* التزام آیتالله بهجت به برگزاری روضه اباعبدلله (ع) تا چه حدی بود که حتی تداوم آن را در وصیت نامه خود ذکر کردند؟
ـ مسئله روضه اباعبدلله (ع) اینقدر برای آیتالله بهجت مهم بود که حدود ۵۰ سال هر هفته مجلس داشتند و ایشان حاضر نبود به این سادگی این کار را ترک کند. حتی در حال مریضی اصرار داشت که این مجلس باید برقرار شود و اصرار داشت که خودش باید حضور داشته باشد. خیلی برایش مهم بود که از اول مجلس حضور داشته باشد.
سالها این مجلس روضه در منزل ایشان بود و پدرم درها را باز میکرد و خودش دم در مینشست و برای هرکسی که وارد میشد، احترام میکرد. هیچ وقت اینگونه نبود که فقط برای شخصیت خاصی بلند شود و برای همه این احترام را قائل میشد...
( قسمتی از مصاحبه حاج شیخ علی بهجت )
امام فرمود: هزار و چهارصد سال است که با این منبر و روضه، اسلام حفظ شده است؛
و در مقوله ی هیأت های مذهبی می فرمایند: آن کسانی که با این هیأت ها مخالفت می کنند، نمی فهمند.
1- تجمع مؤمنان:
2- شرکت داوطلبانه:
برای تربیت، اقدام خود فرد لازم است؛ ما در بحث آداب داریم که کسی که به ذکر امام حسین جواب می دهد و آن که جواب نمی دهد و خود را سنگین می گیرد، اثر پذیری آنها متفاوت است.در بعضی هیئآت، افراد گوشه ی دیوار، تکیه زده اند و سرْ سنگین نشسته اند. در برخی دیگر، همه اول صفوف جلو را پر کرده و به ترتیب تا آخر مجلس. این دو نوع شرکت را می رساند. مرحوم قدوسی در درس اخلاق خود می فرمودند مگر آنها که مکروه انجام می دهند و مستحبات را ترک می کنند مرض دارند؟ خداوند فرموده است من مستحب را دوست دارم. آن چیزی که هیئآت مذهبی را رونق می دهد این حرکت داوطلبانه است و همین است که یک نفر پس از مدّتی که به هیأت آمده تربیت می شود. این حرکت داوطلبانه هم اثر تربیتی اجتماعی دارد هم فردی.
3- دوام هیئآت مذهبی:
گاهی به هیأت رفتن، فایده ندارد. مدام رفتن سود دارد. انسان، خوب است همه ی جلسات هیأت را شرکت کند و اگر گریه هم ندارد، تفکر کند و کمبودهای خود را بیابد. تفکر در امام حسین و... تفکر در این که چرا حال خوب ندارد. اینها از برکات مدام رفتن است که انسان حال خوب بقیه را ببیند و از خدا بخواهد به او هم عطا کند.از برکات دیگر دوام، این است که حس تجدّد گرایی، مطلق که از آثار شوم فرهنگ بیگانه است، از بین می رود. انسان با اذکار و شعارهای دائمی، که از هزار سال پیش به یادگار مانده، روبرو می شود. خلاصه تربیت بادوام، امکان پذیر است.
4- برنامه ریزی و آموزش:
آموزش های مداوم و اندک، بسیار مؤثرتر از آموزش های ناگهانی و زیاد است. معلومات زیاد و ناگهانی، بصیرت نمی دهد. آموزش دین، اگر در متن هیأت باشد، خیلی اثر دارد. چون تداوم دارد.
( از سلسله مباحث آیین هیئت داری استاد پناهیان )
یادم آمد شب بیچتر و کلاهی که به بارانی مرطوب خیابان زدم آهسته و گفتم چه هوایی است خدایی، من و آغوش رهایی سپس آنقدر دویدم طرف فاصله تا از نفس افتاد نگاهم به نگاهی، دلم آرام شد آنگونه که هر قطره باران غزلی بود نوازشگر احساس که میگفت فلانی! چه بخواهی چه نخواهی به سفر میروی امشب، چمدانت پرِ باران شده پیراهنی از ابر به تن کن وَ بیا!
