باد، هوهوکنان، خاکستر یتیمی پاشید بر تمام خانه های بغداد و خبر، زلزله خیز، تکان داد روزگار در خود فروپیچیده را.
اتفاقی شوم، سایه گسترانیده بر آسمانها.
نمیدانم، شاید خورشید در پرده ی کسوف افتاده است!
گویا زمین، 25 سال بزرگواری را محروم شد!
گویا زمان، باید از این پس، حسرت به دل کرامت جاری جواد بماند!...
از پشت درب بسته کسی آه می کشد
یوسف دوباره ناله ز یک چاه می کشد
در زیر پای هلهله ها این صدای کیست
این پای کوب دست فشانی برای کیست...
محمد بن سهل قمی میگوید: «پس از سفر به مکه، به مدینه رفتم و به خدمت امام جواد(ع) رسیدم. میخواستم لباسی از آن بزرگوار برای پوشیدن بخواهم، ولی فرصتی به دست نیامد. با آن حضرت خداحافظی کردم و از خانه اش بیرون آمدم. تصمیم گرفتم نامه ای برایش بنویسم و لباس را درخواست کنم. نامه را نوشتم و به مسجد رفتم. پس از خواندن دو رکعت نماز، از فرستادن نامه منصرف شدم. سپس از مدینه بیرون آمدم و قصد دیار خود کردم. به سمت شهر و دیار خود بازمی گشتم که در راه شخصی بهسمت کاروان آمد و پرسید: محمد بن سهل قمی کیست؟ با راهنمایی افراد نزد من آمد و بقچه ای گره زده را مقابلم گرفت و گفت: مولای تو امام جواد(ع) این لباس را برایت فرستاده است. نگاه کردم و دیدم دو لباس مرغوب و نرم است... نقل است محمد بن سهل آن لباس ها را تا آخر عمر نزد خود نگه داشت و وقتی از دنیا رفت، پسرش احمد، او را با همان دو لباس کفن کرد و به خاک سپرد.
(نگاهی بر زندگانی امام جواد(ع)، ص92)
استاد پناهیان:
جوان، بیست و یکی دو سه سالش بود، توی تشییع پیکر آقای بهجت به بنده میفرمود:
میگفت من خیلی با ایشان مراوده داشتم، یکی از خاطراتی که گفت این بود؛
گفت: رفته بودم مشهد.
وقتی برگشتم، آقای بهجت فرمودند: کجا بودی چند روز نبودی؟ گفتم مشهد مشرّف بودم.
بعد آقای بهجت فرمودند: که خب زیارت قبول، خودِ امام رضا را هم زیارت کردی؟
گفتم: نه! خودِ امام رضا!؟ فرمود: یعنی رفتی مشهد خودِ امام رضا را ندیدی؟ گفتم: نه!
فرمود: دفعات قبل هم رفتی ندیدی امام رضا را؟ گفتم: نه،
فرمود: خوابش را هم ندیدی؟ گفتم: نه، فرمود: یعنی تا حالا خواب امام رضا را هم ندیدی؟
گفتم: نه، گفت: عجب! پس مشهدی نشدی هنوز!
پای صحبت استاد محمدرضا سنگری...
همه می دانند که « حسین » فقط یک نام، برای نامگذاری نور چشمان،
سوگند خوردن برای نان و تعویذی برای حفظ جان نیست.
ما معتقدیم حسین، برای یک دهه ی سال و توسّعاً چهل روز،آفریده نشده است .
او آمده است تا « چلچراغ هدایت» و « کشتی نجات امت » باشد.
او مصمّم است تا اندیشه های کژ را راست گرداند و پاکی ها را جایگزین پلشتی ها کند.
قیام کرده تا دانش بشر را به کمال و معرفت او را به نهایت برساند
و در یک کلام نه مسلمان را که انسان را به حیات طیّبه و کمال حق خواسته رهنمون شود.
پس علم بدون حضور و بینش او،
بسیار تهیدست
و عرفان بی فانوس یاد و شوق او، در کوره راه های ظلمات، محکوم گمراهی است
و انسان بی ولایت او در خسران ابدی خواهد سوخت...
آری «حسین» نه تنها یک نام، که نشان تعالی انسان، برمدارانسانیت و ایمان است.
حسین، یک جریان آسمانی برگستره ی زمین و یک کهکشان پاکی، درآغوش آسمان است.
اصلاً حسین یک فرهنگ تعالی بخش است و دریغ و درد که آدمی، دیر به این حقیقت دست می یابد.
و قیام شگفت و بی نظیر آن رادمرد علیه السلام در عاشورای شصت و یک هجری،
رویداد عظیمی است که دل همه ی آزادگان را تا صبح رستاخیز به خود مشغول داشته است.
هر شیعه ی شیفته ای، سعی بر این دارد، تا خود را در زمره ی آشفته دلان آن حضرت، جای دهد
و نام در زمره ی سوداگران عشق جان سوز این
کنعانی معرفت ثبت کند.
« اگر حسین مصباح است، مجلس بی نور، بی روشنی،
مجلسی که سرانگشت اشارتی به بینایی، بصیرت، دقت، راه شناسی، خودشناسی،
دشمن شناسی و مانع شناسی نداشته باشد آن مجلس قطعاً حسینی نیست.
و اگر در مجلسی عبور از موج ها را یاد نگیریم، عبور از تنگناها و دشواری ها و بحران ها را یاد نگیریم،
تمسک و توسل به سفینه ی نجات پیدا نکرده ایم.
