استاد پناهیان:
جوان، بیست و یکی دو سه سالش بود، توی تشییع پیکر آقای بهجت به بنده میفرمود:
میگفت من خیلی با ایشان مراوده داشتم، یکی از خاطراتی که گفت این بود؛
گفت: رفته بودم مشهد.
وقتی برگشتم، آقای بهجت فرمودند: کجا بودی چند روز نبودی؟ گفتم مشهد مشرّف بودم.
بعد آقای بهجت فرمودند: که خب زیارت قبول، خودِ امام رضا را هم زیارت کردی؟
گفتم: نه! خودِ امام رضا!؟ فرمود: یعنی رفتی مشهد خودِ امام رضا را ندیدی؟ گفتم: نه!
فرمود: دفعات قبل هم رفتی ندیدی امام رضا را؟ گفتم: نه،
فرمود: خوابش را هم ندیدی؟ گفتم: نه، فرمود: یعنی تا حالا خواب امام رضا را هم ندیدی؟
گفتم: نه، گفت: عجب! پس مشهدی نشدی هنوز!
پای صحبت استاد محمدرضا سنگری...
همه می دانند که « حسین » فقط یک نام، برای نامگذاری نور چشمان،
سوگند خوردن برای نان و تعویذی برای حفظ جان نیست.
ما معتقدیم حسین، برای یک دهه ی سال و توسّعاً چهل روز،آفریده نشده است .
او آمده است تا « چلچراغ هدایت» و « کشتی نجات امت » باشد.
او مصمّم است تا اندیشه های کژ را راست گرداند و پاکی ها را جایگزین پلشتی ها کند.
قیام کرده تا دانش بشر را به کمال و معرفت او را به نهایت برساند
و در یک کلام نه مسلمان را که انسان را به حیات طیّبه و کمال حق خواسته رهنمون شود.
پس علم بدون حضور و بینش او،
بسیار تهیدست
و عرفان بی فانوس یاد و شوق او، در کوره راه های ظلمات، محکوم گمراهی است
و انسان بی ولایت او در خسران ابدی خواهد سوخت...
آری «حسین» نه تنها یک نام، که نشان تعالی انسان، برمدارانسانیت و ایمان است.
حسین، یک جریان آسمانی برگستره ی زمین و یک کهکشان پاکی، درآغوش آسمان است.
اصلاً حسین یک فرهنگ تعالی بخش است و دریغ و درد که آدمی، دیر به این حقیقت دست می یابد.
و قیام شگفت و بی نظیر آن رادمرد علیه السلام در عاشورای شصت و یک هجری،
رویداد عظیمی است که دل همه ی آزادگان را تا صبح رستاخیز به خود مشغول داشته است.
هر شیعه ی شیفته ای، سعی بر این دارد، تا خود را در زمره ی آشفته دلان آن حضرت، جای دهد
و نام در زمره ی سوداگران عشق جان سوز این
کنعانی معرفت ثبت کند.
« اگر حسین مصباح است، مجلس بی نور، بی روشنی،
مجلسی که سرانگشت اشارتی به بینایی، بصیرت، دقت، راه شناسی، خودشناسی،
دشمن شناسی و مانع شناسی نداشته باشد آن مجلس قطعاً حسینی نیست.
و اگر در مجلسی عبور از موج ها را یاد نگیریم، عبور از تنگناها و دشواری ها و بحران ها را یاد نگیریم،
تمسک و توسل به سفینه ی نجات پیدا نکرده ایم.
در مرکز قیامت حسین، در مرکز رجعت حسین، در مرکز ظهور حسین،
چرا در مرکز کار و اندیشه و عمل و محافل ما حضرت اباعبدالله نباشد؛
پس ما نفس به نفس به حسین نیازمندیم....»
میان خاک، سر از آسمان درآوردیم
چقدر قمری بی آشیان درآوردیم
وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم
چقدر خاطره ی نیمه جان درآوردیم
چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر
چقدر آینه و شمعدان درآوردیم...
پنچ دقیقه قبل از اینکه برم یک نفر اومد کنارم نشست و گفت: آقا یه خاطره برات تعریف کنم؟
گفتم: بفرمائید!
عکسی به من نشون داد، یه پسر نوزده – بیست سالهای بود،
گفت: اسمش «عبدالمطلب اکبری» است، این بنده خدا زمان جنگ مکانیک بود
و در ضمن ناشنوا هم بود. عبدالمطلب یک پسرعمویی هم به نام «غلامرضا اکبری» داشت
که شهید شده. غلامرضا که شهید شد، عبدالمطلب سر قبرش نشست
و بعد با زبون کر و لالی خودش با ما حرف میزد، ما هم گفتیم: چی میگی بابا؟
یادتان هست که در دوران دبستان و هنگام مشق نوشتن، گاه به خاطر بدخطی
و یا غلط نویسی مجبور به پاک کردن بخش هایی از مشقمان میشدیم؟
و ناراحتیمان وقتی بیشتر میشد که پاک کن خوبی نداشتیم و ورق سفید دفترمان
سیاه و زشت میشد
و گرجه خطوط مورد نظر را پاک مینمودیم ولی هر کاری میکردیم اثر مداد از بین نمیرفت.
