روز اول دهه ی محرم که آخرین دهه ی محرم حاج آقا شد،
وقتی آقا با اون وضع کسالت اومدن برای سخنرانی و منبر،
گفتم: آقا! بخدا مردم همینکه بدونند شما هستید کلی خوشحالند.
دیگه این همه زحمت برای چیه؟ اونم با این حال؟
آقا مجتبی نگاهی به من کردند و با اون صدایی که دیگه کم رمق شده بود گفتند:
اومدم چاییِ روضه رو بخورم…