ میدهد – خطوط کلی سیاست داخلی و خارجی
نظام را با توجه به اهداف و نیز شرایط حاکم بر کشور، منطقه و جهان را ترسیم
و ابلاغ میکند – مکرر میفرماید که این مذاکرات نتیجهای ندارد، حالا یک
عده دوست دارند که مدام بروند مذاکره کنند، خب حالا چه کند؟ همه را عزل
کند؟!
*-
گاهی بخش خُرد یا کلانی از اذهان عمومی مردم، به هر دلیلی، اعم از تبلیغات
گسترده یا بیبصیرتی، فریب میخورند و جریانی - هر چند مقطعی - حاکم
میشود و بالتبع رهبری نیز در برخی از امور، تحت فشار قرار میگیرد، خب
حالا چه کند؟ مگر زمان رسول الله و امیرالمؤمنین و سایر معصومین
علیهمالسلام چنین نبوده است؟! البته ایشان نیز موافقتها، انتقادها یا
اعتراضاتشان را بسیار صریح و باصدای بلند میگویند، تا جهتگیری و مطالبات
مردم اصلاح شود.
*-
رهبری، گاهی در جلسات خصوصی، حتی با تندی متذکر میشود – گاهی در چارچوب
قوانین از ابزارهای موجود استفاده میکند – گاهی در تنویر افکار عمومی
میکوشد تا مردم روشن شوند و با موضعگیری درست، کار را اصلاح کرده یا به
اکمال رسانند – گاهی حتی مستقیم به نیازها و مشکلات داخلی جامعه، از اقتصاد
گرفته تا جمعیت و اصول لازم برای بهداشت و سلامت، تا سبک زندگی و ...
اشاره میکند – و البته در سطح سخنرانی یا نصیحت و تذکر هم نیست، بلکه
تدوین سند چشم انداز است – پیگیری و حتی دخالت در کلیات است و ... .
نکته: بسیاری
سعی دارند که فرهنگ "خوارجی" را به مردم القا کنند. لابد میپرسید: این
دیگر چه فرهنگی است؟ خوارج را میشناسیم، اما فرهنگ خوارجی یعنی چه؟
این
خوارج، همه سپاهیان امیرالمؤمنین علیهالسلام در جنگ صفین بودند، اما آن
چنان که باید مطیع و بصیر نبودند. معاویه به هنگام شکست، از این ضعف آنها
بهره برد، قرآنها را بر نیزه کرد و این عده که گمان میکردند از امام و
ولیفقیهشان آگاهتر، دلسوزتر و مؤمنتر هستند، ریختند سر ایشان که الا و
لابد، اینها در پناه و سایه قرآن هستند و ما با قرآن نمیجنگیم. هر چه
ایشان فریاد زد که "این فریب است، قرآن منم، بروید بجنگید و ..." گفتند:
خیر، ما با قرآن نمیجنگیم، حتی اگر مجبور شویم تو را بکشیم. – خب چه
انتظاری میرفت؟ همه کار که با شمشیر حل نمیشود.
بعد
فریب ماجرای "مذاکره و حکمیت" را خوردند و ایشان را مجبور به پذیرش این
مذاکره و حکمیت کردند. موضوع مذاکره اصلاً به اصل حکومت مربوط نبود، بلکه
قرار بود شرط و شروطی برای هم قائل شوند و تفاهم کنند که جنگ درنگیرد. و
خوارج به حضرت علی علیهالسلام که اساساً این مذاکره و حکمیت را قبول
نداشتند، تحمیل کردند که الا و لابد ما باید مذاکره کنیم و ابوموسی اشعریِ
ساده لوح را جلو فرستادند و همه جا جار زدند که امیرالمؤمنین خودش این
حکمیت را پذیرفته است و این نماینده را نیز انتخاب کرده است.
به
قول معروف مذاکرات (1+5) شروع شد، عمرو عاص نماینده زیرک معاویه، با مشت
چدنی و دستکش مخملین و لبخندهای نمکین، دست تفاهم دراز کرد و گفت: همه
گزینهها روی میز است، اگر به تفاهم نرسیم، جنگ حتمی است؛ پس بیا تو
امیرالمؤمنین را عزل کن و من معاویه را عزل میکنم. آن احمقِ سادهلوح، که
مثل سایر خوارج دیگر از جنگ، تحریم، توطئه و ترورهای معاویهای خسته شده
بود، فریب خورد و پذیرفت. گفت: علی را عزل میکنم، عمرو عاص هم گفت: من
معاویه را نصب میکنم.
البته
حضرت علیهالسلام زیر بار نرفتند، همانگونه که امروز رهبری میفرماید که
هیچ موضوعی به جز فعالیت هستهای مورد قبول نیست، فرمودند: که موضوع مذاکره
و حکمیت این نبود و تصمیم برای حاکمیت نظام در محدوده اختیارات این
مذاکرات نبوده و نیست.
در
هر حال وقتی خوارج فهمیدند که چه در صفین، چه در ماجرای حکمیت و ... فریب
خوردهاند و حالا معاویه خود آنها را نیز نه تنها تحویل نمیگیرد، بلکه تحت
فشار قرار داده و در اذهان عمومی نیز تحقیر و مسخره و محکوم شدند، دوباره
به سر امیرالمؤمنین علیه السلام ریختند و گفتند: تو چرا دخالت نکردی و
مقابل ما نایستادی؟! پس خطا از تو بوده، حالا باید بیایی مسجد، از مردم
عذرخواهی کنی و اقرار به معصیت کنی و کنار هم بکشی. و البته چون ایشان
مرعوب این فتنههای جاهلانه نشدند، آنها نیز جنگ جمل را راه انداختند.
حالا
قصه نظام ما و مشکلات آن همین است، برخی تحمیلی است، برخی از روی ناچاری
به خاطر کمبودهاست، برخی از روی سوء مدیریت است، برخی از بیبصیرتیها،
طمعها و ... (چه دستگاههای دولتی و احزاب و چه اشخاص حقیقی) نشأت گرفته و
میگیرد، اما وقتی نتایج و عواقب پدیدار میشود و میترسند که مردم بفهمند
چه شده و چه خبر است، رهبری و ولایت را نشانه میگیرند و میگویند: پس چرا
ایشان کاری نمیکند؟!
قطعاً
ایشان هر کاری که بتواند میکند و اگر چنین نبود، این نظام، با این مشکلات
داخلی و دشمنان خارجی یک روز هم دوام نمیآورد، چه رسد به این که به رغم
همه ضعفهایش، رشد کرده و به قدرت، صلابت و استحکام امروزی برسد.
همیشه
دقت کنیم که بازو و قوت رهبری، خود مردم هستند. و ما ( چه دولت – چه ملت)، نباید
خدایی ناکرده کمتوجه، کمبصیرت و کم همّت به رهنمودها و مطالبات ایشان
باشیم و وقتی کار خراب شد، به جای آن که بفهمیم مشکل از کجاست و برای رفع
آن اقدام کنیم، بگوییم: پس چرا رهبری دخالت نمیکند؟! (ایکس–شبهه/ پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات)