مفضل بن قیس سخت در فشار زندگی واقع شده بود. فقر و تنگدستی، قرض و مخارج زندگی او را آزار می داد.
یک روز در محضر امام جعفر صادق(ع) لب به شکایت گشود و بیچارگیهای خود را مو به مو تشریح کرد:
«فلان مبلغ قرض دارم، نمیدانم چه جور آن را ادا کنم، متحیرم،
گیج شده ام، به سوی هر در بازی میروم به رویم بسته میشود...»
در آخر از امام (ع) تقاضا کرد درباره اش دعایی بفرماید و از خداوند متعال بخواهد گره از کار فرو بسته ی او بگشاید.
امام جعفر صادق(ع) به کنیزکی که آنجا بود فرمود: «برو آن کیسه ی اشرفی که منصور برای ما فرستاده بیار.»
کنیزک رفت و فوراً کیسه ی اشرفی را حاضر کرد.
آنگاه به مفضل بن قیس فرمود: «در این کیسه 400 دینار است برای زندگی تو.»
مفضل گفت: «مقصودم از آنچه در حضور شما گفتم این نبود، مقصودم فقط خواهش دعا بود.»
امام صادق(ع) فرمود: «بسیار خوب، دعا هم می کنم اما این نکته را به تو بگویم؛
هرگز سختیها و بیچارگیهای خود را برای مردم تشریح نکن، اولین اثرش این است که
وانمود میشود تو در میدان زندگی زمین خورده ای و از روزگار شکست یافته ای.
در نظرها کوچک میشوی، شخصیت و احترامت از بین میرود.»
( مأخذ: بحارالانوار ج 11 ، ص 114 )