پس سفر آغاز شد و نوبت پرواز شد و راه نفس باز شد و قافیهها از قفس حنجره آزاد و رها در منِ شاعر، منِ بیتابتر از مرغ مهاجر، به کجا میروم اقلیم به اقلیم؛ خدا همسفرم بود و جهان زیر پرم بود سراسر که سر راه به ناگاه مرا تیشه فرهاد صدا زد: نفسی صبر کن ای مرد مسافر! قسمت میدهم ای دوست! سلام منِ دلخسته ی مجنون شده را نیز به شیرین غزلهای خداوند، به معشوق دو عالم برسان...
امام صادق (ع) : بزودی کوفه از مؤمنان تهی خواهد گشت و علم از آن رخت برخواهد بست همانند ماری که در سوراخش پنهان می شود. آن گاه علم در شهری آشکار خواهد شد به نام قم. این شهر معدن علم و فضل می شود، تا آن جا که بر روی کُره زمین کسی نمی ماند که در دین ضعیف و ناتوان باشد حتی زنان پرده نشین؛ و این [واقعه] نزدیک ظهور قائم ماست. خداوند قم و مردم آن را جانشین مقام حجّت می کند. اگر چنین نبود هر آینه زمین اهل خود را فرو می بلعید و در روی زمین حجّتی باقی نمی ماند. علم از این شهر به شهرهای دیگر در شرق و غرب عالم سرازیر می شود و بدین سان حجّت خدا بر بندگانش تمام می شود؛ چندان که در کُره خاک کسی نمی ماند که دین و دانش به او نرسیده باشد . سپس قائم علیه السلام ظهور می کند.
امام صادق (ع) فرمود : آیا می دانی چرا گفته اند قم؟ عرض کردم: خدا و پیامبرش و شما بهتر میدانید. فرمود: از آن رو قم را قم نامیده اند که مردمِ آن بر گرد قائم آل محمّد (ص) فراهم می آیند و همراه او قیام می کنند و در راه او پایداری می ورزند و یاری اش می رسانند.
بحارالانوار(میزان الحکمه 2) صفحه 156
امام صادق علیه السلام فرمود: غضب کلید هر شرى است.
علماء براى چاره و علاج غضب دو راه علمى و عملى ذکر کرده اند. راه علمیش آنست که بنده خدا تفکر کند در آیات و اخبارى که در مذمت غضب و خشم و ستایش عفو و حلم و کظم غیظ وارد شده است و راه عملیش آنست که: چون خشمگین شود، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بگوید و با آب سرد وضو بگیرد یا غسل کند و اگر ایستاده است بنشیند و اگر نشسته دراز کشد و اگر بر فامیل و خویشاوندش غضب کرده نزدیک او رود و دست ببدن او گذارد.
أصول الکافی / ترجمه مصطفوى / ج3 / 412 / 3 - ..... ص : 412
مولا جان! قسم به بقیع! قسم به فجر! قسم به اولین سپیده ی عدالت که معجزه ی مهدوی به وقوع خواهد پیوست
و آستان کبریایی تو برای همیشه؛ در آغوش آرزومندان خواهد بود.
ما را بگیر دست
که از پا افتاده ایم آقا!
به حق تربت پنهان مادرت زهرا...
رسول اکرم صلى الله علیه و آله:
«اوصیکُم بِالشُّبّانِ خَیرا فَإِنَّهُم أَرَقُّ أَفئِدَةً إنَّ اللّه بَعَثَنى بَشیرا وَنَذیرا فَحالَفَنِى الشُّبّانُ وَخالَفَنِى الشُّیوخُ»
به شما درباره جوانان به نیکى سفارش مى کنم چرا که آنان نازک دل ترند، خداوند مرا امید دهنده و بیم دهنده مبعوث کرد،
جوانان با من هم پیمان شدند و پیرمردان به مخالفت با من برخاستند.
سفینة البحار، ج2، ص176
امام جعفر صادق علیه السلام ـ در مناجات خود بعد از نماز ـ فرمود:
اى کسى که ما را به کرامت خود ویژه گردانیدى و به ما وعده شفاعت [نمودن] دادى...
من و برادران من و زائران قبر پدرم حسین بن على، صلوات اللّه علیهما، را بیامرز...