در مرکز قیامت حسین، در مرکز رجعت حسین، در مرکز ظهور حسین،
چرا در مرکز کار و اندیشه و عمل و محافل ما حضرت اباعبدالله نباشد؛
پس ما نفس به نفس به حسین نیازمندیم....»
میان خاک، سر از آسمان درآوردیم
چقدر قمری بی آشیان درآوردیم
وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم
چقدر خاطره ی نیمه جان درآوردیم
چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر
چقدر آینه و شمعدان درآوردیم...
پنچ دقیقه قبل از اینکه برم یک نفر اومد کنارم نشست و گفت: آقا یه خاطره برات تعریف کنم؟
گفتم: بفرمائید!
عکسی به من نشون داد، یه پسر نوزده – بیست سالهای بود،
گفت: اسمش «عبدالمطلب اکبری» است، این بنده خدا زمان جنگ مکانیک بود
و در ضمن ناشنوا هم بود. عبدالمطلب یک پسرعمویی هم به نام «غلامرضا اکبری» داشت
که شهید شده. غلامرضا که شهید شد، عبدالمطلب سر قبرش نشست
و بعد با زبون کر و لالی خودش با ما حرف میزد، ما هم گفتیم: چی میگی بابا؟
یادتان هست که در دوران دبستان و هنگام مشق نوشتن، گاه به خاطر بدخطی
و یا غلط نویسی مجبور به پاک کردن بخش هایی از مشقمان میشدیم؟
و ناراحتیمان وقتی بیشتر میشد که پاک کن خوبی نداشتیم و ورق سفید دفترمان
سیاه و زشت میشد
و گرجه خطوط مورد نظر را پاک مینمودیم ولی هر کاری میکردیم اثر مداد از بین نمیرفت.
علامه طباطبایی هر ساله به مشهد مشرف میشد حتی در پنج شش ماه آخر عمر با همه
کسالتی که داشت به مشهد مشرف شد. یکی از بستگان نزدیک ایشان میگفت:
«با آغوش باز با آن کهولت سن و کسالت، جمعیت را میشکافت و با علاقه ضریح را
میبوسید و توسل میجست که گاهی به زحمت او را از ضریح جدا میکردیم...»
حتما قرار شاه و گدا هست یادتان
آری همان شبی که زدم دل به نامتان
مشهد٬ حرم٬ ورودی باب الجوادتان
آقا دلم عجیب گرفته برایتان...
آقای دلهای بی قرار! انگار خوانده ای مرا...
در بین این کلمات گفتند: اینها خدّام و نوکران حضرت زهرا هستند،
این کلمه کلمه ای است بهت انگیز!...
در میان حاضران در سالن، جوان خوشسیمایی بود که ارتباط عمیقی با حاجقاسم داشت
و در طول مراسم درست پشت سر سردار ایستاده بود و گاهی بوسهای بر شانه او میزد
و هر چند دقیقه یکبار هم درٍ گوشی باهم حرف میزدند و حاج قاسم گهگداری او را درکنار
خود میایستاند و به برخی فرماندهان هم معرفیاش میکرد.
هر کس او را نمی شناخت، با معرفی سردار، لبخندی بر لبانش مینشست
و پسر جوان را بغل میکرد و میبوسید.
بر شانه های ضریحت تا می گذارم سرم را
انگار می گیری از من غوغای دور و برم را
حرفی ندارم به جز اشک، نه حاجتی نه دعایی
دست شما می سپارم این چشم های ترم را
عطر هوای رواقت، آهنگ هر چلچراغت
نگذاشت باقی بماند بغضی که می آورم را
حتی اگر دانه ای هم گندم برایم نریزی
جایی ندارم بریزم جز صحن هایت پرم را
هر بار مشهد می آیم، انگار بار نخست است
هی شوق دارم ببینم گلدسته های حرم را
( بشری موحد )
هر که از داغ تو نگریسته پیغمبر نیست
گریه بر توست مدالی که پیمبر دارد...
چرا امام حسین اباعبدالله است چرا ابوعلی نیست؟ زیرا او پدر بندگی و معنی واقعیت عبودیت است، اگر حسین بن علی نبود بندگی نیز نبود، شنیده می شود که می گویند عزاداری برای امام حسین مستحب است ولی نماز صبح واجب، پس شب ها کمتر عزاداری کنید تا بتوانید نماز صبح بخوانید، اینکه نماز صبح واجب است درست ولی در کجا نوشته عزاداری امام حسین مستحب است، چه کسی گفته گریه بر امام حسین مستحب است، امام حسین پدر بندگی الهی است، پدر عبادت است، گریه بر امام حسین واجب است مانند نماز فریضه است، به نقل از بزرگی که می فرمود: خداوند هرچه مشتری دارد آن را امام حسین جمع کرده است، عبادت و بندگی خدا مرهون استاد دانشگاه عبودیت حسین بن علی است.
حسین بن علی بندگی خود را به زیباترین وضع انجام داده، پیامبر23 سال زحمت کشید سه نفر را توانست تربیت کند، حضرت یوسف14 سال وزیر غلات بود فقط یک روز توانست مردم را هدایت کند، تنها کسی که در یک نصف روز بندگی خدا را تضمین کرد حسین ابن علی بود، در روایات آمده مردم هر گریه ای را کتمان کنید ولی گریه بر امام حسین را علنی و بلند انجام دهید.