سالهاست ما از زمین خسته ایم! و به آمدن باران از آسمان، دل بسته ایم!
تو که نه زمینگیر، و نه اسیری... تو چرا از دلِ آسمان سیری؟
با توأم قاصدک! همان بالا، نرسیده به زمین در میانِ اندوه مه آلودِ غربت، چرخی بزن!
و در هیاهوی بی وزنی، در آن سوی هستی، درست بالای محراب آبیِ افلاک،
بی خیالِ آمدن به خاک، سبک و آهسته، چنگ بزن بر رازِ بودنت و در بی خبری بمیر!!
نیا! و بر کاشی فیروزه ای آسمان نقشی نزن!...
و ما و این همه انتظار را، سرگشته ی چرخش روزگارِ بی اویی مکن!
نیا! و شمارشِ ثانیه ها را به رخ سالهای رفته و سالهای در راه، مکش!
کمتر این عقربه های خسته را مرور کن! بگذار زمان، بر مدار رویاییِ ساعتِ آمدنش متوقف شود.
بگذار در خاموشیِ زمین، بغضِ کال هستی، از گلوی خسته ی آسمان، آذرخشی شود بر تمامِ جهان.
و خون ببارد از چشم های منتظرِ خستگان...
قاصدک! با توأم... می شنوی؟! گرچه گویند عید در راه است،
اما من به راه آمدنت، هنوز اسپندی دود نکرده بودم که اسفندماه هم دود شد و بر هوا رفت...
1. یکی از ویژگی های بهار، باران فراوان، جوشش نهرها و
چشمه ساران است.
مهدی فاطمه (عج) خود ابر باران خیز، باران بهاری و چشمه جوشان است.
« الامام السحاب الماطر و الغیث الماطل و الشمس المضیئه و السماء الظلیله
و الارض البسیطه و العین الغریزه و الغدیر و الروضه. »
امام، ابر بارنده، باران پیاپی، آسمان سایه افکن، زمین گسترده، چشمه جوشان، برکه و گلزار است.
او چون پیامبر عمل می کند، چنانکه پیامبر آنچه قبل بوده را از بین برده، جاهلیت را نابود ساخته
و اسلام را بنا نهاد،او نیز گذشته را نابود و پس از ریشه کن ساختن بدعت ها، اسلام را از نو پیاده می کند...
دیگر به خلوت های من یک نم نمی باری
در دفتر دلتنگی ام شعری نمی کاری
...
لحن سکوتت در دلم هر روز یک جور است
قهری؟... نه؟... دلگیری؟... نه؟... آقا! دوستم داری؟
من – بی تعارف- هستی ام را از شما دارم
آقا خلاصه مطلبی؛ فرمایشی؛ کاری...
من خوانده ام دربارتان یک خیمه ی ساده ست
جایی در آن دارند شاعرهای درباری؟
...
اما من و این رتبه و این منزلت... هرگز
اما تو و این بخشش و این مرحمت... آری
توفیق دادی یک غزل هم صحبتت باشم
از بس که گل هستی و رو دادی به هر خاری
(حسن بیاتانی)