بار خدایا! دشمنانِ ما از رفتن اینان به زیارت خرده گرفتند، اما این خرده گیری ها، على رغم میل دشمنان، آنان را از برخاستن و آمدن سوى ما باز نداشت. پس این چهره هاى آفتاب سوخته را و این گونه هایى را که بر قبر پدرم ابى عبد اللّه [حسین] به خاک مالیده مى شود و این چشمهایى را که از سر دلسوزى براى ما اشکهایشان سرازیر مى گردد و این دلهایى را که در غم مصیبت ما بیتاب و سوزان است و این ناله و شیون هایى را که براى ما مى شود، مشمول رحمت خویش بفرما.
بار خدایا! من این جانها و این پیکرها را به تو مى سپارم تا در آن روز تشنگى از حوض [کوثر]سیرابشان کنى.
متن حدیث:
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام ـ فی مُناجاتِهِ بَعدَ صَلاتِه : یا مَن خَصَّنا بِالکَرامَةِ ، و وَعَدَنا الشَّفاعَةَ...
اِغفرْ لی و لإِخوانی و زُوّارِ قَبرِ أبِیَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ صَلَواتُ اللّه ِ عَلَیهِما...
اَللّهُمَّ ، إنَّ أعداءَنا عابُوا عَلَیهِم خُروجَهُم فَلَم یَنهَهُم ذلکَ عَنِ النُّهوضِ و الشُّخوصِ إلَینا خِلافا عَلَیهِم ، فَارحَمْ تِلکَ الوُجوهَ الّتی غَیَّرَتها الشَّمسُ،
وَ ارحَمْ تِلکَ الحُدودَ الّتی تَقَلَّبُ عَلى قَبرِ أبی عَبدِ اللّه ِ علیه السلام ، وَ ارحَمْ تِلکَ الأعیُنَ الّتی جَرَت دُموعُها رَحمَةً لَنا ، وَ ارحَمْ تِلکَ القُلوبَ الّتی جَزِعَت وَ احتَرَقَت لَنا ، وَ ارحَمْ تِلکَ الصَّرخَةَ الّتی کانَت لَنا . اَللّهُمَّ إنّی أستَودِعُکَ تِلکَ الأنفُسَ و تِلکَ الأبدانَ حَتّى تَروِیَهُم مِنَ الحَوضِ یَومَ العَطَش
«بحارالانوار، جلد۳۰،صفحه ۸»
بقیع، مزرعه غم و کشتزار اندوه است.
مدینه، همچنان مظلوم است و ...
بقیع مظلومتر!
اهلبیت همچنان غریباند و ...
پیروانشان غریبتر!
رنجنامه نانوشته شیعه،
بر خاک و سنگ این مزار،
گویا از هر زمان روشن تر
برتارک بقیع به شِکوه و شهادت ایستاده است.
بقیع، بقعهای خاموش و تاریک است،
اما روشن از نور امامت.
بقیع، آشنایی غریب است،
همدم غربت در جمع آشنایان.
درخت غم و اندوهی که در غریب آبادِ بقیع میروید،
ریشه در مظلومیتی ۱۴۰۰ ساله دارد.
در بقیع، عقدههای دل با سرانگشت اشک،
گشوده میشود
و اشک دیده،
زخمدل و سوز درون را تسکین میدهد.
در بقیع، اشک است که سخن میگوید
و حال، گویاتر از قال است
و چشمهای اشکبار،
ترجمان دلهای داغدار و بیقرار است.
در بقیع روضه لازم نیست،
بقیع مرثیه مجسّم است...
بعد از تو
عطشِ بقیع خوابید
حالا تو را هم دارد در دلش...
یعنی می شود
دل ما هم شود بقیع؛
پر از امام و حرم مادری!
25 شوال سالروز شهادت رئیس مذهب شیعه امام جعفر صادق (ع) تسلیت باد.
مراسم ویژه شهادت امام جعفر صادق علیه السلام
و محکومیت هتک حرمت به ساحت مقدس بی بی زینب کبری (س)
یکشنبه 10شهریور1392، ساعت ۲۰:۴۵
سرایان، خیابان امام (ره)، هیئت جان نثاران حسینی
با سخنرانی حجةالاسلام و المسلمین جلالی
و نوای گرم برادر حسن نجف زاده
* کاش امشب مدینه بودیم پشت دیوار دلگیر بقیع...