علامه طباطبایی هر ساله به مشهد مشرف میشد حتی در پنج شش ماه آخر عمر با همه
کسالتی که داشت به مشهد مشرف شد. یکی از بستگان نزدیک ایشان میگفت:
«با آغوش باز با آن کهولت سن و کسالت، جمعیت را میشکافت و با علاقه ضریح را
میبوسید و توسل میجست که گاهی به زحمت او را از ضریح جدا میکردیم...»
حتما قرار شاه و گدا هست یادتان
آری همان شبی که زدم دل به نامتان
مشهد٬ حرم٬ ورودی باب الجوادتان
آقا دلم عجیب گرفته برایتان...
آقای دلهای بی قرار! انگار خوانده ای مرا...
در بین این کلمات گفتند: اینها خدّام و نوکران حضرت زهرا هستند،
این کلمه کلمه ای است بهت انگیز!...
در میان حاضران در سالن، جوان خوشسیمایی بود که ارتباط عمیقی با حاجقاسم داشت
و در طول مراسم درست پشت سر سردار ایستاده بود و گاهی بوسهای بر شانه او میزد
و هر چند دقیقه یکبار هم درٍ گوشی باهم حرف میزدند و حاج قاسم گهگداری او را درکنار
خود میایستاند و به برخی فرماندهان هم معرفیاش میکرد.
هر کس او را نمی شناخت، با معرفی سردار، لبخندی بر لبانش مینشست
و پسر جوان را بغل میکرد و میبوسید.
بر شانه های ضریحت تا می گذارم سرم را
انگار می گیری از من غوغای دور و برم را
حرفی ندارم به جز اشک، نه حاجتی نه دعایی
دست شما می سپارم این چشم های ترم را
عطر هوای رواقت، آهنگ هر چلچراغت
نگذاشت باقی بماند بغضی که می آورم را
حتی اگر دانه ای هم گندم برایم نریزی
جایی ندارم بریزم جز صحن هایت پرم را
هر بار مشهد می آیم، انگار بار نخست است
هی شوق دارم ببینم گلدسته های حرم را
( بشری موحد )
* التزام آیتالله بهجت به برگزاری روضه اباعبدلله (ع) تا چه حدی بود که حتی تداوم آن را در وصیت نامه خود ذکر کردند؟
ـ مسئله روضه اباعبدلله (ع) اینقدر برای آیتالله بهجت مهم بود که حدود ۵۰ سال هر هفته مجلس داشتند و ایشان حاضر نبود به این سادگی این کار را ترک کند. حتی در حال مریضی اصرار داشت که این مجلس باید برقرار شود و اصرار داشت که خودش باید حضور داشته باشد. خیلی برایش مهم بود که از اول مجلس حضور داشته باشد.
سالها این مجلس روضه در منزل ایشان بود و پدرم درها را باز میکرد و خودش دم در مینشست و برای هرکسی که وارد میشد، احترام میکرد. هیچ وقت اینگونه نبود که فقط برای شخصیت خاصی بلند شود و برای همه این احترام را قائل میشد...
( قسمتی از مصاحبه حاج شیخ علی بهجت )
امام فرمود: هزار و چهارصد سال است که با این منبر و روضه، اسلام حفظ شده است؛
و در مقوله ی هیأت های مذهبی می فرمایند: آن کسانی که با این هیأت ها مخالفت می کنند، نمی فهمند.
1- تجمع مؤمنان:
2- شرکت داوطلبانه:
برای تربیت، اقدام خود فرد لازم است؛ ما در بحث آداب داریم که کسی که به ذکر امام حسین جواب می دهد و آن که جواب نمی دهد و خود را سنگین می گیرد، اثر پذیری آنها متفاوت است.در بعضی هیئآت، افراد گوشه ی دیوار، تکیه زده اند و سرْ سنگین نشسته اند. در برخی دیگر، همه اول صفوف جلو را پر کرده و به ترتیب تا آخر مجلس. این دو نوع شرکت را می رساند. مرحوم قدوسی در درس اخلاق خود می فرمودند مگر آنها که مکروه انجام می دهند و مستحبات را ترک می کنند مرض دارند؟ خداوند فرموده است من مستحب را دوست دارم. آن چیزی که هیئآت مذهبی را رونق می دهد این حرکت داوطلبانه است و همین است که یک نفر پس از مدّتی که به هیأت آمده تربیت می شود. این حرکت داوطلبانه هم اثر تربیتی اجتماعی دارد هم فردی.
