پایگاه اطلاع رسانی « هیئت جنةالبقیع » شهرستان سرایان

::: باشد قرار و وعده ما جنةالبقیع :::

« وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ » و هرکس شعائر الهی را بزرگ دارد، بی تردید آن نشانه تقوای دل هاست. (سوره حج آیه 32)
سلام من به مدینه به آستان رفیعش * به مسجد نبوی و به لاله های بقیعش * سلام من به علی و به حلم و صبر عجیبش * سلام من به بقیع و چهار قبر غریبش...
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
ما اینجاییم؛
پای پرچم مقدس حضرت زهرا(س)
زیر خیمه نورانی اباعبدالله الحسین(ع).....
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
مراسم ویژه هفتگی هیئت:
دوشنبه شب ها، یک ساعت بعد از نماز مغرب و عشاء
(قرائت قرآن ـ زیارت عاشورا ـ سخنرانی ـ روضه و سینه زنی)
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
لطفاً با ارسال نظرات، پیشنهادات و انتقادات خود
ما را در بروزرسانی و بهبود فعالیتها یاری فرمایید.
با سپاس فراوان ـ التماس دعا ـ یاعلی مدد...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بدرقه زائرین اباعبدالله الحسین علیه السلام» ثبت شده است

 

هر که از داغ تو نگریسته پیغمبر نیست

گریه بر توست مدالی که پیمبر دارد...

چرا امام حسین اباعبدالله است چرا ابوعلی نیست؟ زیرا او پدر بندگی و معنی واقعیت عبودیت است، اگر حسین بن علی نبود بندگی نیز نبود، شنیده می شود که می گویند عزاداری برای امام حسین مستحب است ولی نماز صبح واجب، پس شب ها کمتر عزاداری کنید تا بتوانید نماز صبح بخوانید، اینکه نماز صبح واجب است درست ولی در کجا نوشته عزاداری امام حسین مستحب است، چه کسی گفته گریه بر امام حسین مستحب است، امام حسین پدر بندگی الهی است، پدر عبادت است، گریه بر امام حسین واجب است مانند نماز فریضه است، به نقل از بزرگی که می فرمود: خداوند هرچه مشتری دارد آن را امام حسین جمع کرده است، عبادت و بندگی خدا مرهون استاد دانشگاه عبودیت حسین بن علی است.

 حسین بن علی بندگی خود را به زیباترین وضع انجام داده، پیامبر23 سال زحمت کشید سه نفر را توانست تربیت کند، حضرت یوسف14 سال  وزیر غلات بود فقط یک روز توانست مردم را هدایت کند، تنها کسی که در یک نصف روز بندگی خدا را تضمین کرد حسین ابن علی بود، در روایات آمده مردم هر گریه ای را کتمان کنید ولی گریه بر امام حسین را علنی و بلند انجام دهید.

 

جنة البقیع ...

یادم آمد شب بی‌چتر و کلاهی که به بارانی مرطوب خیابان زدم آهسته و گفتم چه هوایی است خدایی، من و آغوش رهایی سپس آنقدر دویدم طرف فاصله تا از نفس افتاد نگاهم به نگاهی، دلم آرام شد آنگونه که هر قطره باران غزلی بود نوازش‌گر احساس که می‌گفت فلانی! چه بخواهی چه نخواهی به سفر می‌روی امشب، چمدانت پرِ باران شده پیراهنی از ابر به تن کن وَ بیا!
پس سفر آغاز شد و نوبت پرواز شد و راه نفس باز شد و قافیه‌ها از قفس حنجره آزاد و رها در منِ شاعر، منِ بی‌تاب‌تر از مرغ مهاجر، به کجا می‌روم اقلیم به اقلیم؛ خدا همسفرم بود و جهان زیر پرم بود سراسر که سر راه به ناگاه مرا تیشه فرهاد صدا زد: نفسی صبر کن ای مرد مسافر! قسمت می‌دهم ای دوست! سلام منِ دلخسته ی مجنون شده را نیز به شیرین غزل‌های خداوند، به معشوق دو عالم برسان...

جنة البقیع ...