گرچه میان ما و بقیع فرسنگ ها فاصله است اما این شبها دلهای مصیبت زده مان را روانه بهشت خاکی افلاکیان میکنیم و با چشمانی بارانی غربت و مظلومیت شیعه را فریاد میزنیم؛ السلام علیک یاجعفربن محمد ایها الصادق یابن رسول الله...
امام سجاد علیه السلام روایت مى کند که رسول اکرم (ص) فرمود: «هنگامى که پسرم جعفربن محمد...متولد شد، نام او را «صادق» بگذارید چرا که بزودى از نوه هاى او شخصى به نام جعفر، ظهور مى کند و به دروغ ادعاى امامت مى کند، از این رو نام او جعفر کذاب است.(منظور از جعفر کذاب، یکى از فرزندان امام هادى علیه السلام است که به دروغ ادعاى امامت کرد، و با طاغوتیان همکارى مى نمود.)
ابو خالد کابلى مى گوید: «به امام سجاد علیه السلام عرض کردم، امام بعد از شما کیست؟» فرمود پسرم محمد است که علم را مى شکافد، و بعد از او جعفر است که نامش در آسمان، «صادق» میباشد.
عرض کردم: چرا تنها نام او صادق(راستگو) است با اینکه همه شما صادق هستید؟
فرمود: پدرم، از پدرش نقل کرد که رسول خدا(ص) فرمود: «هنگامى که پسرم جعفربن محمد متولد شد، نام او را صادق بگذارید، زیرا نام پنجمین فرزند او (پسر امام هادى علیه السلام) جعفر است، که به دروغ ادعاى امامت مى کند، از این رو در نزد خداوند، به نام جعفر کذاب است...»
بنابراین از آنجا که امام صادق علیه السلام همنام فرزند ناخلف امام هادى، جعفر است، براى اینکه بین این دو نفر بر اثر تشابه اسمى، اشتباهى رخ ندهد، امام ششم به عنوان جعفر صادق، نامیده شد، و این نام را رسول خدا(ص) براى او انتخاب کرد و این انتخاب پیام آور آن است که امام صادق علیه السلام در گفتار و رفتار و همه شیوه هاى زندگى راستگو و درستکار است.
نام اصلى امام صادق علیه السلام «جعفر» است، واژه جعفر معانى متعدد دارد، یکى از آن معانى، نام نهرى است در بهشت، از این رو امام باقر نام او را جعفر نهاد چرا که و جود پربرکت او همچو آب زلال نهر بهشت، حیاتبخش و پر ثمر است.
روزى امام صادق به «ضریس کنانى» فرمود:«چرا پدرت نام تو را ضریس نهاده؟(با اینکه ضریس به معنى گرسنه، یا چاه سنگچین و یا مهره هاى پشت است).
او گفت: «پدرم مرا چنین نامید چنانکه پدرت تو را جعفر نامیده.»
امام صادق فرمود: پدرت از روى نادانى نامت را ضریس نامید، زیرا ضریس نام یکى از پسران ابلیس است، ولى پدر من از روى آگاهى نام مرا جعفر نامید، زیرا جعفر نام نهرى از نهرهاى بهشت است...»
( برگرفته از عروةالوثقی )
از صفای ضریح دم نزنید
حرفی از بیرق و علم نزنید
گریه های بلند ممنوع است
روضه که هیچ، سینه هم نزنید
کربلا رفته ها! کنار بقیع
حرفی از صحن و از حرم نزنید
زائری خسته ام نگهبانان!
به خدا زود می روم نزنید
زائری داد زد که نامردان!
تازیانه به مادرم نزنید
...
غربت ما بدون خاتمه است
مادر ما همیشه فاطمه است...
(مجید تال)
ما را ز خاندان کرم آفریدهاند
یک موج از تلاطم یَم آفریدهاند
ما را فدائیان پسرهای فاطمه(س)
"ما را شهیدِ میر و علم آفریدهاند"
ما را به اعتبار عنایات فاطمه(س)
گریه کنان حضرت غم آفریدهاند
بهر بریدن سر اولاد عمر و عاص
در جان ما غرور و غژم آفریدهاند
هر یک ز ما حریف دو صد لشکر یزید!
(زین رو ز شیعه عدّه ی کم آفریدهاند)
دجّال ها و حرمله ها را مهاجم و ...