3- دوام هیئآت مذهبی:
گاهی به هیأت رفتن، فایده ندارد. مدام رفتن سود دارد. انسان، خوب است همه ی جلسات هیأت را شرکت کند و اگر گریه هم ندارد، تفکر کند و کمبودهای خود را بیابد. تفکر در امام حسین و... تفکر در این که چرا حال خوب ندارد. اینها از برکات مدام رفتن است که انسان حال خوب بقیه را ببیند و از خدا بخواهد به او هم عطا کند.از برکات دیگر دوام، این است که حس تجدّد گرایی، مطلق که از آثار شوم فرهنگ بیگانه است، از بین می رود. انسان با اذکار و شعارهای دائمی، که از هزار سال پیش به یادگار مانده، روبرو می شود. خلاصه تربیت بادوام، امکان پذیر است.
4- برنامه ریزی و آموزش:
آموزش های مداوم و اندک، بسیار مؤثرتر از آموزش های ناگهانی و زیاد است. معلومات زیاد و ناگهانی، بصیرت نمی دهد. آموزش دین، اگر در متن هیأت باشد، خیلی اثر دارد. چون تداوم دارد.
( از سلسله مباحث آیین هیئت داری استاد پناهیان )
یادم آمد شب بیچتر و کلاهی که به بارانی مرطوب خیابان زدم آهسته و گفتم چه هوایی است خدایی، من و آغوش رهایی سپس آنقدر دویدم طرف فاصله تا از نفس افتاد نگاهم به نگاهی، دلم آرام شد آنگونه که هر قطره باران غزلی بود نوازشگر احساس که میگفت فلانی! چه بخواهی چه نخواهی به سفر میروی امشب، چمدانت پرِ باران شده پیراهنی از ابر به تن کن وَ بیا!
پس سفر آغاز شد و نوبت پرواز شد و راه نفس باز شد و قافیهها از قفس حنجره آزاد و رها در منِ شاعر، منِ بیتابتر از مرغ مهاجر، به کجا میروم اقلیم به اقلیم؛ خدا همسفرم بود و جهان زیر پرم بود سراسر که سر راه به ناگاه مرا تیشه فرهاد صدا زد: نفسی صبر کن ای مرد مسافر! قسمت میدهم ای دوست! سلام منِ دلخسته ی مجنون شده را نیز به شیرین غزلهای خداوند، به معشوق دو عالم برسان...
امام صادق (ع) : بزودی کوفه از مؤمنان تهی خواهد گشت و علم از آن رخت برخواهد بست همانند ماری که در سوراخش پنهان می شود. آن گاه علم در شهری آشکار خواهد شد به نام قم. این شهر معدن علم و فضل می شود، تا آن جا که بر روی کُره زمین کسی نمی ماند که در دین ضعیف و ناتوان باشد حتی زنان پرده نشین؛ و این [واقعه] نزدیک ظهور قائم ماست. خداوند قم و مردم آن را جانشین مقام حجّت می کند. اگر چنین نبود هر آینه زمین اهل خود را فرو می بلعید و در روی زمین حجّتی باقی نمی ماند. علم از این شهر به شهرهای دیگر در شرق و غرب عالم سرازیر می شود و بدین سان حجّت خدا بر بندگانش تمام می شود؛ چندان که در کُره خاک کسی نمی ماند که دین و دانش به او نرسیده باشد . سپس قائم علیه السلام ظهور می کند.
امام صادق (ع) فرمود : آیا می دانی چرا گفته اند قم؟ عرض کردم: خدا و پیامبرش و شما بهتر میدانید. فرمود: از آن رو قم را قم نامیده اند که مردمِ آن بر گرد قائم آل محمّد (ص) فراهم می آیند و همراه او قیام می کنند و در راه او پایداری می ورزند و یاری اش می رسانند.
بحارالانوار(میزان الحکمه 2) صفحه 156
امام صادق علیه السلام فرمود: غضب کلید هر شرى است.
علماء براى چاره و علاج غضب دو راه علمى و عملى ذکر کرده اند. راه علمیش آنست که بنده خدا تفکر کند در آیات و اخبارى که در مذمت غضب و خشم و ستایش عفو و حلم و کظم غیظ وارد شده است و راه عملیش آنست که: چون خشمگین شود، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بگوید و با آب سرد وضو بگیرد یا غسل کند و اگر ایستاده است بنشیند و اگر نشسته دراز کشد و اگر بر فامیل و خویشاوندش غضب کرده نزدیک او رود و دست ببدن او گذارد.
أصول الکافی / ترجمه مصطفوى / ج3 / 412 / 3 - ..... ص : 412
مولا جان! قسم به بقیع! قسم به فجر! قسم به اولین سپیده ی عدالت که معجزه ی مهدوی به وقوع خواهد پیوست
و آستان کبریایی تو برای همیشه؛ در آغوش آرزومندان خواهد بود.
ما را بگیر دست
که از پا افتاده ایم آقا!
به حق تربت پنهان مادرت زهرا...