ما را "مدافعان حرم" آفریدهاند
...
سید علیِ خامنه ای -پیر عشق- گفت:
"فریاد را علیه ستم آفریده اند"
(سجاد شاکری)
(علیرضا قزوه)
نه مثل ساره ای و مریم، نه مثل آسیه و حوّا
فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت زهرا
اگر شبیه کسی باشی، شبیه نیمه شب قدری
شبیه آیه ی تطهیری، شبیه سوره ی « أعطینا »
شناسنامه ی تو صبح است، پدر تبسّم و مادر نور
سلام ما به تو ای باران، سلام ما به تو ای دریا
کبودِ شعله ور آبی، سپیده طلعت مهتابی
به خون نشستن تو امروز، به گل نشستن تو فردا
بگیر آب و وضویی کن، ز چشمه سار فدک امشب
نماز عشق بخوان فردا، به سمت قبله ی عاشورا...
دیگر به خلوت های من یک نم نمی باری
در دفتر دلتنگی ام شعری نمی کاری
...
لحن سکوتت در دلم هر روز یک جور است
قهری؟... نه؟... دلگیری؟... نه؟... آقا! دوستم داری؟
من – بی تعارف- هستی ام را از شما دارم
آقا خلاصه مطلبی؛ فرمایشی؛ کاری...
من خوانده ام دربارتان یک خیمه ی ساده ست
جایی در آن دارند شاعرهای درباری؟
...
اما من و این رتبه و این منزلت... هرگز
اما تو و این بخشش و این مرحمت... آری
توفیق دادی یک غزل هم صحبتت باشم
از بس که گل هستی و رو دادی به هر خاری
(حسن بیاتانی)
اینجا گورستان بقیع است و این خاک، گنجینهدار فریادی است که قرنها، ارباب جور آن را در سینه ما محبوس کردهاند.
حکایت بقیع، حکایت غربت است، غربت اسلام
و با که باید این راز را باز گفت
که اسلام در مدینة النبی از همه جا غریبتر است.
ای چشم، خون ببار تا حجاب از تو بردارند
و ببینی که این خاک گنجینهدار نور است و مدفن عشق
و اینجا بقعهای است از بقاع بهشت.
و آن نفخهای که در بهشت، روح میدمد، از سینه این خاک برمیآید
چرا که اینجا مدفن کلیدداران بهشت است.
ای بقیع مطهر
ای رازدار صدیق صدیقه اطهر
و ای همنوای مولا مهدی(ع)
آنگاه که غریبانه آنجا به زیارت میآید.
ای بقیع با ما سخن بگو
با ما از رازهای سر به مُهری که در سینه داری بگو
بگو، با ما بگو
لابد صدای گریه غریبانه آن یار را
هنگامی که بر غربت اسلام میگرید، شنیدهای؟
بگو، با ما بگو که حبیب ما
در رازگوییهای علیوار خویش
و در مناجاتهای سجادگونهاش، چه میگوید
ای تربت مطهر!
ای آنکه بر تربت تو، جای جای، نشانه پای حبیب ما و اثر اشکهای غریبانه او باقیست
ای همنوای مولا مهدی!
ای کاش ما بجای تو خاک بودیم
و هنگامی که آن یار غایب از نظر به زیارت قبور میآمد
بر پای او بوسه میزدیم
گفتی که هر جا دلتان شکست، قبر من آنجاست
سالهاست که من مزار ناشناس تو را
در شکستههای دلم پنهان کردهام،
تا مبادا پای غریبهای خلوت محبت ما را بر هم زند
و تیر نگاه نامحرمی از ملاقاتهای شبانهمان باخبر شود.
خواستم بر مزارت گل بوتههای اشک بکارم
اما استخوان در گلو، راه را بر بغض بست
و خار در چشم، راه را بر گریستن!
هر شب مشتی از تربت تو را با خود به خانه میآورم
تا در روزهای خانهنشینیام، برای پسر آخر الزمانمان
دانههای صبر را به رشته تسبیح در آورم
عادت کردهام که بیچراغ و پای برهنه به دیدارت بیایم
تا کسی نفهمد که این زائر غریب که هر شب از کوچههایشان میگذرد
از زیارت کدام قبر مخفی بازمیگردد.
[شهید سید مرتضی آوینی]